رمان گرداب پارت 275

4.4
(79)

 

 

 

 

لبم رو گزیدم تا صدای خنده ام بلند نشه و گفتم:

-دیگه هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه..

 

با لبخند سرش رو تکون داد و پای گاز ایستاد که من سریع رفتم سمتش…

 

دستم رو گذاشتم روی شونه ش و گفتم:

-تو بیا بشین من میکشم..فقط بهم بگو چیکار کنم..

 

-نه عزیزم..تو خسته ای..

 

اروم زدم زیر خنده:

-مگه ندیدی داداشت چی گفت..من کل راهو خواب بودم..خسته ی چی هستم اخه…

 

سوگل هم شیرین خندید و عقب کشید و یکی از دیس هارو به دستم داد و گفت:

-تو این برنج بکش..

 

سرم رو تکون دادم:

-باشه عزیزم تو برو بشین..برام تعریف کن این مدت چیکارا کردی…

 

من مشغول کشیدن غذا شدم و سوگل هم روی صندلی پشت میز نشست…

 

تکیه داد و پاهاش رو دراز کرد و گفت:

-چند روز پیش برای چکاپ اخرم رفتیم دکتر..سامیار کم مونده بود دکتر بنده خدارو بزنه…

 

با تعجب سرم رو چرخوندم و از روی شونه نگاهی بهش انداختم:

-چرا؟!..

 

ریز ریز خندید و گفت:

-دکتر گفته بود تا جایی که می تونم پیاده روی کنم..شب قبلش رفته بودیم پیاده روی، وقتی برگشتیم من حالم یکم بد شد و کمر و پهلوم و پاهام خیلی درد گرفته بود..به دکتر می گفت تو چطور دکتری هستی که گفتی باید پیاده روی کنه و بخاطره تجویز تو حال زن من بد شده……

 

نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بلند زدم زیر خنده و سوگل هم همراه من بلند خندید…

 

#پارت1619

 

===============================

 

فنجون چاییم رو روی عسلی کنارم گذاشتم و بی اختیار خمیازه ای کشیدم…

 

سوگل لبخندی زد و مهربون گفت:

-بقیه حرفامونو بذاریم واسه فردا شما خسته ی راهین باید استراحت کنین…

 

بعد به سورن نگاه کرد و گفت:

-چمدوناتون کجاست؟..

 

-تو ماشینِ..خسته بودم گفتم بعد میارم بالا..الان میرم میارم…

 

-اره عزیزم برو بیار..من اتاق مهمان رو برای پرند جون اماده کردم…

 

اروم خندید و ادامه داد:

-اتاق کار سامیارو کردیم اتاق بچه..متاسفانه اتاق دیگه ای نداریم..سورن تو باید شبهارو روی همین کاناپه سر کنی….

 

سورن سرش رو به نشونه ی مهم نیست تکون داد و گفت:

-اشکال نداره..

 

با خجالت نگاهشون کردم و گفتم:

-من مزاحمتون شدم شرمنده به خدا..

 

سورن چپ چپ نگاهم کرد و گفت:

-برم چمدونتو بیارم..

 

سرم رو تکون دادم و سورن رفت و سوگل گفت:

-از این حرفا نزن..مگه غریبه ای که اینجوری میگی..

 

بعد دستش رو به شکمش گرفت و به سختی از جاش بلند شد و گفت:

-بیا بریم اتاقتو نشونت بدم عزیزم..

 

#پارت1620

 

من هم بلند شدم و رو به سامیار کردم که مشغول فیلم دیدن بود و گفتم:

-شبتون بخیر..

 

نگاهش به طرفم چرخید و سرش رو تکون داد:

-شب شما هم بخیر..

 

با سوگل رفتیم سمت پله ها و اروم بالا رفتیم..

 

واقعا حق داشت..حتی راه رفتن هم براش سخت شده بود و کلی طول کشید تا اون چندتا پله رو بالا بیاد….

 

نگاهی به در اتاق ها که با فاصله از هم قرار داشتن انداختم و گفتم:

-اتاق بچه کدومه؟..

 

با ذوق نگاهم کرد و گفت:

-می خواهی ببینی؟..

 

از ذوقش لبخند روی لبم نشست و سرم رو تکون دادم:

-اره خیلی دوست دارم ببینم..اگه خسته نیستی..

 

-نه عزیزم..

 

بعد به در اول سمت راستی اشاره کرد و گفت:

-این اتاق من و سامیارِ..

 

به در کناریش اشاره کرد و گفت:

-اینم اتاق دخترمونه..

 

دوتایی راه افتادیم سمت اتاق بچه و سوگل با ذوق در رو باز کرد و دستش رو پشت کمرم گذاشت و گفت:

-بیا عزیزم..

 

وارد اتاق شدم و با یک نگاه کلی به اطراف، لبخند روی لبم نشست…

 

اتاق خیلی خوشگل برای یک دختر بچه دیزاین شده بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 79

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x