رمان گلاویژ پارت 148

0
(0)

 
باهمین فکرها داشتم خودم رو عصبی تر از قبل میکردم..
انگار خود آزاری رو دوست داشتم و ازاینکه قلب خودم رو به درد بیارم راضی بودم!

یه قسمت از قلبم میخواست برم وازتوی اتاق با موهاش بکشونمش بیرون و اونقدر کتکش بزنم تا جون بده..

یه قسمت دیگه اش هم میخواست برم و از اتاق بکشونمش بیرون، اول واسه تموم نامردی هاش یه دونه بخوابونم زیر گوشش و بعد یه دل سیر ببوسمش..

بغلش کنم.. عطر تنش رو.. عطر موهاشو باتموم وجودم بو بکشم و شامه ام پر بشه از بوی عطری که این روزها دلتنگ بوییدنش بودم و این دلتنگی داشت از پادرم میاورد..

یه قسمت خودخواه و احمق از قلبم ازم میخواست تموم نامردی هاشو فراموش کنم و برم بهش بگم که چقدر دوستش دارم..

ازم میخواست خیانت ها و دروغ هاشو فراموش کنم وبرم بغلش کنم وبهش بگم که بند بند وجودم عشق اونو فریاد میزنه!

اما هیچوقت تسلیم اون قسمت خودخواه از قلبم نمیشم!
نمیذارم شکستم بده و حتی اگه به پای جونم تموم بشه باهاش میجنگم ونمیذارم به خواسته اش برسه!

توی همین فکرها بودم که بادیدنش نفسم سنگین ترشد وقلبم تپیدن رو فراموش کرد.. درست روبه روم ایستاده بود..

انگار توقع دیدن من رو نداشت و دوباره شوکه شده بود..
بازهم همون دوتا حس لعنتی همزمان به سراغم اومد..

نمیدونم چطوری میتونم حسی که داشتم رو دقیق تر به تصویر بکشم که بشه هم تصور وهم درکش کرد!

اینجوری بگم که دلم میخواست وقتی دارم میبوسمش و از دلتنگی هام واسش میگم همزمان هم باماشین از روش رد شم!

میدونم مسخره ترین حس دنیاست اما ممکنه خیلی ها حال من رو تجربه کرده باشن و درک کنن که چی دارم میگم..
بین عشق و دلتنگی و نفرت وعصبانیت گیر افتاده بودم

اونقدر بگم که حال خوبی نداشتم.. حالم بد بود.. خیلی بد.. حسی ‌شبیه جنون توی قلبم نشسته بود که راه نفس کشیدنم رو بسته بود..
دلم نمیخواست از نگاه کردن به چشم هاش دست بکشه..

اما اون بانفرتی که توی نگاهش بود راه اومده رو عقب گرد کرد و رفت…
دیدی گفتم؟ دیدی عماد خان؟ نگفتم فراموشت کرده؟ اصلا فراموشی به کنار.. نفرت توی چشم هاشو دیدی؟؟

دیدی چطور بازیچه ی یه الف بچه شدی و دنیاتو با خاک یکسان کرد‌؟
حالا چطوری به این قلب زبون نفهم حالی کنم اون دختر یه آشغال به تمام معناست و لیاقتش رو نداره؟

اونقدر باخودم وقلبم درگیرشدم و خودخوری کردم که گذر زمان روفراموش کرده بودم و با صدای منشی به خودم اومدم..

_آقای واحدی یه خانومی تشریف آوردن و خودشون رو زنگنه معرفی میکنن.. میگن باشما قرار دارن.. اجازه هست راهنماییشون کنم به اتاقتون؟

باگیجی منشی نگاهی انداختم و گفتم:
_امامن با آقای زنگنه قرار داشتم و خانومی نبود! خیلی خب راهنمایی کن بیاد داخل..

پشت بند حرفم فورا توصندلیم خشک نشستم و خودمو جمع کردم..
سعی کردم واسه چندساعتم شده زندگی مسخره ام رو فراموش کنم و پرستیژ همیشگیمو حفظ کنم!

زن یا دختر جوانی که خیلی هم خوش پوش وباکلاس به نظر میرسید وارد اتاقم شد و خودش رو دختر آقای زنگنه معرفی کرد و اونطور که گفت،

انگار تمام کارها وقرار دادهای حضوری به عهده ی دخترش بود ودخترش همه کاره بود!
واسه من که مهم نبود خودش باشه یا دخترش..

تنها چیزی که مهم بود بستن قرارداد بود!
روز تلخی واسم رقم خورده بود.. فضای شرکت واسم خفقان شده بود و نمیتونم تمرکز کنم..

واسه همونم بهش پیشنهاد دادم بریم جای مناسب تر حرف بزنیم و به صرف ناهار دعوتش کردم که بدون هیچ تعارفی قبول کرد !

دخترخوش رو خوش اخلاقی بود.. برخلاف تمام همکارهای خانومی که میشناختم، اخلاق تند نداشت و بانرمی ولطافت حرف میزد..

به نظر میرسید که میتونم برای بستن قرارداد روش تسلط داشته باشم!

تنهارستوران نزدیکی که هم از غذاهاش مطمئن بودم وهم فضای زیبایی داشت، سراغ داشتم، همون رستوران همیشگی وپاتوقمون بود!

همراه با خانوم زنگنه به طرف همون رستوران حرکت کردم و چند دقیقه بعد جلوی رستوران نگهداشتم..
باکلی تعارف تکیه پاره کردن پیاده شدیم و رفتیم داخل..

بادیدن گلاویژ و رضا دوباره اعصابم بهم ریخت..
با رضا توی رستوران چه غلطی میکنه؟ از این دختره عوضی اصلا بعید نبود با شوهر خواهرش روی هم بریزه!

ازشدت عصبانیت دستمو مشت کردم و دندون هامو محکم روی هم ساییدم..
وای خدایا کمکم کن بتونم خودموکنترل کنم ونرم اون دونفر رو تیکه تیکه اشون کنم!

_به نظرمن که همینجا توی فضای باز باشیم بهتره.. نظرشما چیه آقای واحدی؟
این صدای زنگنه بود که باعث کنترل خشمم شده بود..

_خوبه.. اما من داخل رستوران میز رزرو کرده بودم.. اما اگه شما بخواید میتونم عوض کنم و…
_نه نه اصلا.. نیازی نیست.. حالا که دقت میکنم انگارفضای داخل زیبا تره..

دستمو به نشونه ی احترام واشاره به داخل دراز کردم وگفتم؛
_بفرمایید..
الکی گفته بودم که جا رزرو کردم!

فقط واسه اینکه با اون دوتا عوضی توی یک فضا نباشم مجبورشدم داخل رو انتخاب کنم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Elina
Elina
1 سال قبل

البته من دیدم تو بیشتر رمان ها تصویر زن ها خیلی ضعیفه مثل دلارای . ولی یه رمان خوندم به اسم اسپاکو اون اصلا اینطور نبود و واقعا دختره دختر با جرئت و شجاعی بود و چقدر آدم حض میکرد از خوندنش

Elina
Elina
1 سال قبل

توی این رمان تصویر یه زن واقعا ضعیف به تصویر کشیده شده و از این متنفرممم😑😑 خود عماد قبل گلاویژ با هزارتا دختر بوده و گندو کثافت تو رزومه زیاد داره بعد گلاویژ رو به خاطر اینکه دختره اینجوری محاکمه میکنه . به نظرم حتی حتی اگر گلاویژ واقعا هم در گذشته با کسی رابطه داشته به عماد و رابطه الانشون اصلا ربط نداره همونطور که گلاویژ با اینکه عماد قبلا عاشق صحرا بوده کنار اومده

Tamana
1 سال قبل

اصلااا دیگه این رمانو دوست ندارم 😕
یعنی این قدر ک منتظرم ببینم رمان دلارای چی میشه منتظر این رمان مسخره نیستم😐😐🙄😑

sarina
1 سال قبل

نظرم در مورد این پارت
نویسنده اگه یه ذره به خدا اگه یه ذره بیشتر بنویسی چی میشه
دیگه عماد و گلاویژ خیلی دارن شورشو در میارن گلادیژ تو که میخوای عماد فراموش کنی دیگه عقلت نمیکشه نباید بری تو اون شرکت
و عماد تو که از گلاویژ بدت میاد پس چرا میگی این طرف قلبم میگه گلاویژ دوست دارم اون طرفش میگه بدم میاد ازش 😒😒
.

نیلو
نیلو
1 سال قبل

افکار احمقانه این رمان ک پر از قضاوت های بیجاس رو دوس ندارم چرا همش هر کدوم ب حرف عقل خودشون پیش میرن اصلا براشون مهم نیس ک قضاوت کار خداست ن اینکه هرچی ب فکرشون بیاد میگن همونه کلا زندگی عماد و گلاویژ و بهار و رضا همین فکر مسخره خراب کرد ب همدیگه فرصت توضیح نمیدن💔😐

KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

نمدونم چر دلم واس عماد سوخ

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
1 سال قبل

خدایی فاز عماد چیههههه اخه خو برو بهش بگو غلط کردم تو که دوسش داری و نمیتونی فراموشش کنی.!
دلم برای هر دو اسکل که با فکرای اشتباه و حرف نزدن و زود قضاوت کردن و از هم جدا شدن میسوزع 🌿🥲

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

نمیتونم عمادو درک کنم حس میکنم بیماریه روانی داره مگه میشه یه نفرو دوس داشته باشی بعد دلتم بخواد با ماشین از روش رد شی😐

مینو
مینو
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

آره عزیزم میشه من نمونه عینیش را دارم باهاش زندگی میکنم ماله غیرت وتحجری که از مغزشون را بیمار میکنه

Maman arya
Maman arya
1 سال قبل

خاک عالم تو سرت عماد
واقعا ک کافر همه دا بب ویش خود پندارد😒

ماهور
ماهور
پاسخ به  Maman arya
1 سال قبل

👌🏻👌🏻👌🏻

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x