دلم از شهرام پر بود.
خیلی پر بود و مونا این رو خوب میدونست.
آهی به خاطر حال و روزم کشید و بعد دوباره انگشتاشو لا به لای موهام کشید و گفت:
-میدونی خودش به من زنگ زد و ازم خواست بیام پیشت ؟ بهش گفتم هر چقدر زنگ میزنم تو جوابم نمیدی گفت اونقدر زنگ بزنم تا بالاخره وا بدی!
به امیرهم سپرد خونه اش رو خالی کنه تو بیای اینجا راحت باشی..خیلی به فکرت بود!
دستمو به آرومی از روی چشمهام پایین آوردم و به مونا خیره شدم.
نمیدونم چرا داشت این حرفهارو میزد و چرا تلاش میکرد این احساس من نسبت به اون ادامه پیدانکنه اما من با خشم و نفرت گفتم:
-ازش متنفرم مونا…دیگه اسمشو جلوم نیار…
آهسته و انگار که حتی واسه زدن حرفش ازم خجالت بکشه گفت:
-خب آخه تقصیر اون بیچاره چیه…!؟به اون چه…
تا گفت بیچاره چشمهامو واسش تو کاسه چرخونوم و پرسیدم:
-به اون چه !؟به اون چه؟ هااا؟
اونقدر این بازی مسخره اش رو ادامه داد تا تهش کار رسید به اینجا!
تا آخر عمرم دیگه نمیتونم تو چشمهای مامان و آقا رهام نگاه کنم!
آبروم جلوشون رفت میفهمی؟
بره گمشه…دیگه اسمشو جلوم نیار…
اگه بازم اسمشو بیاری بلند میشم همین حالا از اینجا میرم!
انگشتهاش رو از لا به لای موهام بیرون کشید و گفت:
-باشه بابا…اصلا به من چه! چقدر سگ اخلاق شدی…
تند و وحشی گفتم:
-شهرام سگم کرد…
کله اش رو خاروند و آهسته گفت:
-میرم واست پتو بیارم..
اینو گفت و از کنارم بلند شد.
به پهلو دراز کشیدم ودوباره ساعد دستمو رو چشمهام گذاشتم و آهسته زمزمه کردم:
” گه تو این زندگی…”
«دوستان پارتایی که داشتیم تموم شده دیگه هر وقت نویسنده پارت بده من میزارم ،،ولی فایلش بزودی میاد اگه بیاد میزارم ،دست من نیست واقعا من نویسنده نیستم»
حالا میگم این رمان ها واقعی هستن ک من این همه به خاطرشون اشک میریزم
😂 😂 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 🤣 واقعااا
بچه ها سلام …به نظرتون ..فردا پارت میزاره؟؟
بچه ها یه چیزی بگم.وبخندیم ….من الان دوبا ر از اول تا اینجا رو خوندم به امید اینکه پارت های بعدیش بیاد …بهش اعتیاد پیدا کردم
خیلی موضوعش جالبه …بچه ها من فکر کنم اون دستی که رو شونع شیوا بود …دست شیداست …چون مونا با خودش فکر کرده اگه شیدا رو پیدا کنه…حتما اروم میشه
فاطمه جون نمیدونی این نویسنده کجا پارت میزاره خودش شخصا و چطور میتونیم بهش پیام بدیم؟!
داخل کانال میزاره منم بر میدارم ولی راه ارتباطی نداره
ولی فردا ی پارت میده
😌😌😢😢😢😢😢
مرسی فاطمه جونم ❤💐
خدایی نویسنده ما رو هیچی حساب نکرده با این پارت دادن ، خیلی زشته چی ما رو حساب کرده واقعا توهین میشه به شعور خواننده 😣😣😣
حیف این رمان واقعا 🤕🤕
نه ولله
توروخدا الان گریه میکنم
حداقل بگید کی میزارید
به اون نویسنده چصو بگو پع چشه پارت نمیزاره البرده ..
دو سه روزه نذاشته
بزاره ،منم اینجا میزارم
بپرس ازش کلافه شدیم از بلاتکلیفی🙃🙃🙃
نویسنده رمان هایی که تموم کردیو میشه اسمشونو بزارین که با ژانر عاشقانه هیجانی درام باشه
فرق نمی کنه با هر کدومشون که نوشتی
دختر حاج آقا توی سایت هست کامل شده
آنلاین داره اگه این تموم شع میزارم
انقد منو خوب پیچیدی لایه گریه ها میزنم برات دست
ولم کنید رمان چیه …ا هر چی رمانه کلافم😂
عا منم خودم رو میزاشتم جای شیوا و شهرام واقعا دیونه میشدم انقد گریه میکردم
دوستانی که به بقیه دوستانی که انتقاد می کردن عیب می گرفتین، تحویل بگیرین😏😏
جای جالب مسئله اینجاست که نویسنده میتونست یه پایان برای این رمان توی همین بخش تعیین کنه ..ولی خب خود نویسنویسنده قصد در کش دادن رمان کرد و حالا هم که ول کرده….هه
خوب اینم از این رمان مثل رمان نیهان و صد البته رمان عشق ممنوعه استاد که رفت به چوخستان به معنای واقعی مسخره شد امیدوارم وقتی فایلش میاد ما هم مثل دایناسور ها منقرض نشده باشیم
البته امکان داره فایلش رو فروشی بزاره یا اصلا یادش بره نزاره گناه داره خسته شده بره استراحت کنه ما هم که غر بیجا زدیم بهش برخورد هیییییی
خوب منظورت از بزودی دقیقا کیه؟ فردا. پسفردا؟ یه هفته دیگه؟ کی دقیقا؟؟؟؟
معلوم نیست. هروقت بده فاطی میذاره 🙂
لطفاً ازشون بپرسین به ماهم اطلاع بدین یه تاریخ مشخص…ممنون
چشم..
جواب نداد بهتون😩
ای بدبختی😐
امیدوارم وقتی فایلش رو میزارن اینقده طول نکشه که مجبور بشیم واسه خواندنش عینک بزنیم و موهامون سفید بشه😐🤧
سلام فاطمه جونم مرسی گلللللم 🌷🌹
نویسنده جان تورو خدا زودتر این رمان رو به ی جایی برسون 🙏🙏😓😓
یعنی چی؟شورشو دراوردین
خب کاش بگید ما چه زمانی به سایت سر بزنیم که پارت های جدید رو بخونیم؟
یعنی من تا عمر داشته باشم رمان آنلاین از سایتا نمیخونم ،نسلمون رو منقرض کردن با این پارت گزاریشون
چه مسخره یهو وسطش ول میکنید رمانو😐