رمان فئودال پارت 63 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

نریمان هیستریک خندید و کلافه دست داخل موهایش برد ، بلند شده بودند.

 

– بچه؟ من از رفتن زنم… همه‌ی وجودم داغونم تو به فکر وارثی؟

دمت گرم که همیشه منو متعجب میکنی که مادرم پنجاه سالشه و این حرفارو میزنه !

 

فیروزه اخم کرد ، نارین هم با شنیدن حرف هایش شوکه شده بود.

نگاه آخرش را به مادرش دوخت و با عصبانیت از پله ها بالا رفت ، گفته بود داخل همان اتاق بماند.

با رفتنش داخل اتاق، افسانه را دید که گریه میکرد.

گریه هایش به چه دردش می آمد وقتی گلین از او دل کنده بود ؟

افسانه با گریه و زیر چشم های سیاه شده از ریمل و سرمه به سمتش رفت.

 

– خان غلط کردم…

من‌و نفرست اونجا آبروم میره…

 

نریمان پوزخندی زد ، میخواست ابرویش را ببرد ، به خانه ی پدری اش تحویلش دهد. این لکه ی سیاه را نمیخواست داخل زندگی اش باشد، کسی که گلینش را اینگونه نابود کرده بود.

 

– بذارم اینجا بمونی ها؟

بذارم اینه ی دقم بشی زنیکه…

 

سکوت کرد.

گلویش میسوخت، سرش تیر میکشید ساعت از نصفه شب هم گذشته بود و داخل عمارت فقط فریاد هایش بود.

 

– خیال کردی میبخشمت؟

بهت فرصت دادم وقتی فهمیدم تو‌مسمومم کردی ولی استفاده نکردی.

چه انتظاری داری ها؟

بذارمت رو سرم و حلوا حلوات کنم؟ آخرشم کون لق هرکاری که کردی؟

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت335

 

 

 

 

 

افسانه هق زد، به پای نریمان افتاد.

 

– من‌و نفرست… اونجا… اونجا من‌و سل… سلاخی میکنن !

 

نریمان پوزخندی زد ، پایش را از دور حلقه ی دستان دخترک بیرون کشید و ” بدرک ” نثارش کرد.

دست دخترک را گرفت و از روی زمین بلندش کرد.

 

– گمشو لباس بپوش!

 

ترسیده عقب رفت.

 

– ن… نه… خان…

 

نریمان ابرو بالا انداخت.

دیوانه شده بود ، دلش می‌خواست نصف شبی ابرویش را ببرد، نمیخواست یک ثانیه این سایه ی شوم در زندگی و خانه اش باشد.

 

– دلت میخواد باهمین تیپ ببرمت ها؟

 

افسانه انقدر عقب رفت که به دیوار خورد ، ترسیده سرش را تکان داد و لبش را داخل دهانش برد.

 

– ن… نه… این… اینکارو.. باهام نکن.

 

سرش را تکان داد ، صدایش را بالا برد و نارین را صدا زد، همراه مادرش پشت در ایستاده بودند که اگر چیزی شد خودشان را برسانند.

نارین داخل اتاق شد، با دیدن صورت وحشت زده ی افسانه دلش سوخت و سرش را کج کرد.

 

– بله داداش؟

 

نریمان نگاه عصبی اش را به افسانه دوخت ، همین حالا او را پرت میکرد و به خانه پدرش میبرد

 

– لباس تنش کن، میبرمش خونه ی پدرش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 111

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم

    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکنه ولی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
♡Artemis♡
♡Artemis♡
1 ماه قبل

چرا انقدر کم اخه بعد یک هفته همین؟

رضا
رضا
1 ماه قبل

واقعا تف تو روحت بااین پارت گذاریت 🤏شعور نداری ک‌ مخاطب بعد ی هفته منتظر ی پارت هس و شما این مدلی پارت میدی

♡Artemis♡
♡Artemis♡
1 ماه قبل
پاسخ به  رضا

شما ارامش خودتو حفظ کن حالا که دیگه انقدر گذتشته کاریش نمیشه کرد

رضا
رضا
1 ماه قبل
پاسخ به  ♡Artemis♡

ببین ی هفته س ارامشمو حفظ کردم باز رو اعصاب می‌ره😂😂نمیاد پارت جدید بده،بازم آرامشمو بهم زد،😂

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x