رمان گلاویژ پارت 144

0
(0)

 
باحرفش بلند زدم زیر خنده.. حق با رضا بود خدایی مثل چی از بهار ترسیده بودم!
باهمون خنده گفتم:
_حرف حق جواب نداره!

_دنیا دار مکافاته گلایژ خانوم.. خداوند مسخره کنندگان را دوست ندارد!
خلاصه یه کم دیگه بارضا حرف زدم و خداحافظی کردم..

گوشیمو توی کیفم گذاشتم و اومدم برم داخل کوچه که یه ماشین ۲۰۶ باسرعت زیادی ازکنارم ردشد..
ترسیده جیغ خفه ای کشیدم و خودمو کنار کشیدم!

انگار میخواست زیرم بگیره.. مردم روانی تشریف دارن!
داشتم با تعجب به ماشینی که حالا دور شده بود نگاه کردم که یه لحظه حس کردم پلاکش واسم آشناست!

انگار یه باردیگه پلاک رو دیده بودم..! نمیدونم چرا حس کردم عمادبود! اگه مطمئن نبودم عماد با اون دختره کجاست بدون شک میگفتم عماده!

باهمون گیجی رسیدم جلوی درخونه و کلید رو به در انداختم..
تصمیم گرفته بودم به بهار بگم واسه همون مصاحبه کاری که صبح بهش گفته بودم رفتم!

چون دلیل قانع کننده ی دیگه ای نداشتم..
همین که وارد خونه شدم بهار به استقبالم اومد!
_به به گلاویژ خانوم.. رسیدن بخیر!

_سلام! خوبی؟ چرا اینقدر زود برگشتی؟ ماشینت روجلو در دیدم تعجب کردم!
_علیک سلام کارم زود تموم شد کجا رفته بودی؟ خوب واسه خودت بی خبرجیم میزنیا‌!

همزمان که کفش هاموتوی جاکفشی میذاشتم خودمو به اون راه زدم وگفتم:
_وا؟ بی خبر واسه چی؟ مگه صبح بهت زنگ نزدم و نگفتم که کجا میخوام برم‌؟

_نگفتی چون فکرمیکنم به توافق رسیدیم و قرار شد نری!
_اما من که گفتم فقط واسه اینکه ببینم کارشون چطوریه و شرایط چیه میرم ببینم کدوم بهتره!

_بله..! حالا کدوم بهتر بود؟ دوست داشتی کارشون رو؟
_اوه اوه.. نگم واست که افتضاح بود.. انگار از دماغ فیل افتاده بودن و واسه چندرغاز هزارتا شرط وشروط مسخره گذاشته بودن!

_آهان.. پس خوشت نیومد و نپسندیدی‌؟!
_اهوم.. همون مزون بهتره پیش خودتم هستم بهتر!
_خوبه! اونوقت بدون مدارک شناسایی و رزومه کاری رفتی؟

باگیجی نگاهش کردم.. نکنه رفته سروقت مدارکم و فهمیده باخودم نبردم؟ اومدم جواب بدم که چشمم به مدارکم روی کانتر آشپزخونه افتاد!

وای لعنت بهت گلاویژ! چرا به اینجاش فکرنکرده بودم خدایااا… دروغم دراومد..
_من.. خب.. مدارک نبردم دیگه! فقط رفتم ببینم چطوریه…

_گلاویژ کجا بودی؟ راستش روبگو یه کاری نکن دیونه شم!
_وا؟ یعنی چی؟ واسه چی باید دروغ بگم؟ تو جدیدا چرا اینقدر نسبت به من شکاک شدی؟

_شکاک میشم چون جدیدا خیلی دروغ میگی ومعلوم نیست داری چه غلط هایی میکنی که بخاطرش به من دروغ میگی!

الانم میدونم مصاحبه کاری درکار نیست و تا از قبل اینکع خودم بفهمم خودت بگو کجا بودی وداری چه غلطی میکنی

گند زده بودم.. اونقدری واسه بهار شناخته شده بودم که تا چیزی رو ازش مخفی میکنم فورا میفهمه!
اما هیچ جوره نمیتونستم حقیقت رو بهش بگم

چون میدونستم اگه بفهمه با رضا همدست شدم واسه همیشه قیدم رو میزنه!
_امامن فکرمیکنم این همه شکاکی حقم نباشه و داری ناحقی میکنی!

_گلاویژژ!!!! توراه میری من میفهمم مقصدت کجاست و‌اسه من ادا درنیار!
_خیلی خب! تو اینجوری فکرکن.. فکرکن بهت دروغ گفتم و مصاحبه کاری نبودم!

_اونو که فکرنمیکنم مطمئنم.. مهم اینه کجا بودی که مجبوری بخاطرش به من دروغ بگی!
هیچ جوره امکان نداشت راضی بشه.. باید یه فکردیگه میکردم..

مطمئنا دیدن عماد بهتر ازدیدن رضا بود وچاره ای جز عماد واسم نموند..
_باشه قبوله.. نمیشه ازت چیزی رو مفخی کرد، قبول!

امامن چیکار کنم؟ خودت مجبورم میکنی.. همین اخلاق گندته که باعث میشه ازت بترسم و مجبوربه دروغ گفتنم میکنی!
_مگه من چیکارت کردم؟

همیشه توهرکاری ازت حمایت کردم و کنارت بودم.. کدوم دفعه پشتت روخالی کردم وحامی نبودم که اینجوری رفتارکنی؟
_نگفتم حامی نبودی قربونت برم..

گفتم ازت میترسم وواسه اینکه عصبی نشی مجبورمیشم!
_قبلا عصبی نمیشدم؟ الان میشم؟ گلاویژ داشتیم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sarina
1 سال قبل

واقعا دیگه رمانت هیچ هیجانی نداره
اگه پارتا رو طولانی بزاری چی میشه نه خداویکلی چی میشه؟؟
اگه پارتا طولانی بود ادمای زیادی تشویق میشدن به خوندن این رمان

....
....
1 سال قبل

رمان خیلی کند داره پیش میره
لطفا پارت ها رو طولانی تر کن و یه اتفاقی بیفته همش در حال مکالمه هستند

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

ماشین ۲۰۶ مال بهاره یعنی عماد سوار ۲۰۶ بهار بوده؟ خب این طوری که خیلی بد میشه یعنی عماد و بهار هم دیگرو دیدند؟؛و بهر فهمیده ؟😱

sarina
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

فک کنم ماشین عماد بوده
که رضا و گلاویژ وقتی از رستوران بیرون میان عماد دنبالشون میکنه و وقتی میبینه گلاویژ داره میاد خونه از جلوش رد میشه چم والا من اینطور فک میکنم😁

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  sarina
1 سال قبل

آخه عماد ماشین مدل بالا داشت یعنی شاسی بلند داشت فکر کنم

فرد
فرد
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

ماشین عماد بود
ماشین که تصادف کرد پارکینگ است
این ۲۰۶ روز که گلاویژ برده بود خونه باهاش رسوندش

لمیا
لمیا
پاسخ به  فرد
9 ماه قبل

فک کنم اون روز شما هم بودی باهاش..
اخه خیلی دقیق و مفصل میگی 😂راستشو بگو؟

سکوت
سکوت
1 سال قبل

حالا دیگه نوبت بحث کردن تا یه هفته هست 😐😐😐😐😐😐😐

4850303331
4850303331
1 سال قبل

سلام من از نویسنده یه خواهش دارم اونم اینه که پارتی رو که میذارید لطفا یخورده طولانی تر باشه اینطور که خیلی کوتاه هست و تا خواننده سعی داره بفهمه موضوع پارت چیه و قضیه از چه قراره پارت تموم میشه

مانلی
مانلی
1 سال قبل

خاااک
عماد رفته گفته با رضا رل زدن و اینااااااا

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  مانلی
1 سال قبل

پس عماد خیلی نامرده که حالا گلاویژ هیچ به صمیمی ترین دوست اش که چه عرض کنم برادرش رضا هم رحم نکرده

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x