رمان دونی

 

 

 

 

 

کفری تر شده نسبت به قبل ، تنش را تکانی داد :

 

 

 

ـ آره ، آره تو راست میگی لعنتی ، من نمی تونم از خودم دفاع کنم ……….. حالا ولم کن .

 

 

 

با این حرارت افتاده به جانش ، دیگر برایش حتی ذره ای اهمیت نداشت که دارد اینچنین به ناتوانی اش اقرار می کند ………. تنها چیزی که الان می خواست این بود که از این جو و فضایی که در آن گیر افتاده بود فرار کند و برود .

 

 

 

یزدان با شنیدن این اعتراف شیرین ، لبخند نصفه و نیمه ای بر لب آورد و دستش را از دور تن او آزاد نمود . اما قبل از اینکه قفل دستانش را کامل باز کند ، سر خم کرد و نرم و آهسته گوشه گیج گاه او را بوسید و گندم را بیش از قبل در آتشی که به جانش افتاده بود ، سوزاند .

 

 

 

با جدا کردن لبانش از گوشه پیشانی گندم ، آرام عقب کشید و نگاهی به پلک های بسته و چهره سرخ از حرص او انداخت ……… می دانست بدجوری کفر گندم را درآورده ، اما به نظرش لازم بود تا گندم اینچنین ملموس ، عمق ناتوانی اش را حس کند و بسنجد .

 

 

 

گندم که هنوز هم رد لبان گرم و نرم یزدان را در گوشه پیشانی اش حس می نمود ، نفس های لرزانش را یکی در میان از بینی اش خارج کرد و آرام پلک گشود و نگاهش را سمت او کشید ………….. حس می کرد با این بوسه بند دلش پاره شد ………….. حس میکرد ، قلبش فرو ریخت ………… حس می کرد ، در آتشی غرق شده که نه راه نجاتی از آن دارد و نه حتی ……. چیزی از ماهیت آن می داند .

 

 

 

با قدم دیگری که یزدان به عقب برداشت ، دیگر نه ایستاد تا بیهوده لُغُز بخواند تا خودِ کم زور و بی جانش را به او ثابت کند ……….. تنها با قدم های بلند از اطاق او گریخت و به اطاق خودش پناه برد . بد بازی را با یزدان راه انداخته بود ………. بازی که برنده بی چون و چرایش کسی نبود ، جز یزدان .

 

 

 

یزدان با خروج گندم از اطاقش ، در را بست و به سمت تختش برگشت و تنش را روی آن انداخت و کششی به تنش داد ……….. مشت و مال های گندم بدجوری به دلش چسبیده بود و تن خسته اش را حال آورده بود .

 

 

 

 

 

پلک بست و گام های بلند گندم که بی شباهت به گریختن از او نبود را به خاطر آورد و بی اختیار لبخندی بر لبش نشست .

 

 

 

فکر می کرد این گریختن گندم فقط از سر ناراحتی و عصبانیت بوده و بس ………… هرچند بخاطر نمایشی که راه انداخته بود ، به هیچ عنوان ناراحت و پشیمان نبود ……….. گندم ضعیف بود و ناتوان …………. و این چیزی نبود که قابل چشم پوشی باشد .

 

 

 

****

 

 

 

درون سالن پذیرایی نشسته بود و همراه با جلال برنامه ریزی هایی که برای سفرشان کرده بود را دوره می نمود .

 

 

 

یزدان نگاهش را در لپتابش چرخاند و در همان حال از جلالی که او هم سرش در لپتاب روی پایش بود ، پرسید :

 

 

 

ـ خونه امنی که خواسته بودم و پیدا کردید ؟

 

 

 

ـ اون مدل خونه ای که شما خواستید ، پیدا کردنش یک مقدار سخت هست ، اما نشد نداره . یه خونه ، تو حومه منطقه ای که شما خواسته بودید پیدا کردم . یه خونه مستطیلی حدوداً پنجاه شصت متری . که دیوار انتهایی خونه ، دیوار به دیوار ، خونه کوچه پشتیه .

 

 

 

یزدان لبخندی بر لب نشاند . نباید بی گدار به آب میزد . باید قبل از قدم گذاشتن در یک مسیر ، تمام راه های در رو آن را چک می نمود .

 

 

 

ـ خوبه .

 

 

 

ـ فقط خونه زیادی کوچیک نیست ؟ یعنی مشکلی با کوچیکی خونه ندارید ؟ می خواین دنبال یه خونه بزرگ تر بگردم ؟

 

 

 

ـ نه احتیاجی نیست . نمی خوام اونجا مهمونی بگیرم که …………. در حد اینکه امنیتمون و تضمین کنه ، کفایت می کنه .

 

 

 

ـ بله درسته .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x