رمان دونی

 

 

 

 

هر چند مسئله تنها این نبود . به نظر می رسید این دختر کم سن و سال بر خلاف دختران قبلی که بسیار کار کشته تر از او به نظر می رسیدند ، بهتر توانسته نظرِ مرد سخت پسندی چون یزدان را به خود جلب کند .

 

 

 

ـ سلام . ممنون .

 

 

 

گندم دستی به پیراهن سفید در تنش که رویش طرح رنگی از دختری آدامس باد کرده داشت ، کشید ……….. گرمش بود و حس می کرد حرارت از جای جای تنش بیرون می زند .

 

 

 

ـ واقعا هوا داره هر روز گرم و گرم تر میشه .

 

 

 

یزدان با کفگیر برنجی برای خودش کشید و از گوشه چشم به گندم نگاهی انداخت ……….. تمام لحظاتی که گندم در باغ برای خودش می چرخید و پرسه می زد ، او از داخل مانیتور دوربین های مدار بسته رصدش کرده بود .

 

 

 

ـ خسته نشدی این همه این باغ و متر کردی ؟

 

 

 

ـ از تو خونه موندن که بهتره …………. کلی دویدم . تازه دویدن و هم دوست دارم .

 

 

 

یزدان اینبار مستقیم نگاهش کرد :

 

 

 

ـ چرا نمیری پایین تو سالن ورزش ، ورزش کنی . اونجا هم هوا بهتره ………….. هم انقدر زیر نور خورشید نمی مونی که اینجوری پوست صورتت گل بندازه و بسوزه . اونجا هر وسیله ورزشی که بخوای هست .

 

 

 

گندم کفگیر را از دست یزدان گرفت و برای خودش برنج ریخت و در همان حال جوابش را داد :

 

 

 

ـ والا کسی به ما اجازه ورود به اونجا رو نمیده ………… میگن باید قبله عالم یزدان خان امر بفرمایند و رخصت بنمایند تا ما بتونیم از اون سالن استفاده بنوماییم .

 

 

 

یزدان با مکثی از گوشه چشم به گندمی که بی خیال ، قرمه سبزی اش را قاشق قاشق بالا می رفت نگاه کرد ………… عجیب دلش می خواست به این زبان درازی های گندم بخندد و یا حتی پا را فراتر از اینها بگذارد و دست دراز کند و لپ آفتاب سوخته او را بکشد تا دیگر جلوی کسی اینگونه زبان نریزد ………… حتی اگر آن کس جلال نامی باشد ……….. جلالی که معمتدش بود .

 

 

 

 

 

ـ جلال به نگهبانای سالن پایین اطلاع بده بگو گندم می تونه از این به بعد هر زمان که خواست از سالن بدنسازی پایین استفاده کنه .

 

 

 

جلال نگاه کوتاهی به گندم انداخت و با چشم قربانی حرف یزدان را تایید کرد .

 

 

 

گندم باز هم نگاه خندان ، اما شرارت بارش را سمت جلال چرخاند …………. بدک نبود اگر می توانست از زیر زبان این مرد حرف بکشد و کمی از زندگی خصوصی یزدان سر در بیاورد …………. البته اگر می تواست از پس جان نثاری چون جلال بر بیاید .

 

 

 

ـ راستی جلال جون یه وقت کوچیک برای من داری ؟

 

 

 

جلال با ابروانی بالا رفته ، ابتدا نگاهش به سرعت سمت یزدان کشیده شد و ثانیه ای بعد به همان سرعت سمت گندم رفت …………… مگر گندم از حساسیت های یزدان خبر نداشت که مقابل نگاه او این چنین با او حرف می زد .

 

 

 

آن قدر خودش از عکس العمل های گندم شوکه بود ، که نتوانست به سرعت واکنشی در برابر سوال او نشان دهد .

 

 

 

ـ یه وقت کوچیک ؟ ……… برای چی ؟

 

 

 

گندم آرام آرنج هایش را روی میز قرار داد و پنجه هایش را درهم فرو برد . به هیچ عنوان توجهی به نگاه های چپ چپ و سنگین یزدانی که هر لحظه بر تنش سنگین تر از قبل می شد ، نکرد .

 

 

 

ـ برای یه گفت و گوی کاملاً دوستانه درباره بعضی مسائل خاص .

 

 

 

یزدان هنوز هم چپ چپ با چشم غره هایی جدی گندمی که حتی محض رضای خدا یک نگاه هرچند کوچک سمتش نمی انداخت ، نگاه می کرد ………… این دختر را به خوبی می شناخت ………… از همان جلال جونی که بر زبانش جاری کرده بود ، تا انتهای افکارش را خوانده بود .

 

 

 

اینبار دیگر تنها به چشم غره اکتفا ننمود و هشدار آمیز صدایش کرد :

 

 

 

ـ گندم …….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ghazaleshonam
Ghazaleshonam
1 سال قبل

آخرش این زبون درازی های گندم کار دست یزدان میده🤦

...
...
1 سال قبل

والل مگه یزدان نمی گفت پاک ترین دختری که تاحالا دیده تا ته خط چیو رفت ؟؟؟!

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x