_اما توکه چیزی نخوردی دخترم! تعارف نکن اگه دوست نداری…
باخجالت گفتم:
_دوست دارم بخدا.. یه کم فکرم بهم ریخته است.. معذرت میخوام..
_نوش جونت عزیزم..
قاشقمو پراز برنج کردم دهنم گذاشتم و همراهش بغضمو قورت دادم..
به ظاهر به عماد نگاه نمیکردم اما همه حواسم به اون بود..
مثل روح باهام رفتار میکرد.. انگار نه انگار کنارش نشسته بودم.. حتی نیم نگاهم بهم ننداخته بود وکاملا نادیده ام گرفته بود.. امامن؟!
حتی متوجه سخت بودن یک دستی غذا خوردنش هم بودم!
بعداز ناهار تصمیم گرفتم بگم کار مهمی واسم پیش اومده وباهمون بهونه برم اما انگار راه فرار نداشتم
تا حرف رفتن روپیش کشیدم عزیز با شکایت گفت؛
_کجا بری عزیزم هنوز دوساعتم نشده اومدی چرا امروز اینقدر بی طاقتی؟
باحرص یه جوری که عزیز متوجه ام بشه نگاهی به عماد که مشغول اس ام اس بازی بود انداختم وگفتم:
_نه بی طاقت نیستم.. فردا یه قرار کاری دارم استرس اونو دارم!
باحرف من نگاه تیز واخموی عماد روی من کشیده شد! انگار فکر نکرده بود دارم نگاهش میکنم چون تا چشم توچشم شدیم نگاهشو چندش کرد و دوباره با گوشیش مشغول شد!
عزیز_ به سلامتی عزیزدلم.. دو شغله بودن خسته ات نمیکنه مادر؟
_ممنون.. دوشغل ندارم که عزیزجون درحال حاضر بیکارم واگه فردا قبولم کنن تازه شاغل میشم!
_وا؟ مگه توشرکت عماد کار نمیکردی؟
متوجه نگاه عماد شدم، محل ندادم، پشت چشمی واسه نازک کردم واومدم جواب عزیز رو بدم که عماد جواب داد:
_نه یه مدته که باما کار نمیکنه و منشی جدید گرفتم!
_واسه چی؟ تازن خودت هست چرا منشی جدید؟
کلافه چنگی به موهاش زد وگفت:
_قهربودیم فدات بشم.. نمیتونستم کارهای شرکت رو ول کنم به امون خدا! واسه همون منشی گرفتم..
پروانه که مشغول مغز کردن پسته واسه عزیز بود تک خنده ای کرد وگفت؛
_بازم زنونه مردونه اش کردی؟
پوزخندی که از چشم عماد وعزیز دور نموند، روی لبم نشست واین دفعه بجای عماد من جواب دادم:
_نه..! افکارش دیگه عوض شده.. نگاه تندو پراز نفرتمو به عماد دوختم و باکنایه اضافه کردم:
_روشن فکر شده!
این دفعه نوبت عماد بود که واسم پشت چشم نازک کنه!
_زنونه مردونه واسه چی؟ خیلی وقته که مشکلی باهمکاری با جنس مخالف ندارم!
پروانه با تحسین نگاهش کرد و عزیز باحرصی که توی صداش موج میزد گفت:
_چیکارمیکنی تو اون گوشی؟ دو دقیقه دور هم نشستیم همش سرت تو گوشیه! چند دقیقه بذار کنار اون ماسماسکو.. وا!
عماد باچشم های گرد شده به عزیز نگاه کرد ومتعجب گفت:
_ببخشید موضوع کاری بود باید جواب میدادم.. چرا عصبی میشی حالا؟
_بدم میاد وقتی دارم حرف میزنم گوشی دستتونه!
چند دقیقه دیرترهم جواب بدی اتفاقی واسه کارت نمیوفته نگران نباش!
دلم خنک شد.. با قددانی به عزیز نگاه کردم..
عماد گوشیشو روی میز گذاشت و باخنده گفت:
_چشم چشم.. بفرمایید اینم ازگوشی.. فقط تو عصبی نشو قربونت برم!
عزیز پشت چشمی نازک کرد و روبه من کرد وگفت:
_کارجدیدت چی هست دخترم؟ منشی شرکت دیگه ای میشی؟
دلم نمیخواست از پیشنهاد بهار و کاری که قراربود واردش بشم حرف بزنم.. ازطرفی هم مطمئن نبودم منو میخوان یانه.. نمیشد از روی یه پیشنهاد حرفی بزنم!
تصمیم گرفتم بگم توی یه شرکت جدید مصاحبه کاری دارم.. من که قرار نبود یکبار دیگه باعزیز روبه رو بشم و فوقش اگرم فردایی بود میگم قبول نشدم وتمام!
جون مادرت یه کم زیادتر بنویس چهار خط بخوره تو سرت ریدی با این نوشتنت عنتر اخه
میونستین این رمان فصل ۲جهانم بی الفه 😐 فصل اول از زبون صحراس 😂
آره ی نفر قبل تو کشفش کرد😂
ای بابا یعنی چی من میخواستم اول باشم چیشش😂🥲
از ارزشای تو چیزی کم نشد اشکال نداره😂
خب خداروشکر 😂
پیر شدم به خدا
به خدا ما ام بردیم بنویسیم ولی موقعیتشو نداریم
نویسنده عزیز تو که خیر سرت دست به قلمی و زمینه انتشارت فراهمه خب درست و با دل و جون بنویس
اگه ازین راه درآمد داری که سعی کن حلال باشه
چون منی که خواننده ام با این کامنتا تن و بدنم می لرزه
اگه درآمدی نداری پس خودتو و وجدان خودت
این درسته به نظرت؟؟؟؟؟؟؟
فاطمه جان تو رمان عشق ممنوعه استاد رو در سایت میزاری یا یک نفر دیگه است؟
من میزارم
ولی خیلی از ادمایی مثل عماد بدممیاد
که 1غرور بیش از حد
و 2همش حرف خودشونه دیگه مگه میزارن دیگری حرف بزنه
عماد هم دیگه داره شورشو در میاره خب
بزار ببین حرف گلاویژ چیه بزار اونم حرف بزنه
متاسفانه بیشتر مردای ایرانی همچین شخصیتی دارن
سلومون نیستی کجایی😂
فعال بودی که
😐💔آخه خدارو خوش میاد تا فردا فکرم مشغول ادامه رمان باشه
درک نمیکنم واقن زورت میاد ادامه نده مگه مجبورت کردن به نویسندگی ادامه بدی آبرو هزپرچی نویسندس بردی
همش پشت چشم نازک کردن واس هم 😐
ای الان چی شد تا اومدم بخونم تموم که😕💔
الآن گلاویژ باید بگه که می خواد بره مدل شه خلاصه درباره کارش صحبت کنه بعد ببینه واکنش عماد چیه اگه حساس شد یعنی دوست اش داره و عاشق شه
نویسنده هم نویسنده های قدیم
هووف بدم میاد از عماد خیلی لجنه خیلی خوب میشه گلاویژ ولش کنه بره خارج بیخود چسبیده به این انتر دماغ ناز نازی😐
😏😐
😂😂
بهتر نبود جای مقدمه چینی مینوشتی
(عزیز از کار گلاویژ پرسید)😒
کلا همینم بزور نوشتی فک کنم 😐