1 دیدگاه

رمان عشق صوری پارت 55

4
(2)

 

تحریک شده بود.هم اون هم خودم که لوندی ها و عشوه هام تنمو داغ کرده بود. اما نمیدونم چرا نمیخواست شروع کنه…شاید همچنان مرد بود و باور نداشت واقعا این اجازه رو دارم بهش میدم.
دستهاشو که روی پهلوهام بودن گرفتم و گفتم:

-داری استخاره میگیری؟

دستهاش پایین اومدن و آروم آروم رسیدن به باسنم و همزمان جواب داد:

-نه…دارم فکر میکنم

خودمو یه کوچولو بالا و پایین کردم.
باسنم به مردونگی سیخ شده اش میخورد و حس لذت بهم میداد.
نگاهش رو سینه های لختم بود که باهر بار بالا و پایین شدن تکون میخوردن و وسوسه انگیز تر میشدن.
حسابی که تحریکش کردم پرسیدم:

-به چی ؟

-به این فکر میکنم که چرا یه روز باخواهش و التماس از من میخوای دیگه توزندگیت نباشم و روز بعد میشینی روش و داوطلبانه میخوای خودت رو روش بالا و پایین بکنی!؟

میدونستم اون آدمی نیست که بعضی چیزارو نادیده بگیره حتی وقتی حسابی تحریک شده!
اون لبخندهای لوند تحریک کننده از روی صورتم محو شدن و جاشون رو به اخم و تخم دادن.
عبوس نگاهش کردمو گفتم:

-بحث اون با این جداست تو خودتم خوب اینو میدونی.اصلا من همین حالاش هم استرس دارم.خیلی ها مارو باهم دیدن اگه یکی از اون خیلی ها منو اینجا تو خونه ی شما ببینه و بفهمه دختر زنی ام که پدرت باهاش ازدواج کرده و اینو به گوشش برسونه بنظرت چه فکری راجع به من میکنن!؟ تو اصلا نمیخوای منو درک کنی…

خواستم از روی بدنش بدرم پایین ولی سفت نگهم داشت و گفت:

-بشین سر جات!

خودمو براش لوس کردم.دست به سینه شدم و گفتم:

-نمیخواااام…ولم کن…میخوام بخوابم اصلا!

کنج لبشو داد بالا و پرسید:

-الان داری خودتو واسه من لوس میکنی!؟ناز میای…؟!

هردختری نیاز داشت خودشو برای به نفر لوس بکنه.
هر دختری به ناز کردن احتیاح داشت و البته به اینکه نازشو بخرن.
موهامو پشت گوش زدم و جواب دادم:

-نکه تو خیلی خریدار ناز منی!!!

پرسشی گفت:

-نیستم !؟

لبامو غنچه کردم.سرمو بالا انداختم و خیره به چشمهاش جواب دادم:

-نوووچ! معلوم که نیستی!

-عجب!

اینو که گفت پایین لباس تنم رو که البته بند کمریش باز شده بود و یه ورش کامل کج شده بود و نیمی از تن من نمایان،داد بالا و دستهاشو روی باسنم گذاشت و گفت:

-بزار یه چیزی رو بهت بگم شیوا…

وقتی دستهاش زیر باسنم بود بیشتر تحریک شدم اما تو اون لحظه به روی خودم نیاوردم و گفتم:

-باشه بگو…

دو طرف باسنم رو تو مشتهاش فشار داد و گفت:

-دخترا و زنهای زیادی یعی کردن و سعی میکنن و سعی دارن به من نزدیک بشن حتی با اینکه میدونن مثلا ژینوس نامزد من….نه تنها الان بلکه همیشه…
فرصت اینو داشتم تو زندگیم باخیلیا باشم و حتی عین دستمال کاغذی دوست دختر عوض کنم ولی اینکارو نکردم…

خندیدم و انگشتمو گذاشتم رو لبهاش و گفتم:

-از بس بد اخلاقی!

ابرو بالا انداخت و گفت:

-نوووچ…سخت پسندم!

لبخندی پر شیطنت روی صورت نشوندم و منظور دار پرسیدم:

-آهان یعنی…

نذاشت حرفمو کامل بزنم و گفت:

-یعنی نداره دیگه….کسی که من انتخاب میکنم یعنی توفیرش با بقیه خیلیه….

اینو گفت و منو انداخت روی تخت.جیغ کشیدم و بلند بلند خندیدم که خیمه زد روی تنم و با گذاشتن لبهاش روی لبهام صدای خنده هامو متوقف کرد و جاشو به ملچ ملوچ یه بوسه ی پر ولع داد…..

منو انداخت روی تخت.جیغ کشیدم و بلند بلند خندیدم که خیمه زد روی تنم و با گذاشتن لبهاش روی لبهام صدای خنده هامو متوقف کرد و جاشو به ملچ ملوچ یه بوسه ی پر ولع داد….
بالاخره تسلیم شد و با کنار گذاشتن غُد بازی هاش با منی که شهوت لحظه ای از فکر رابطه ی داغ بیرونم نمیکشید راه اومد.
وقتی نفس کم آورد و واسه چند لحظه لبهاشو از روی لبهام برداشت نگاه پرشهوتمو بهش دوختم.
لبخندی زدم و نفس زنان پرسیدم:

-از چشمهام مشخص !؟

ثانیه ای چشم از صورتم، از لبهام که طرح لبخند گرفته بودن و از چشمهام که خمار شده بودن برنداشت و جواب داد:

-چی!؟؟

با کمی شوخ طبعی وسط اون حس و حال که به زیبایی و پر لذتی لحظه ی ناب بعداز کشیدن تریاک بود گفتم:

-اینکه میگن بیا منو بکنننننن

من خندیدم ولی اون حشری تر شد و دوباره
لب هام رو به تسخیر لب هاش در آورد و با حرارت و عمیق لبهامو بوسید.
از اون بوسه های شیوا پسند و دلچسب!
دستاشو روی تمام بدنم میکشید و نوازشم میکرد. انگار میخواست ذره ذره ی بدنم رو حس و لمس بکنه… بدون اینکه وقفه ای بین بوسه مون بندازه منو روی تخت وارونه کرد و گفت:

– میخوام پیشنهاد چشماتو قبول بکنم!

طاقتم تموم شده بود و دلم میخواست زودتر منو به ارض* ا شدن نزدیک بکنه.
رطوبتی که روی لب هام مونده بود رو لیسیدم و کف دستهامو دو طرفم گذاشتم
بعداز اینکه منو به پشت چرخوند دسشتو از موهام تا خط باسنم پایین کشید.
حتی حرکت دستش روی بدنم هم تحریک کننده بود.
پلکهام رو هم‌لغزیدن و آهی از بین لبهام بیردن پرید.
انگشتامو از لبهامو تا گلوم پایین کشیدم.
دستشو زیر شکمم برد و اینجوری ازم خواست یکم قمبل کنم براش و وقتی اینکارو کردم خودش رو از پشت چسبوند بهم و گفت:

-چشمات هنوز رو حرفشون هستم!؟

مگه میشد نباشن!؟باسنمو با غمزه و ناز براش لرزوندم و جواب دادم:

-اومممم چه جورممممم!

درحالی که تند تند نفس میکشید انگشتش رو توی دهن خودش برد و تفیشون کرد.اینکارو کرد تا اونارو با بزاق دهنش مرطوب و لغزنده کنه.
بی طاقت و کم صبر آهی کشیدم.وجودم عین آتیش داغ بود و شدیدا محتاج خاموشی این داغی و توسط اون بودم برای همین با صدای خماری گفتم:

-آاااه. شهراااام..زود باش دیگه….

انگشتاش رو آروم آروم به باسنم نزدیک کرد و همزمان گفت؛

-هر کاری یه مقدمه داره دختر بد!

اینو گفت و دوتا انگشتشو وارد بدنم کرد و شروع کرد به حرکت دادنشون. ناله بلندی از دهنم خارج شد. اول درد بعدهم درد و درد ولی از یه جایی بعد شد لذت…
یه لذت غیر قابل وصف و توضیح.
به لذت نااااب.
اما حتی اون دو انگشت هم به سختی میتونستن تو ا ن حفره ی تنگ عقب و جلو بشن…
دندوناشو روی هم فشرد گفت:

-خیلی تنگ …ولی من کارشو میسازم

این حرفو زد و انگشتاشو از بدنم بیرون کشید.تنم به لرزش افتاد.یه لرزش شیرین و به دل نشین.
شهرام با بیرون آوردن انگشتاش مردو*گیش رو جایگزینشون کرد. خیلی آروم شروع کرد به وارد کردن مردونگیش داخل بدنم کرد.
میتونستم هر سانتی متری که عضو کلفتش داخلم جلو میرفت رو حس کنم.سفت و داغ و جون دار…
نتونستم آه نکشم و خوشحال از اینکه تنها آدمای اون خونه فقط و فقط خودم و خودش هستیم بی پروا و بی ترس و نگرانی با صدای بلند شروع کردم جیغ کشیدن…
رو تختی رو تو مشتهام جمع کرده بودم و آه های یلند میکشیدم….شهرام که صدای نفسهاش کنار گوشم لحظه به لحظه حال خرابمو خزابتر میکرد و غرقم میکرد تو لذت ،
بازوهاشو دور بدنم حلقه کرد و یهو کل عضوش رو درونم فرو کرد. درد بدی توی بدنم پیچید.

درد بدی توی بدنم پیچید. چند لحظه ای از حرکت ایستاد تا به سایزش عادت کنم، بعدش به آرومی مردو*گیش رو بیرون کشید و دوباره واردم کرد.
سرمو بالا گرفتم و پلکهامو روهم فشردم و گفتم:

-شهراااام….تندتر عزیزم تندتر…

من تحریکش میکردم و اون شدت حرکاتش رو بیشتر میکرد تا من درد و لذت ر همزمان باهم حس و تجربه کنم.
دوتا کف دستشو محکم رو دو طرف باسن قمبل شده ام زد و گفت:

-لعنتی….چرا من اینقدر میخوامت !؟

این سوال رو بیشتر باخودش زمزمه کرد و درواقعا ار خودش پرسید اما به گوش من هم رسید.
لبخندی سراسر لذت زدم و شروع کردم جیغ کشیدن…
موهامو از پشت تو دست گرفت و حرکاتش رو تند تر کرد.
اونقدر تند که بدنم به شدت روی تخت عقب و جلو میشد.درحالی که تند تند نفس میکشید و خودش رو بهم میکوبید گفت:

-شیوا روزی اگه بفهمم و ببینم و بشنوم اون دیاکوی حرومزاده دست به بدنت زده هم تو و هم اونو میگام…

اگه تو هر شرایط دیگه ای بودیم شاید ازش عصبانی میشدم اما اون لحظه فقط ترجیح میدادم از عقب و جلو شدن مردونگیش توی بدنم لذت ببرم و این حرفش رو بزارم‌پای لحظات خاصی که درگیرش بودیم…

نفس هاشم تندتر و عمیقتر شده بود و شدت عقب و جلو شدن مردو*گیش بیشتر.
چهاردست و پا بودم.
یه دسش پهلوم رو گرفته بود و دست دیگه اش موهام رو….
هیچ چیز جذابتر از شنیدن صدای یه مرد حشری نبود.
مردی که گاهی اه های بلند شده از ته گلوش از صدتا عضو کلفت هم هیجانی تر بود و من عاشق ریتم نفسهای شهرام کنار گوشم بودم.
اونقدر حرکاتش رو ادامه داد تا بالاخره به ارض.. ا شدم نزدیک شدم.
لب گزیدم و یه دستمو بردم بالا و درحین فشار دادن سینه ام گفت:

-آااااه آره آره…ادامه بده…اووومم….

حرکاتش رو که تند تر کردبدنم تو همون حالت لرزید و واسه چند لحظه رفتم تو اوووووج!
تو همون خلسه ی شیرینی که هوس تجربه کردنش امونمو بریده بود!
موجی از لذت تو سراسر وجودم حرکت کرد و لبخندی روی صورتم نشوند.
حال خوبی داشتم که له دلار هم نمیفروختمش…
شل و ول شدم و خواستم ولو بشم روی تخت اما قبل از اینکه که از رمق بیفتم موهامو ول کرد و دو دستی کمرم رو سفت نگه داشت تا خودش هم به ارگاسم برسه!
کمرش قوس برداشت و بدنش به باسنم کوبیده میشد…
سرمو خم کردم و از زاویه ی نامناسبی بهش خیره شدم.
چشماشو بست و ناگهان حرکاتش متوقف شد.مشخص بود به ارض.. شدن نردیک شده.تند تند پرسید:

-بریزم توش !؟

فورا جواب دادم:

-نه

توی یه حرکت چرخیدم و با دراز کشیدن به پشت جواب دادم:

-بریزش روی شکمم!

ال*تش رو توی دست نگه داشته بود از خواسته ام تعجب کرد اما درنهایت بی اختیار آبشو پاشید روی شکمم…

داغی آبش روی شکمم خیلی خوب و لذت بخش بود.
لبهاشو وا کرد و بعداز کشیدن یه نفس عمیق و نگاه انداختن به شکمم گفت:

-حالا چرا اینجا!؟

با ناز جواب دادم:

-آخه من عاشق اون لحظه ایم که تو به ارگاسم نزدیک میشی و آبت میپاشه….دلم میخواد اونو رو بدن خودم خالی بکنی و باچشم ببینمش!

لبخند کمرنگی زد و بعد بدنش رو سمت عسلی کش آورد و جعبه ی دستمال کاغذی رو برداشت.
چند برگ دستمال بیرون آورد و اب پاشیده شده روی شکمم رو خودش تمیز کرد و بعدهم پرتشون کرد تو سطل کنج دیوار و گفت:

-گرچه پررو میشی اما…تو بهتربن ماتحت دنیارو داری!

بلند بلد و بی پروا خندیدم .عین وقتی که بی ترس و واهمه از ته گلو جیغ کشیدم و هرچقدر دلم خواست آه و ناله راه انداختم …
آخه همونطور که گفتم جز خودم و خودش کس دیگه ای اینجا نبود
انگشتمو بین دندونم گذاشتم و با کمی عشوه پرسیدم:

-فقط زیباترین ما تحت دنیا!؟؟ پس اینجا چی؟

مکث کردم.کمی رون های پامو از هم فاصله دادم و بعد پرسیدم:

-این وسط چی!؟ این خوشگل نیست!؟

زل زد بهش.خودشو کشید جلو و کف دستشو از بالا تا پایینش کشید و گفت:

-دلم میخواد خودم بک*ارتتو بگیرم شیوا…

پاهامو خیلی سریع جفت کردم و با تکون همون انگشتی که توی دهنم بود گفتم:

-نه نه نه! بهش فکر نکن! اصلا دنبال دردسر نیستم! بهش فکر نکننننن

دوتا دستشو روی رون پام گذاشت و از هم فاصله شون داد و پرسید:

-چرا بهش فکر نکنم!؟ هوممم!؟ نکنه نگهش داشتی واسه کس دیگه ای!؟

حوصله ی شنیدن حرفهای تکراری شهرامو نداشتم.اینکه میخواست من مال خودش باشم…
اینکه دوستم داره و کلی حرف دیگه.
موهای پراکند شده روی صورتمو که جلوی دیدمو گرفته بودن از رو چشمهام کنار زدم و گفتم:

-حال خوبمونو خراب نکن شهرام…بزار خوش باشیم! نزار هرچی خورده بودیم بپره!

یکی ار انگشتاشو یه کوچولو واردم کرد و گفت:

-میشه بهترش هم کرد این حالوووو…و داغتر

فودا نیم خیز شدم و با گرفتن مچ دستش گفتم:

-شهراااام…

نیشخندی زد و کنارم دراز کشید و به انگشت فاک خودش که وارد بدنم کرده بود نگاهی انداخت و گفت:

-خیس…خیس خیس…

منم کنارش دراز کشیدم.سرمو چرخوندم سمتش و با گرفتن همون انگشت با کمی شوخی گفتم:

-اگه قراره پاره هم بشه اصلا دلم نیمخواد با انگشت اتفاق بیفته

نیشخندی زد.انگشتشو به دهنم نزدیک کردم و با خمار کردن چشمهام خیلی آروم تو دهن مکیدمش….

فقط تماشا کننده بود.کاش آدماش و همه اونایی که ازش فرمان میبرن و بعضیاهشون عین سگ ازش واهمه داشتن تو همچین حالتی می دیدن که چه جوری پیش من از یه بره هم آرومتر میشه!
انگشتشو خودش از دهنم بیرون کشید و همونطور که جلو چشمهاش گرفته بودش و نگاهش میکرد گفت:

-خب! هر چیزی که دلت میخواست امشب اتفاق بیفته اتفاق افتاد! گفتم که…تو…یه…روباهی!

کلمات آخرشو شمرده شمرده و منظوردار ادا میکرد.هرچی که بود خودش هم گرفت نمیتونه مقابل من چندان هم سرسخت باشه!
با صدای بلند خندیدم و بعد بهش نزدیک تر شدم.
دستشو دراز کردم و
سرمو گذاشتم روی بازوش.
میخواستم بدنم قفل بدنش بشه که گرمی و حرارت تنهامون واسه هردومون مشخص باشه.
پامو روی پاش گذاشتم و با صدایی که نشون میداد چقدر طالب خواب هستم گفتم:

-شهرام…!؟

بدون اینکه لبهاش رو ازهم باز بکنه با صدای تو گلویی جواب داد:

-هوووم…

با سرانگشتام رو سینه ی لخت ستبرش خطهای فرضی کشیدم و پرسیدم:

-تو با ژینوس هم سکس داشتی!؟

چپ چپ نگاهم کرد تا بدون استفاده از کلمات و تنها باهمون نگاه ها به من نشون بده اصلا خوش نداره از این سوالها ازش بپرسم اما من نمیتونستم به ذهن کنجکاوم بگم دست از فضولی برداره واسه همین با لحنی لوس گفتم:

-عه اینجوری نگام نکن شهرام ! خب سوال دیگه…چطور تو میتونی هر سوالی دلت میخواد ازم بپرسی اما من نمیتونم!؟ جواب بده…داشتی یا نه!؟

چشم دوخت به سقف و تنها یک کلمه گفت:

-نه!

یکم خودم رو کج کردم تا کمرم بیشتر به تخت بخوره و بعد با شیطنت دستامو قاب سینه هام کردمو گفتم:

-پس اشتباه کردی چون یه جفت ممه ی پروتز شده ی یایز 85 رو از دست دادی!

لبخندی روی صورت مغرورش نشست و بعدهم لب زد:

-مرده شور خودش و سینه هاشو ببرن!

خمدیدم و بعد با کمی ناز و عشوه نگاهش کرومو خودمو بهش مالوندم و پرسیدم:

-من خوشگلترم یا اون!؟

نفس عمیقی کشید و گفت:

-متاسفانه تو…

خندیدم و باز پرسیدم:

-من سکسی ترم یا اون !؟

صداشو کشید و جواب داد:

-تووووو…یعنی بازم متاسفانه تو
.

دوباره کنجکاوانه بهش خیره شدم.یه سری چیزا در مورد اون و ژینوس واسه من گنگ و نامفهوم بود.
آخه مگه میشه یه نفرو به زور بست به ناف یه نفر دیگه؟
دستمو آروم آروم روی سینه اش مالیدم و گفتم:

-چرا باهاش بهم نمیزنی شهرام!؟

دستمو از روی سینه ی لخت خودش برداشت و با تلخ زبونی و اوقات تلخی جواب داد:

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.8 (9)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mfn342
Mfn342
10 ماه قبل

قشنگ بود.😉

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x