غزال گریز پا پارت 17 - رمان دونی

 

#از زبان ماهان

 

زنگ در فشرده شد و سر انجام آمد آن یوسفی که ۱۵ سال گمگشته بود .

مامان ، با شتاب به سمت آیفون رفت و در رو باز کرد .

بابا ، با چشمانی شوق زده منتظر بود

با شنیدن گریه ی مامان ، به سمت صدا برگشتم و غزال را در آغوشش دیدم ؛ حرکتی نمیکرد

نه اعتراض و نه شوقی نشان میداد

بی حرکت ، یخ ، مسخ شده

مامان بالاخره رضایت داد و بابا ، دخترش را در حصار امن آغوشش اسیر کرد ، فقط برای چند ثانیه ..

من نیز بغلش کردم و زیر گوشش نجوا کردم : دیدی بالاخره گیرت انداختم ، غزال گریز پا ؟ دیدی رام شدی ؟

با خوی یاغی اش جواب داد :

 

اشتباه نکن و یادبگیرد روش شکنجه رو ، آماده کن شلاقتو .

چون این غزال ، تا ابد سرکش و نافرمان باقی میمونه .

رام شدنی در کار نیست

 

سردی نگاهش دلم لرزاند ، من در این چشمان دریایی امید بخشش داشتم

اما این برق نفرت …

با گذر زمان حل میشود؟ کسی چه میداند …

ساکش رو از دستش گرفته و دست دیگرم را پشت کمرش گذاشتم .

اتاقی در عمارت برایش خالی کرده بودیم ، توضیح دادم :

 

نمیدونستم چه جور دکوری رو دوست داری ، واسه همین چیزی نخریدیم تا امروز بریم و با سلیقه خودت خرید کنی .

 

– باشه .‌

 

بی تفاوتی اش آزارم میداد

با شیطنت گفتم :

 

میگم دست بزن خوبی هم داریاااااا

 

– خوبیش به مقدار پرویی تو نی

 

تو چقدر زبونت نیش داره .

 

– مار هم تا وقتی پا رو دوش نگذاری کاریت نداره .

نیشم قوی تر از مار نیست ، به پرو پام نپیچ که هدف نیشم نشی .

 

دستامو به علامت تسلیم بالا آوردم :

اوکی ، اینجانب به دلیل در امان ماندن از هرگونه آسیب جسمی ، روحی ، روانی و مادی از همین تریبون آتش بس را اعلام مینمایم .

 

نتوانست مانع آن لبخند زیبایش شود ولی خیلی زود ، دوباره در آن کالبد مغرور فرو رفت :

 

کی میخوایم بریم وسیله بخریم ؟

 

– حدودا یه ساعد دیگه

تا حاضر شیم و اینا یکم طول میکشه . توهم توی این فاصله بیا تو اتاق من ‌.

 

– نه ، میخوام یه تلفن بزنم همینجا راحت ترم

 

اوکی هرطور مایلی ..

 

 

:::::::::::::::::::::#سه ساعت بعد :

 

وای غزال یه چیزی انتخاب کن دیگه

دو ساعته داری از اینور پاساژ میری اونور ، از اونور میای اینور .

 

مامان با تشر گفت : خب میخواستی مثل بابات بمونی خونه ، انقد سر بچم غر نزن .

 

با چشمانی گرد شده نگاهم را به غزالی انداختم که بی تفاوت به حرف هایم ، مشغول گشت زدن بود :

 

مامان بخاطر این یه وجب بچه داری منه بدبخت رو میترکونی ؟

 

پشت چشمی نازک کرد : خوبه حالا

مثل دخترا ناز داره . از هیکلت خجالت بکش بچه

 

– انتخاب کردم .

 

با شنیدن این حرف ، به سمتش برگشتم : خب برید کارت بکشید بریم دیگه

 

مامان اما ، با خوشحالی گفت : خوشت اومد مادر ؟

 

– هعی ، بدک نبود .

 

هرچقدر هم که سعی میکرد نمیتوانست آنطور که میخواهد ذوقش را پنهان کند .

دختر نوجوانی که کوه احساس بود و امان از این غرور لعنتی …

در آخر ، ست کاملی که شامل :

تخت ، کمد ، کتابخانه ، دراور و عسلی میشد رو خریدیم .

سلیقش به مامان رفته بود ، همونقدر ستودنی

 

بعد از خریدن وسایل ، به کافه ی کنار پاساژ اشاره کردم و با درماندگی گفتم :

من دیگه جون راه رفتن ندارم

تو رو خدا بشینیم یه چیزی بخوریم بعدش بریم .

 

به طرز معجزه آسایی رو‌ حرفم حرف نیاوردن و رفتن سمت میز و صندلی هایی که بیرون از کافه و تو هوای آزاد بود نشستن .

 

وقتی رفتم داخل کافه ، یادم اومد که ازشون نپرسیدم چی میخورن

حوصله نداشتم دوباره برگردم ، راه طولانی نبود ولی انتخاب مامان حدودا ۴۸ ساعت طول می کشید .

به انتخاب خودم ، سه تا ذرت مکزیکی مخصوص سفارش دادم بعدشم رفتم پیش مامان و غزال .‌

رو به غزال پرسیدم :

 

ذرت مکزیکی دوست داری ؟

 

– اوهوم عاشقشم .

 

خوشحال از اینکه اولین خوراکی مورد علاقه اش رو پیدا کرده بودم گفتم : خب پس این وجه مشترک من ، تو و مامانه .

 

با بی تفاوتی گفت : آها ..!!!

 

و سرگرم گوشی اش شد

به همان نقطه ای رسیده بودم که شاعر میگفت :

اگر با من نبودش هیچ میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟؟

انتظار لطافت نداشتم از کسی که ۱۵ سال دور بودم از وجودش

پس طبیعی است دلخوش کنم به همین لذت های کوچک .‌

 

– راستی ، کی میارن وسایلمو ؟؟

 

طرف آشنای بابا بود ، بخاطر همین خیلی زود کارا رو راه میندازه ‌

احتمالا فردا برسه به دستمون .

 

– تازه آشنا بوده و دو ، سه روز دیگه میرسه ؟

 

خب عزیزم چیزی که شما سفارش دادی ، خاص بود ‌

اگه میخواست به روال عادی بیارنش یه هفته طول میکشید ..

 

– مگه میخوان بسازن ؟

 

نه ، ولی باید از اصفهان سفارش بدن بیاره .

 

چیز دیگه ای نگفت و مشغول خوردن ذرتش شد .‌

لذتی که داشت برای ذرت ، من رو هم به اشتها انداخت .

در همین حین موبایلش زنگ خورد و اسم شاهزاده ی من روش خودنمایی کرد .

کنجکاو شدم بدانم مخاطب کیست که کسی مثل غزال آنطور زیبا و عاشقانه سیوش کرده .‌

 

– الو مهراد سلام .

 

 

پس مهراد بود ، کسی که رقیبم بود در برادری و‌ چقدر تاسف بار که نمیکردم با او برابری .

از سر میز بلند شد و نتوانستم باقی مکالمه اش را بشنوم .

علاقه ای هم به شنیدن نداشتم

حتی دیگر دلم نمیخواست باقی ذرتم را بخورم .

مامان ، مغموم به دخترش زل زده بود .

خوشحالی های امروز به نوعی کوفتمان شد .

اما این حقیقت که خواهرم سال های زیادی را در آغوش امن و بی منت آن خانواده زیسته ، قابل تغییر نبود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
51 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امین
امین
2 سال قبل

این دختر وحشیه مهسا امروز دیوونه شده 🤣🤣🤣
نویسنده والا جوری از چادری بودن و مذهبی بودن و آهنگ گوش ندادن این غزال گفتی الان تر زدی بهش که 😆😆چقد بی ادب و وحشیه
این مگه با 155 قد و 33 کیلو وزن بوکسور نبود میزد همه رو له میکرد ؟دیگه باشگاه نمیره ؟

ناشناس باشم؟
ناشناس باشم؟
2 سال قبل
پاسخ به  امین

😂دیگه باشگاه کلاس اولیا رو راه نمیده

My heart
My heart
2 سال قبل

وای بسی چرت و پرت

صحرا
صحرا
2 سال قبل

پارت ۱۸ و چرا نمیزاری

نگار
نگار
2 سال قبل

پارت ۱۸ رو نمیزاری؟

مخملی
مخملی
2 سال قبل
پاسخ به  نگار

وای که چقدر حس خوبی بهم داد این پارت با اینکه بیشتر غمگین بود ولی واقعا خیلی خوب بود.

mahsa
mahsa
2 سال قبل

عشقپولیسی ام❤️

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

پارت بعدی رو نمیزاری؟

مبینا
مبینا
2 سال قبل

عزیزم تو رمانات انقد لفظ قلم ننویس

مبینا
مبینا
2 سال قبل

افتضاح بود

مبینا
مبینا
2 سال قبل

افتضاح بود
والا کلاس اولیم بهتر تو مینویسه

خواننده رمان
خواننده رمان
2 سال قبل

موضوع داستان خوب اما می تونه اتفاقات هیجان انگیزو پر ماجرایی داشته باشه به هر حال داری خوب پیش میری 😉🌸
ولی لطفا پارتارو بیشتر کن

جانان
جانان
2 سال قبل

وای خدا من چرت تر ازین ندیدم تو عمرم چکاریه آخه آدم رمانای اولیه ش رو که واقعا ابتدایی و داغونه رو تو سایت میذاره؟برو یه ذره قوی تر شدی بعد بیا انقدم قپی نیا خواهشا

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل

عباس چی شد رف؟

جانان
جانان
2 سال قبل
پاسخ به  Amir khan

عباس کیه😐

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل
پاسخ به  جانان

متاسفم یهنی نمیدونی عباس کیه😐

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل
پاسخ به  Amir khan

*یعنی

جانان
جانان
2 سال قبل
پاسخ به  Amir khan

نه خیر نمیدونم😐

نمیدونم کیم..
نمیدونم کیم..
2 سال قبل
پاسخ به  جانان

امینو میگه

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل

چقه صمیمی😐

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل

امین که مردک بود😁

جانان
جانان
2 سال قبل
پاسخ به  Amir khan

آهاااا امین و میگی.چمدونم کجاس😁

امین
امین
2 سال قبل
پاسخ به  Amir khan

مگه مردک بابای تو نبود ضعیفه ؟

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل
پاسخ به  امین

چی میگی ضعیفه دیگه کیه؟
نکنه با منی؟

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

عالییییی❤😍
اگر میتونی مثل قبلا دو تا پارت بزار ممنون💛

مرجان
مرجان
2 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

همین تو ازش تعریف کنی فقط 🤭🤭🤭🤭خودش از خودش تعریف و تشکر می‌کنه 😆😆😆

هستی
هستی
2 سال قبل
پاسخ به  مرجان

عزیزم رمان خوندنت و برای خودت نگه دار همه ی افراد اینجا از تو بیشتر حالشونه داستانت حتی سرو ته نداره چه برسه به خوب بودن

مننن
مننن
2 سال قبل

عالی بود فدات شم
شما سگای بیابونی خفه

سیما
سیما
2 سال قبل
پاسخ به  مننن

چه وحشی هستی
همه رو مثل خودت سگ بیابون میبینی ؟
دیگه همه میدونن چقد این رمان افتضاحه هیچ اصولی رعایت نشده تو این رمان
پر از غلط املایی و نگارشی
بعد 15 سال نیم ساعته خواهرشو پیدا می‌کنه حتی یه آزمایش ژنتیک نمیرن ببینن این دخترشونه یا نه
یعنی نویسنده اولین و ابتدایی ترین اصول رو بلد نیست
همه رو مثل خودت سگ بیابون نبین

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل
پاسخ به  سیما

دقیقا
جالب ترین قسمتش اینجاس که میگه وقتی غزال نوزاد بوده اونو دادن به یه خونواده دیگه الانم که ۱۵ سال گذشته
یعنی دختره ۱۵ سالشه
بعد توی پارتای اول گفته غزال دانشگاهیه😐😂
سم خالص😂😂

Amir khan
Amir khan
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

نویسنده منم یا تو چرا من باید بگم خودت برو بگرد😂😂

مهیا
مهیا
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

معلومه از غلط املایی هات و داستانت معلومه خیلی خوندی کوچولو 😂خانم کوچولو به من بگو ببینم ۱۰ +۴چی میشه😂😂😂

مهیا
مهیا
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

معلومه از غلط املایی هات و داستانت معلومه خیلی خوندی کوچولو 😂خانم کوچولو به من بگو ببینم ۱۰ +۴چی میشه😂😂😂

دنیا
دنیا
2 سال قبل
پاسخ به  سیما

خوب بود
ولی کاش غزال ۱۵ سالش نبود چون رفتارش به یه دختر حداقل ۱۹ ساله میخوره
امیدوارم بتونی موفق بشی در این راه

امین
امین
2 سال قبل
پاسخ به  سیما

این نویسنده چه می‌دونه آزمایش ژنتیک چیه ؟وسط کلاس مجازیاش میاد یه چرت و پرتی می‌نویسه می‌ره 🤣🤣🤣
آزمایش ژنتیک از کجا می‌دونه چیه توقع هایی داری شما سیما خانم

امین
امین
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

مشکلم با چرت نوشتنت هست

ay gon panahy
ay gon panahy
2 سال قبل
پاسخ به  Toranjmoeeni

با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز فعلا رمانتون رو نخوندم و نمیدونه کی به کی هست ولی این پارت رو که خوندم غلط املایی زیاد داشت و اگه اولین بارتونه رمان می نویسید درکتون میکنم من خودم چندین رمان نوشتم که چاپ شدن و به دست ناشر بیرون رفتن اگه اشکالاتتون رو گفتم لطفا به دل نگیرید

با تشکر پناهی

دنیا
دنیا
2 سال قبل
پاسخ به  مننن

دوستان ایشون تازه وارد این کار شدن درست نیست بجای اینکه بهش امید بدیم و با احترام اشتباهش و بگیم بهش هیت بدیم و ازش بد بگیم
ما هم یه روزی همچین روز هایی رو گذروندیم و میدونیم باید شروع کنیم و بعد از گذروندن سختی ها یه نویسنده خوب شیم

عسل
عسل
2 سال قبل

عالیی.. مرسی.. 💙
اره.. کاش دل غزال یکم نرم میشد.. دلم برا خونوادش سوخ..

....
....
2 سال قبل

کیا پرسپولیسین کیا استقلالی؟

Helya
Helya
2 سال قبل
پاسخ به  ....

😂من طرفدار هرکی ک ببره میشم
پرسپولیس یا استقلالش فرقی نداره

♡D
♡D
2 سال قبل

نسبت به پارت قبلی بهتر بود ولی بیشتر بنویس لطفا👌🏻💕

طنین
طنین
2 سال قبل

خیلی نگارشت داغونه به نظرم ول کن نوشتنو

خانوم گل
خانوم گل
2 سال قبل

خیلی زیاد نوشتی دستت خسته نشد؟😒

ژینا گل من
ژینا گل من
2 سال قبل

پر از غلط املایی بود

دسته‌ها
51
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x