رمان دونی

 

 

 

از این رفتن ها ، از این تنها شدن ها ، از این تنها ماندن ها خوشش نمی آمد ………… این چیزها برای او یادآور خاطره خوشی نبود .

 

 

 

یزدان با حس سنگینی نگاه ماتم گرفته گندم ، نگاهش را از گوشه چشم سمت او کشید و تلفن ماهواره ای اش را در جاساز ساکش جا سازی نمود و لباس هایش را مرتب روی آن چید .

 

 

 

گندم عاصی شده از این سکوت یزدان ، تکیه اش را از دیوار گرفت و نزدیکش رفت و لبه تختش نشست و باز نگاهش را به او داد .

 

 

 

ـ لااقل یه تاریخی بهم بده ، که مثلاً کی بر می گردی ؟

 

 

 

یزدان که پای ساکش چمباته زده بود ، قد راست کرد و به سمت دیگر اطاق رفت و جعبه کوچک مهر و موم شده ای را از روی دراور برداشت و درون ساک دیگرش انداخت .

 

 

 

ـ گفتم ، نه تاریخ برگشتم مشخصه نه زمان برگشتم …………… ممکنه کارم اونجا زیاد طول نکشه و زود برگردم ………… ممکنم هست کارم زیاد طول بکشه و یکی دو ماهی اونجا معطل بشم .

 

 

 

گندم با شنیدن لفظ دو ماه ، نگران تر شده نسبت به قبل ، با چشمانی که نم اشک اندک اندک در چشمانش می نشست و عسل های ناب در چشمانش را براق تر از قبل نشان می داد ، از لبه تخت بلد شد و رشته از موهایش را به دست گرفت و دور انگشت سبابه اش پیچاند ……….. او یک هفته را هم به زور دوام می آورد ، چه رسد به یکی دو ماه .

 

 

 

سعی کرد برای آخرین بار شانسش را امتحان کند :

 

 

 

ـ ترو خدا بذار منم باهات بیام ……….. به خدا قول میدم تو دست و پات نچرخم ………… قول میدم نه دردسر درست کنم نه لام تا کام حرفی بزنم .

 

 

 

یزدان نگاهش را اینبار مستقیماً سمت او چرخاند و با دیدن موهای آشفته او که نصفش میان کلیپس گیر افتاده بود و نصف دیگرش روی هوا تاب می خورد ، لبخند محو یک طرفه ای زد و به سمتش قدم برداشت و دست به پشت سر او برد و کلیپسش را باز کرد که تمام موهای گندم یک دست بر روی شانه هایش ریخته شد .

 

 

 

 

 

 

ـ کلی هزینه کردم تا بهترین مربی رو برات گیر بیارن ، بعد حالا با خودم ببرمت ؟؟؟ ……….. مگه حالم بده ؟

 

 

 

گندم بی توجه به حرکات دست یزدان که میان موهایش می چرخید ، نگاه دو دو زده اش را میان چشمان او گرداند و بیهوده دست و پای دیگری زد :

 

 

 

ـ خب کنسلش کن ، تو که پولت از پارو بالا میره .

 

 

 

یزدان نگاهش را از موهای او گرفت و به سمت چشمانش کشید و پنجه هایش را از لا به لای موهای او بیرون کشید و به درون جیب شلوارش فرو کرد .

 

 

 

ـ از پارو بالا میره ، اما این هم باعث نمیشه که پولامو باری به هر جهت خرج کنم ………….. که اگه این بود ، تا الان حتی یک قرون هم کف دستم نمونده بود .

 

 

 

گندم ابرویی درهم کشید و سعی کرد اینبار از در سیاست های زنانه در بیاید ………… چنگ به هر ریسمانی می زد ، بلکه بتواند با یزدان همراه شود .

 

 

 

ـ تویی که میگی من تنها عضو باقی مانده خانوادتم یعنی انقدر ارزش ندارم که یه این بار و به خاطر من ، از خیر پولی که خرج کردی بگذری ؟

 

 

 

یزدان پفی کشید و به سمت اطاق لباس هایش رفت که گندم هم همچون جوجه اردکی به دنبالش راه افتاد و در ورودی اطاق لباس او ایستاد و به چارچوب در تکیه زد و با نگاهش یزدانی را که از داخل کمد لباسش ، جعبه سامسونت فلزی نقره ای رنگ نچندان بزرگی را بیرون کشید و درش را باز نمود و از داخلش کلت کمری را بیرون کشید را دنبال نمود :

 

 

 

ـ مغلطه نکن گندم ………….. خودتم خوب می دونی که تا چه حد برای من مهم و عزیزی . نمی تونم از خیر این دوره آموزشیت بگذرم …………. برای اینکه بتونی تو سفر بعدیم همراهم بشی ، باید انقدر قوی و قدرتمند شده باشی که بتونی به تنهایی از پس خودت بر بیای . در غیر این صورت دفعه بعدی هم جات تو این عمارته .

 

 

 

گندم ابرو درهم کشیده نگاهش را از او گرفت و به کلت درون پنجه های او داد .

 

 

 

ـ من فقط می خوام پیش تو باشم . می خوام کنارت باشم . همین .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x