چشمانم را به سختی از هم باز کردم … تمام بدنم خسته و کوفته بود …. از حالت نیم خیز بلند شدم ، قلنج گردنم رو با صدای نسبتاً بلندی شکوندم ، تازه به خودم اومده بودم … اتفاقات دیشب مدام داخل ذهنم تکرار میشد …
خورشید تقریباً وسط آسمان بود اما درختان سر به فلک کشیده و بلندی که در جنگل وجود داشت مانع از رسیدن نور خورشید به زمین شده بود ….و تقریباً فضای جنگل نیمه تاریک بود ،
گابریل همچنان بی سروصدا خوابیده بود ،
گوشه ی لبم رو آروم گزیدم ، خودش بود ، الان بهترین وقت بود برای عملی کردن کارم ،
گابریل صاف روی زمین و کنار رودخونه دراز کشیده بود ،
میخواستم با هرچه توان داشتم هلش بدم داخل آب رودخونه اول صبحی یه آب تنی حسابی بکنه… ریز ریز به نقشه ی شیطانی که براش چیده بودم خندیدم ، آب رودخونه عمق نسبتا زیادی داشت .…
باید فرز می بودم وسریع دست به کار میشدم …
کف دست هام رو به بدن گابریل نزدیک کردم شروع کردم زیر لب به شمردن..
_سه..
دو..
یک..
یک رو با صدای بلندی گفتم ، قشنگ لبه ی رودخونه بود ، قبل از افتادن تکون شدیدی خورد و از خواب پرید ،
اما از شانس گندم برگشت و برای اینکه خودش رو نگه داره لباس منرو چنگ زد و بخاطر همین منم دنبال سرش کشیدهشدم ، از ترس جیغی کشیدم و چشم هام رو بستم …
که به یک باره ، هر دومون داخل آب سرد رودخونه افتادیم ،
تمام بدنم یخ کرد ، به قدری خودم شوکه شده بودم که اصلا وقت نداشتم به گابریل نگاه بندازم ،
خواستم خودم رو بکشم بالا اما نمی تونستم درد مچ پام اذیتم میکرد و نمیزاشت شنا کنم ، زیر لب ، آخی زمزمه کردم….
آب داشت منو پایین تر می برد ،
کم کم داشت چشم هام بسته میشد که دستی دور کمرم پیچیده شد وفرشته ی نجاتم منو بالا کشید ، چشم هام نیمه باز بود….
روی آب که قرار گرفتم هوای آزاد بهم خورد ناله ای سر دادم ،
سرم روی شونه ای قرار گرفت و دیگه چیزی نفهمیدم وبعد سیاهی مطلق….
« گابریل »
دستی دور کمر کاترین پیچیدم و کشیدمش بالا…
از رودخونه بردمش بیرون….
بیهوش کنار رودخونه افتاده بود ، این دختره چی تو ذهنش میگذشت ؟ فکر میکرد اگر منو داخل آب بندازه چی میشه ؟ نمیدونست من شنا بلدم ! این دختر به طرز عجیبی ، زیبا و منحصربفرد بود …. با وجود اینکه ازش عصبانی بودم ،
دستی به صورتش زدم و با تشر گفتم :
-هی بیدار شو ، چشم هات روباز کن..
بیهوش شده بود لعنتی شانس آورده بود ، اگه به هوش بود می دونستم باهاش چیکار کنم….
بازم دستی به گونه اش زدم و صداش زدم اما جوابی نداد ، باید نفس مصنوعی بهش میدادم ، نبضش روگرفتم ضعیف بود..
پوفی کشیدم و سرم رو جلو بردم ولبام رو گذاشتم روی لباش و شروع کردم به نفس دادن بهش….
چند دقیقه ای گذشت که به سرفه افتاد و آب از دهنش خارج شد…
نگاه بی رمقی بهم انداخت..
خشم تموم وجودم رو پر کرد خم شدم توی صورتش و گفتم :
-خوبی!!؟
جوابی بهم نداد دستی به قفسه ی سینه ام زد..
با صدای ضعیفی لب زد :
-برو کنار ، نفسم داره میره..
خودم رو کشیدم کنار روی زمین نیم خیز شد ، سرفه ای کرد و با غیض گفت :
_ چرا منو کشیدی همراهت!؟ اگه مرده بودم چی!؟
برگشتم و نگاه حرصیم رو بهش دوختم ،
_ چرا تو منو هل دادی!!؟ دیگه توام حقت بود..
نگاه خشمگینی بهم انداخت..
خودش رو تکونی داد و با داد گفت :
_ پسره ی احمق ، برو به درک…..
اشاره ای به بدنش که سراسر زخم بود کرد و گفت :
_ اینارو تو کردی ! تازه این کاری که سرت آوردم برات کم بود …
خواست بره که بازوش رو گرفتم..
-کجا ؟! منو تو باهم کار داریم باید جواب این کاری رو که بامن کردی بدی..
رنگ صورتش پرید ، شروع کرد به تقلا کردن..
-ولم کن..
بازوش رو محکم فشار دادم و گفتم :
-اروم بگیر دختره ی خیر سر…..
با گازی که از دستم گرفت حرف توی دهنم موند..
دندونای نیشش توی پوست گوشتم فرو رفت و به شدت درد و سوزش بدی توی دستم پیچید …
چشم هام روی هم اومد دستم یهو از دور بازوش ول داده شد….. و تا به خودم بیام از زیر دستم در رفت و چند متری کنار تر به حالت جنین وار نشست ، نمیتونست جایی پا به فرار بزاره چون پاهاش به شدت درد میکرد ، زیر لب زمزمه کردم …
-لعنتی…..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی عالی عزیزم واقعا که رمان جذابی وای که چقدر منتظر پارت بعدم
مرسییی نفسم❤️ انشالله پارت بعدی ساعت ۸ امشب هست
باحال بود 🤣🤣🤣🤣
چه عجب جای حساس تموم نشد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
تا پارت ۱۷ فعلا جای حساس تموم نکردم❤️🤣
😁😁🤣🤣🤣🤣
ازاده جان خعلی باحالی هم خودت هم رمانت😂😂😂❤❤❤
مرسیییی گلم❤️
بوس بهت❤😘
کی منفی داد🔪😂
چن نفرن هعیی دارن منفی میدن اعصاب من له شده به خدا😂💔
یه اسکلییه که داره ناجور میره رو مخ من😂😑😑عاقا اصن من منفی دوس دارم خوب شد…دس از سرمون بردار😂😑💔
دوتا منفی بهت دادن فقط تونستم یکیش رو مثبت کنم 🤣❤️
قربونت یکی هم یکییه😂😂💔💔میگم چن نفرن 😂💔💔💔
عزیزم❤️ هرجا منفی میبینم مثبت میکنم🤣 اما بیشتر اتاق منفی ها از یکی بیشترن❤️
تلاشتو میکنی مثبت کنی مهم اینه😂💔 …فدات😍😍😘😘
مرسی خوشگلم❤️
خدا بهش رحم کنه🤣
😂😂😂😂بد شد که نقشش به خوبی عپلی نشد
🤣😂 نه ، گابریل زرنگ تر از این حرفاست🤣
حیف 🥲🤣
اوف😤