رمان ناسپاس پارت 40

0
(0)

 

ناخن خشک بود و ناخن خشک ها هیچوقت مشتری های خوبی نبودن!
سعی کرد ادای آدمای زرنگ و همچی دون رو دربیاره.
براندازم کرد و گفت:

-خبردارم نصف اونایی که میان اینجا مشتری هاتن! تورستوران من کاسبی راه انداختی…کارکردنت سوای کاسبی کردنتِ…واسه اون باید هزینه بِسرفی…هزینه ش هم زیادی نی.همینجا توهمین اتاق….دو دور هم نمیخوام و به یه دور راضی ام…

پوزخند زدم.گفته بودم ناخن خشکِ.یه زیر خواب مفت و مجانی میخواست با اون بدن و روی نکبت و حال بهم زنش.
کیفمو روی دوشم انداختم و گفتم:

-برو کنار …از من چیزی به تو نمیماسه

اومد سمتم از نوک پا تا کله سرم رو از نظر گذروند و گفت:

-یه جوری میکنم درد نیاد البته که خوبیش به دردشه!

دستم رو بالا آوردم و با انگشتام عدد دو رو نشون دادم:

-دو تومن واسه یه دور…میدی؟ بسم الله

زد زیر دستم:

-خواب دیدی خیر باشه.آنجلیناجولی رو بخوام کمتر درمیاد..

اینبار من بودم که زدم زیر دستشو با نفرت گفتم:

-پس برو پی همون خانم جولی

از کنارش رد شدم و به راه افتادم.پشت سرم اومد و گفت:

-چهارصد آخرش

همونطور که رو به جلو قدم برمیداشتم محکم و قاطع گفتم:

-دو میلیون یه ریالم کمتر نمیگیرم!

دستشو توهوا تکون داد و گفت:

-برو باباااا…نوبرشو آورده…یا چارصد یا یه ریال از حقوق این ماهتو کف دستت نمیزارم

ایستادمو سرمو به سمتش برگردوندم:

-دیگه نمیام اینجا…این یک…و دو…اگه حقوق این ماهمو فردا راس نه صبح ریختی که ریختی نریختی به عرض زن سلیطه ات که خوب میدونم اینجارو صدقه سری اون داری می رسونم که چقدر التماس دعا داشتی…

ابروهای پر پشتشو تو هم گره زد و گفت:

-بلف نیا بچه!

واسه اینکه نفهمه دارم چاخان میکنم و بلف میام گوشیمو از جیب مانتوم بیرون آوردم و با پلی کردن صدای ضبط شده اش گفتم:

-این بچه همه بازی هارو خوب بلده ! فردا نه صبح..یادت نره هاااا

-ای تو روح پدرت!

نیشخندی زدم و از رستوران زدم بیرون و نگاهی به ساعت مچیم انداختم.
ساعت سه بعداز ظهر بود و من تا شب وقت داشتم به پیشنهاد اون پسره فکر کنم.
البته اگه اوضاع تو خونه خوب باشه که بعید بدونم…

سر خیابون دست به کمر ایستادم و از زیر عینک آفتابیم یکی یکی ماشینهایی که از جلوم رد میشدن و گاهی بعضیاشون با نیش ترمز جواب چراغ سبز من رو میدادن دید میزدم.

تا وقتی تاکسی مرسی بود چرا باید پول میدادم!؟
چند دقیقه ای اونجا موندم تا بالاخره یه آزرای مشکی رنگ جلوی پام ترمز کرد.
این گزینه ی بهتری بود.
لبخند زدم و به سمت ماشین رفتم و با باز کردن در سوار شدم…

غذارو گرم کردم و بشقابهارو روی میز چیدم.از فردا دیگه حتی رستوران هم نمیتونستم برم و احتمالا باید به فکر شغل جدید باشم.
بطری نوشابه و سبد سبزی و ظرف ترشی رو گذاشتم روی میز و با پر کردن بشقابها از برنج یلدا رو که از وقتی اومده بود یا حموم بود یا دستشویی صدا زدم و گفتم:

-کجایی یلدا !؟بیا تا غذا یخ نکرده!

در اتاقش رو بست ودرحالی که مدل راه رفتنش پنگوئنی شده بود اومد تو آشپرخونه و پشت میز ، درست مقابل من نشست و گفت:

-پیرزن صابخونه صدتمن کشید رو اجاره…گفتم واسه چی؟ گفت نگفتی یکی دیگه هم قراره بیاد وردلت!

بشقابشو دادم دستش و گفتم:

-هیچی دیگه این پیری هم واسه ما شاخ شده.میگم تو چرا اینجوری راه میری!؟

پنج انگشتشو بهم نشون داد و گفت:

-چون امروز از صبح پنج بار رفتم! ر*یدم تو این پولی که اینجوری گیر بیاد!

باخنده گفتم:

-پنج بار!؟مگه میخواستین تونل افتتاح کنین!

پلکهاشو فشار داد و گفت:

-خونش بند نمیاد که لامصب! کمر نبود بتن آرمه بود

خندیدم و به غذاخوردنم ادامه دادم و همزمان بادهن پر گفتم:

-منم دیگه نمیرم رستوران.رستوران بی رستوران باید دنبال کار جدید باشم!

چشماشو گرد کرد و گفت:

-عه چراا !؟

-چرت و پرت گفت منم زدم بیرون!

با تاسف گفت:

-نباید میزدی بیرون دختر نباید.کار گیر نمیاد که به این آسونی…مشتری هم که زیاد نی…

قاشق رو ظرف ترشی فرو بردم وگفتم:

-یه نفر هست که یه مدت پاپیچم بود و هی بخاطرم میومد رستوران! دیروز کارت داد دستم

چون از قبل یه چیزایی راجبش بهش گفته بودم پرسبد:

-همونی که گفتی فکر میکنی فتاحی فرستادش!؟

سر تکون دادم و گفتم:

-آره همون! ولی حالا تقریبا مطمئن شدم حتی دور از چشم فتاحی هی دنبال من موس موس میکنه.
احتمالا فردا برم پیشش.پسون فردا باید اجاره خونه مصیبو بدم پول موادشم بدم. ندم خون بپا میکنه.میفته به جون بچه ها…

یکم ماست خورد و گفت:

-پس میری!

لقمه ی توی دهنم رو آهسته جویدم و گفتم:

-وقتی قراره پول خوبی بده جرا نرم!؟

قدم که برمیداشتم ” تق تق” کفشهای پاشنه بلندم سکوت کوچه رو میشکست و که گاهی حواسهارو پرت میکرد.
بی توجه به آدمایی که تک و توک رد میشدن و تا اونجا که راه داشت دیدم میزدن تا سر خیابون رو پیاده طی کردم چون ماشینی در کار نبود.
دست بردم توی جیبم و کارتی که پسره بهم داده بود رو بیرون آوردم.
به سر و وضعش و ماشین زیرپاش میخورد از اون مایه دارا باشه…از اونا که دست به پولشون خوبه و میشد تیغشون زد!
البته من رو یه مورد دیگه هم حساب کردم.
اینکه پسری که با وجود تعداد زیاد تن روسپی توی شهر چندهفته پیگیر و دنبال من حتما هم باید پول راضی کننده ای بهم بده!
شماره اش رو گرفتم و گوشی رو پای گوشم نگه داشتم.جونش دراومد تا جواب داد:

-بله !؟

بی مقدمه گفتم:

-سلدا م !

مکث کرد و انگار که هنوز به جا نیاورده باشه گفت:

-سلدا ؟ بجا نمیارم…اونی که دیروز تو پارک وی هی ازم شماره میخواست ؟!

پوزخند زدم و گفتم:

-نه اونی هستم که خودتو جرواجر کردی ازت شماره بگیره

تا اینو گفتم اول “آهانی ” کشدار گفت و بعد هم شروع کرد خندیدن:

-آها! وا دادی پس!جووون…چقدر تو مارو خوشحال کردی با صدات!

بی توجه به دری وری هاش پرسیدم:

-آدرست !؟

با کمی ناباوری پرسید:

-میای یعنی!؟

پوزخند زدم و گفتم:

-نه پس…آدرستو میخوام باغچه تو گل بدم!

بازم خندید و گفت:

-اوووف جون …یادداشت بفرما جیگر‌…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
parya
parya
1 سال قبل

چرا امروز پارت نمی‌ذاری

parya
parya
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

مرسی عزیزم

anisa
anisa
1 سال قبل

هعی 😐 چرا جا حساس تموم شد ؟

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x