10 دیدگاه

رمان پروژه عشق پارت سه

0
(0)

پارت3

(از زبان روژین)

 

(آخرین نفر کفشامو پام کردمو رفتم بیرون، بچه ها رفته بودن…..در خونه رو قفل کردم که اهورا پایین اومد ، خیلی مردونه اومد جلو….گفت:)

اهورا:سلام روژین خانم ، صبحتون بخیر

روژین:سلام

(اهورا دور ماشینو زدو در سمت شاگردو واسم باز کرد که بدون معطلی سوار شدم…. دوباره دور ماشینو زدو نشست ، کمربندشو بست، آهنگ چشم چشم دو ابرو تتلو رو گذاشت…. که یدفه گفتم:)

روژین:آقا اهورا میشه تندتر برید دخترا خیلی وقته تو راهناا

اهورا:اوکی

(و خیلی سریع گازشو گرفت جوری که انگار پرواز میکردیم….به زبون اومدمو گفتم:)

روژین: اهورا آرومتر به کشتنمون نده

(بلاخره بعداز ده دقیقه به دانشگاه رسیدیم ….. نمی‌تونستم سر پا وایستم جوری گاز داده بود انگار رفتیم شهربازی سوار اون دستگاه خاک بر سریا…… اهورا دستمو گرفت و نشوندم رویه یه صندلی یه آب معدنیم خیر سرش خریدو چپوند تو دهنم ….)

(از زبان اسرا)

(از ماشین پیاده شدیم ریموتو زدمو کلیدو دادم به شیلا …..روژین روی صندلی حیاط دانشگاه پوکیده بود رنگشم مس گچ دیوار بود ……شیلا به اهورا نزدیک شد یقه شو گرفتو تو صورتش غرید..:)

شیلا:با خارم چیکار کردی….. بزنم همینجا چالت کنم

اهورا:بابا من که کاریش نکردم گفت دخترا خیلی وخته را افتادن منم یکم گازشو گرفتم

(آرمین اومد و از پشت مقنعه شیلارو کشید که شیلا کشیده شدو از اهورا جداشد آرمین با صدای مغرورانه و بلندی خیلی ریلکس گفت:)

آرمین:سلام به همگی

(همه براش سری تکون دادیم که کیان از کافه تریایه دانشگاه که ارسینم کنارش بود صداشو بلند کردو گفت:)

کیان:عه داش د بیایید لیدی های محترم خسته میشن

(آرسین هیستریک وار خندید که چشمی نازک کردم و راه افتادیم چنتا صندلی از میزای دیگه برداشتیم و بلخره هشت نفرمون روی یه میز چهار نفری جامون شد…..آرسین گفت:)

آرسین:خوب بنظرم پروسه مونو به چهار قسمت تقسیم کنیم جفت جفت دربارش تحقیق کنیم…..

روژین: حله

اهورا:پ منو شما جفت

روژین : موافقم

_امیدوارم اینبار از سرعت بگزره… باهم برید زیر هشت چرخ

آرسین:منو اسرا خانومم جفت

_ مگه کفترای عاشقیم من با باران جفتم

شیلا:ببند لامصبو منو باران بام جفتیم

باران:ن باو من با کیان… ینی آقا کیان جفتم

کیان :اره اره

آرمین:خوبه په منو خانم صدیقی باهم همکاری میکنیم

آرسین:پس فعل خدافظ منو قائمی میریم بخش آزمایشگاهی…….

(کولمو برداشتمو صندلی رو جای خودش گزاشتم و با آرسین همقدم سمت آزمایشگاه دانشگاه رفتیم….راستش تا الان ندیده بودم …. چون همیشه علوم جنایی رو خیلییی دوس دارم به کارهای آزمایشگاهی علاقه خاصی دارم….)

(از زبان آرمین)

(راستش شیلا با دخترای دیگه فرق داشت یه جورایی ازش خوشم اومده بود مس اون نازنازیا نبود مغرور بود و ابهت داشت……یدفه کیان زد رو شونم:)

کیان:کجاها سیر میکنی داش

_ هیجا

روژین:خوشبگزره بای

کیان:همچنین ….. خانم افشانی تشریف نمیارید

(باران سری تکون داد و همراه کیان رفت…. منو شیلا مونده بودیم که شیلا روبروم نشست …. کولشو باز کردو لپتابشو دراوورد و گفت:)

شیلا:خو شروع کنیم

آرمین:هر جور راحتی

(شیلا داشت تحقیق میکرد منم رو صورتش زوم کرده بودم که سرشو بلند کرد چشم تو چشم شدیم همینطور که تو چشام نگاه میکرد گفت:)

شیلا:چیه خوشکل ندیدی

(یه دفه از بهت درومدم و هولهولانه گفتم:)

_خوشکل هر روز تو آیینه میبینم، ولی تا الان دیوونه ندیدم

(پشت چشمی نازک کردو باز به تایپ ادامه داد…….)

(از زبان اسرا)

آرسین:اسرا بیا نگاهی به این بنداز…

(به سمت آرسین رفتم و با یه چشمی نگاهی به میکروسکوپ کردم …. ارسینم با یه چشمی نگاه میکرد صورتامون به هم خیلی نزدیک بود خواستم یه قدم عقب برم که…. پام به لبه صندلی گیر کرد خواستم سکندری بخورم …… آرسین تند کمرمو گرفتو منو بین خودشو میز حبس کرد صورتشو جلوتر اووردو روی لبام زوم کرده بود میخواستم هولش بدم که کمرمو سفت تر چسپید دستمو بلند کردم که روی سینهاش بزارم، دستمو روی جای حساس سینش گذاشتم…. از خجالت سرمو پایین اووردم…. آرسین با دوتا انگشتاش چونمو گرفتو سرمو بلند کرد باز روی لبام زوم کرد….. کم کم احساس کردم سرش نزدیک میشه تا به خودم اومدم بوسه ریزی به لبام زدو تند ازم جدا شدو، از آزمایشگاه بیرون زد …… عجب الاغی بودا خو اگه عاشقم شده پیشنهاد بده خره ….. ایش اصن بهتره من که پیشنهادشو رد میکنم …..)

(از زبان آرسین)

(نمی‌دونم چه حسی بود که به اسرا داشتم ولی یه چیزی ته دلم قلیوی قلیو میکرد انگار قلقلکم میداد یه حس شاد بود ….. تو یه لحضه وقتی رو لبای اسرا زوم کردم هوس بوسیدنشو کردم …. نمی‌دونم چرا این کارو کردم ولی از بوسیدن لباش حس خوبی داشتم ….)

 

(از زبان کیان)

(باهم قدم برمی داشتیم باران مثل همیشه تو گوشی سیر میکرد داشتم فکر میکردم من باران بودم تا الان هزار بار گردنم شکسته بود جوری با کله میره تویه گوشی که مهره های گردنش انگار یکی یکی میخوان بپرن بیرون تو همین فکارا بودم که گوشیم زنگ خورد با یه لبخند محو به فکرام پایان دادم به مخاطب نگاهی کردم اوه اوه اشکان بود…)

_جونم دادا

اشکان:کیان کجایی….ام، پروا مست کرده

_تو روحش الان وقته مست کردنه….بعد پروا ب من چه ربطی داره

اشکان:صبح یه مهمونی بود که با پروا اومدیم….. فک کنم حالش خراب بود روی هم روی هم میخورد….. خو پسر تو که عاشقشی بیا این دختره رو جم کن

_باشه الان خودمو میرسونم ، ادرسو اِس کن

(گوشیو قطع کردم…. پروا یه دختر زیبا بود از روزه اولیکه تو پارتی دیدمش عاشقش شدم خیلی زیبا بود با چشمای درشت….با دستی که روی شونم قرار گرفت به افکارم پایان دادم….. دیدم عع بارانه)

باران:چیشده؟!!!!

_اوم …. باید برم… یکی از دوستام مست کرده

باران:اوکی منم میام

(نمی‌دونم چرا ولی قبول کردم … سوار ماشینم شدیم و به آدرس اشکان رفتیم تو ماشین گوشیه باران زنگ خورد….)

باران:جونم عشقم

…………………

باران:یاع جون من ….. نگووووو

…………………………..

باران:اوف میگم بوسیدن چه حالی میده….. اومدم خونه با جزئیات تعریف میکنی اسرااا

…………….

باران:اوکی اوکی ، بای

(گوشیو قطع کرد به آدرس رسیدیم یه خونه متوسط درو باز کردنو وارد شدیم….. باران هینی کشیدو طلبکارانه گفت:)

باران:خاککککک…. آلانو پارتی

_اینجا باش الان برمی گردم

(ازش دور شدم به سمت اشکان رفتم کنار دیجی بود وقتی منو دید به سمتم اومد.)

اشکان:داش چطوری ….. پروا یه پسر خوشتیپه اومد دنبالش

_چرا گذاشتی بره دیوثثث

(بدون اینکه به حرفش گوش بدم به سمت باران رفتم….خوب من با پروا یه عشق یک طرفه داشتم عشقی که هیچوقت قبولش نکرد و مثلمنا حسودی میکنم که با یه پسر دیگه بره از دور یه خانومو دیدم که مشروب سرو میکرد دو لیوان برداشتمو تا ته کشیدم باران منو که دید تند به سمت اومدو لیوانارو از دستم گرفت ، با صدای خشنی غرید:)

باران:الان وقت این کاراس

(کم کم هوشیاریمو از دست دادم دیگه مشروب اثر خودشو کرده بود)

 

«امیدوارم رمان براتون جذابتر شده باشه … و حتما جذابتر هم میشه👑❤️»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
iman ghaderi
iman ghaderi
2 سال قبل

دمت گرم

Sara
Sara
2 سال قبل

خب خب میخوام چند تا انتقاد از رمانت کنم تا رمانت و بکشی بالا
ببین اول اینکه فوش دادن و تـو رمانت تموم کردی خودش یه نقطه ی قوت و خیلی خـوبی به حساب میاد اما رَوَند داستان خیلیی سریعه
نمیشه که چند تا دختر و پسر با این سن شون انقدر هول باشن که دو روز هم و ندیده نشناخته عاشق بشن و شماره بازی و اقاییم و بوسه و این حرفا هنوز پارت چهارم رمانت هم نشده! و هنوز هیچ اطلاعاتی از اشخاص رمان ما نداریم دقت کن که حتی پدر مادر یکی شون هم باهاشون تماس نگفته! نه اینکه بیای از زبان هر کدوم من یه دختر فلان با خانواده ی فلان پولدار و خوشگل و فلان بهمان این رمان و خیلی ضعیف جلوه میده در همین میون که داری رمانت رو مینویسی بهتره چندتا رمان خوب هم در کنارش بخونی تا بیشتر بهت کمک کنه نمونش رمان های غرقاب و من سیندرلا نیستم.
سعی کن از ایده های خوبی استفاده کنی و از ایده های کلیشه ای و تکراری استفاده نکنی مث همین افتادن و گرفتن و کمر و چش تو چش شدن که زیااادی کلیشه ای و تکراریع مث بقیه ی ایده پردازیا سعی کن خلاقیت به خرج بدی
بعدشم بهتره کاراکتر های رمانت کمی وقار و شخصیت رو داشته باشن اینکه دو روز نشده برن تو رابطه و بوسه و این چیزا رمانت و جذاب نمیکنه بلکه ضعیف و کلیشه ای نشون میده
موفق باشی تنهای راهی که میتونی قلمت رو قوی کنی خوندن رمان های خوب با قلم عالیه برای مثال من رمان های خانم زینب ایلخانی رو بهت پیشنهاد میکنم

Asi
Asi
پاسخ به  Sara
2 سال قبل

واقعا ممنون از راهنماییتون🙏⁦❤️⁩🤝✨
حتما پارتای بعدیو بهتر می‌نویسم⁦❤️⁩✨
و بازم ممنون راهنماییتون خیلی خوشحالم کرد✨⁦❤️⁩

ایدا
ایدا
پاسخ به  Asi
2 سال قبل

اسیه جان عزیزم اینکه از زبان چند نفر داستانو شرح دادی پشت سر هم رمانتو شلوغ کرده هرچیزی به اندازش از طرف دیگه عزیزم بنظرم من اینکه میخای قصه ی عشقی چند نفر رو تشریح کنی باید جوری باشه شلوغ پلوغ نشه رمانت اینکه از زبون چند نفر داستانتو نوشتی برای من خسته کننده شد مخصوصا که محتوای خاصی نداشت
عزیزم یه سر حتما به پاارت های اخیر رمان صیغه استاد بزن ببین احساسات رو چه زیبا بیان مینکنه و خواننده رو مجذوب!!بیان احساسا و تعریف حس حال اگر واقعا ماهرانه باشد زباست بسیار زیبا

Eda
Eda
2 سال قبل

وظیفمه
من فقط واقعیت راجب رمان میگم عسلم

Asi
Asi
پاسخ به  Eda
2 سال قبل

ینی من دارم بال در میارم از نظرات مثبتتون⁦❤️⁩✨🤝واقعا مرسی یا به زبون خودم دمت گرم داش فدایی داری به مولا🙏🤣⁦❤️⁩

Eda
Eda
2 سال قبل

خب اولین کامنتم مثل اینکه😍 رمان عالیه Asi موفق باشی در مراتب بالاتر ببینمت🌹

Asi
Asi
پاسخ به  Eda
2 سال قبل

ممنونم که همه پارت ها کامنت مثبت میزاریو منو شاد می‌کنی امیدوارم به مراتب از رمانم خوشتون بیاد⁦❤️⁩✨🤝

...
...
پاسخ به  Asi
2 سال قبل

نویسنده انگار هولی خیلی تند پیش میره رمان انگار افتادن دنبالش
موضوعشم ک‌تکراریه همشون جفت جفت با هم ازدواج میکنن تموم
حداقل ده تا رمان خوندم ک موضوعش همینه هم کلاسی و ماجراها و لج و لجبازی و عشق و عاشقی تهشم ازدواج دیگه

Asi
Asi
پاسخ به  ...
2 سال قبل

سلام عزیزم ازاینکه رمانمو می‌خونی ممنونم ولی اینجوریام پیش نمیره✨⁦❤️⁩ینی یه رمان تقریبا غلط اندازه…اگه دوست داشتی لطفاً پارتای بعدی هم بخون✨🤝⁦❤️⁩

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x