رمان ناسپاس پارت 129

2
(1)

 

دست تو جیب بردم و با بیرون آوردن پاکت سیگارم
قدم زنان به سمتش رفتم.
نخ سیگاری بین لبهام گذاشتم و چندقدمی به سمتش رفتم.
در مقابل آکواریوم بزرگ توی سالن ایستاده بود و با حیرت جنب و جوش ماهی ها رو که برخی هاشون جثه ی بزرگی داشتن رو تماشا میکرد.
چرخید سمتم و با بازکردن دستهاش و تکون دادنشون گفت:

-واااای امیرسام….اینجا بی نظیره! این آکواریوم هم که اند اند پولداریه!
باید کنارش هزارتا سلفی بگیرمو تمام شبکه های مجازیم بزارم تا چشم دوستام از حسادت بترکه!
کنار این و گوشه گوشه ی این خونه ی خفنم

نیشخندی زدم و پاکت سیگارو لای لبهام گذاشتم و فندک زو زیرش گرفتم و گفتم:

-خوشحالم که از اینجا خوشت اومده.

قدم زنان و با عشوه اومد سمتم.یک قدمیم ایستاد و با لبخند زل زد به چشمهام و با عشوه و نازی که البته تو تمام حرکاتش میشد متوجهش شد گفت:

-معلومه که از اینجا خوشم اومده…من عاشق خونه های بزرگم خصوصا اگه تو منطقه های بالا شهر باشه! اونم از نوع جردنش…
حالا من میتونم اینجا بمونم امیرسام !؟

خب ! تقریبا اینو فهمیده بودم که اون عاشق تجملاته.
عاشق چیزایی که پولدار نشونش بده و فاصله اش بده از شرایط بدش.
به صورت خوشگلش که البته آرایش غلیظی روش جا خوش کرده بود نگاه کردم وجواب دادم:

-خب معلومه…اینجا کاملا متعلق به شماست!

جوابی که بهش دادم لبخند عریضی روی صورتش نشوند.
نی نی چشمهاش درخشید و دستهاش دو طرف پهلوهام نشست.
خودش رو از جلو بهم چسبوند و گفت:

-میدونستی تو بدترین اوضاع مثل یه فرشته تو زندگیم پیدات شد؟!

سیگار رو از بین لبهام بیرون آوردم و با بیرون فرستادن دودش ، سرم رو خم کردم و نگاهی به صورتش انداختم با زدن یه نیشخند گفتم:

-خوشحالم که به موقع سرو کله ام پیدا شد…

سر انگشتاشو نوازشوار روی قفسه ی سینه ام گفت:

-به موقع و مثل یه فرشته..البته ی فرشته ی پولدار…

نیمچه لبخندی زدم و پرسیدم:

-حالا اگه این فرشته فقیر بود چی !؟

لبهاشو جمع کرد و گفت:

-با من از رنج مگو جز سخن از گنج مگو…حرف فقر رو نزن امیرسام از این کلمه متنفرم

خندید و با بلند شدن رو پنجه هاش و حلقه کردن دستهاش به دور کمرم لبهای سرخ رو روی لبهام نشوند.
نمیخواستم باهاش همچین کاری بکنم که فکر کنه بخاطر مسائل جنسی همیشه دنیالش بودم اما اون لحظه خودمم از همراهی کردنش بدم نیومد…
این چیزی بود که من گاهی با اون تو ذهنم تصورش میکردم.
دبدنش…
بوسیدنش…
بغل کردنش…

نمیخواستم بیشتر از یه بوسه باهاش پیش برم ولی نشد چون انگار این چیزی نبود که سلدا میخواست.
اون ادامه دادن دوست داشت.
چیزی بیشتراز به بوسه …
چیزی بیشتر از یه نگاه عاشقانه یا چند کلمه ی محبت آمیز.
چیزی بیشتر از یه لب بازی کوتاه چنددقیقه ای….
خیلی بیشتر!

سیگارم از دستم افتاد روی زمین و دستهام دور کمر باریکش حلقه شدن.
من به سمت جلو قدم برداشتم و اون به سمت عقب رفت.
دستهام روی کمر باریکش بالا و پایین شدن.
لبشو رها کردم و با لبخند بهش خیره شدم.
وقتی کمرش به شیشه ی آکواریوم خورد ایستاد.
هنوز دستهاش دور بدنم بودن و داغی تنش رو کاملا میتونستم احساس بکنم.
لبخندی بی نهایت دلبر زد و
آهسته گفت:

-میدونستی!؟

-چی رو !؟

با نااااز جواب داد:

-اینکه کم کم دارم عاشقت میشم!

انتظار شنیدن این جمله رو نداشتم.اون هم به این زودی درحالی که هنوز خودم رو بهش نشناسونده بودم.
آهسته و خیره یه چشمهای درشت خوشگلش پرسیدم:

-به این زودی !؟ فکر میکردم برای رسیدن به این حس نباید یکم دیگه منو بشناسی!؟

بلافاصله جواب داد:

-نه نیازی نیست! تو یه مرد خوشتیپ و جذاب و پولداری! به شناخت بیشتری نیاز نیست!

اینکه یکم همچی رو تو پول میدید حس خوبی به من نمیداد اما مدام سعی میکردم به خودم بفهمونم شاید لازم باشه با این قضیه کنار بیام و بپذیرم این احساس اون بخاطر شرایط بدش در گذشته و حتی همین مدت اخیر بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Kimia
Kimia
1 سال قبل

پارت نمیدی🥺🥺

...
...
1 سال قبل

پارتای جدید کووووووو؟

صغرا دختر اصغر
1 سال قبل

چرا سر عقل نمیاد این بچه

بهار حصاری
بهار حصاری
1 سال قبل

سلام به نظر من همه چیز برمی‌گردد به ذات وجنبه انسان ها مگه چنین شرایطی برای ساتین هم محیا نیست نویان یه آدم پولداره وعاشق ساتین با این تفاوت که ساتین هیچ نقشه ای برای ثروت نویان نداره واگر نویان یک کوچولو شبیه آدم های ساده اطراف ساتین بود کار حل بود برعکس این سلدا ندید پدید و کثیف

همتا
همتا
1 سال قبل

بنظر من اگه سلدا بوسیله همین امیرسام و حتی پولش از مسیری که میرفته برگرده چه ایرادی داره خیلی هم خوبه که خدا امیرسام رو سر راهش گذاشته ولی در صورتی که واقعا از راه رفتش برگرده و تغییر کنه و فکر کنم تنها چیزی که باعث بشه امیرسام ازش دلزده بشه همینه که اون با وجود پول و عشق امیرسام بازم بخواد راه زشتی که میرفته رو بر

بهار حصاری
بهار حصاری
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

یک جمله معروف وجود داره که میگه ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است ….

نفس
نفس
1 سال قبل

فقط یه کلام خااااک تو سر امیر سام اسکل.. .

غزال
غزال
1 سال قبل

دختره ی آشغال میمون😐چندش گدا گشنه حالا خودش انگار دختر شاه پریونه ندید پدید

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x