رمان دونی

 

 

 

 

ـ میگم میشه منم باهات بیام ؟

 

 

 

ـ آخ آخ عضلات پشت گردنم گندم ………….. اونجا رو بیشتر بمال .

 

 

 

گندم پنجه هایش را به سمت عضلات گردن یزدان هدایت نمود و فشار پنجه هایش را بیشتر کرد .

 

 

 

ـ شنیدی چی گفتم ؟ میگم میشه منم باهات بیام ؟

 

 

 

ـ بیای ؟ کجا بیای ؟

 

 

 

ـ همین سفری که قراره با جلال بری .

 

 

 

یزدان بی آنکه حتی زحمت باز کردن پلک هایش را به خود دهد و یا حتی سر سوزنی خواسته گندم را جدی بگیرد ، جوابش را کوتاه داد :

 

 

 

ـ نه .

 

 

 

گندم حرکت پنجه هایش را بر روی کمر او متوقف کرد و با چهره ای درهم فرو رفته ، باز سرش را به سمت سر یزدان خم نمود :

 

 

 

ـ نه ؟؟؟؟؟ چرا نه ؟

 

 

 

ـ چون اندفعه قرار نیست مهمونی یا پارتی برم که بخوام تو رو هم دنبال خودم بکشونم .

 

 

 

ـ خب منم نگفتم که می خوای مهمونی بری ………. گفتم فقط می خوام کنارت باشم .

 

 

 

ـ منم گفتم تا زمانی که نتونی از پس خودت بر بیای و از خودت محافظت بکنی ، حق همراه شدن با من و تو هیچ ماموریتی نداری .

 

 

 

گندم بیشتر از قبل چهره درهم فرو کرد ………….. از هر سمتی که می رفت ، به در بسته می خورد .

 

 

 

ـ چرا فکر می کنی من نمی تونم از خودم محافظت کنم یا از پس خودم بر بیام ……….. من و اینجوری نبین . من می تونم یه گرگ تو لباس یه میش باشم .

 

 

 

یزدان خنده بی جانی کرد و در همان حال گفت :

 

 

 

ـ حالا ما رو نخوری خانم گرگه .

 

 

 

 

 

 

ـ واقعاً چرا فکر می کنی من نمی تونم از پس خودم بر می یام ؟؟؟

 

 

 

ـ فکر نمی کنم ، مطمئنم .

 

 

 

گندم حرصی سر عقب کشید :

 

 

 

ـ اطمینانت به درد خودت می خوره عزیزم .

 

 

 

هنوز چند ثانیه ای از این اظهار نظرش نگذشته بود که نفهمید چه شد که از روی تخت کنده شد و ثانیه ای بعد دمر به تشک تخت کوبیده شد و زیر تن یزدان گیر افتاد .

 

 

 

یزدان به راحت ترین و سریع ترین حالت ممکن دستان او را پشت سرش برد و با یک دست دو دست او را پشت کمرش قفل کرد ………… تنها می خواست به این دختر ثابت کند که حتی توان مقابله چند ثانیه ای در برابر او را هم ندارد .

 

 

 

گندم شوکه گردن رو به عقب کشید و سعی کرد به یزدانی که پشت سرش روی تن او خیمه زده بود و اندکی از سنگینی تنش را روی او انداخته بود ، ببیند .

 

 

 

ـ چی کار می کنی یزدان ………. خفم کردی . فکر کردی سبکی که خودت و روی منم میندازی ؟

 

 

 

یزدان لبخند یک طرفه ای زد و مقداری بیشتری از سنگینی اش را به او منقل کرد و سر سمت گوش او کشاند و آرام گفت :

 

 

 

ـ چی شد ؟ تا همین یک دقیقه پیش که داشتی برای من لُغُز می خوندی که می تونی از پس خودت بربیای …………..

 

 

 

و همچون گندم ادامه داد :

 

 

 

ـ پس چی شد عزیزم ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x