غزال ذوق خود را پشت آن لبخند ملیح پنهان کرده و سلامی آرام و رسمی تحویل ماکان داد
ماکان اما به گرمی جوابش را داد ، از جا بلند شد و با فاصله رو به رویش ایستاد :
خب ، بفرمایید بریم اتاق رو نشونتون بدم .
غزال تایید کرد و پشت سر ماکان به راه افتاد .
اما هنوز چند قدم بیشتر بر نداشته بود که ماکان دست برد و
در چوبی سفید رنگ اتاق را باز کرد
غزال مشغول دید زدن اتاق بود و لبخند بدجنس ماکان را ندید
اتاقی که ماکان برایش در نظر گرفته بود ، دقیقا چسبیده به اتاق خودش بود .
– غزال خانوم ، لپ تاپ که همراهتون هست ، درسته ؟
بله همراهمه
– خب ، شما با چه برنامه هایی بلدید کار کنید ؟
فتوشاپ ، کورل ، ایلوستریتور . این سه تا رو بلدم .
– عالیه ، ولی همونطور که میدونید گرافیک یه رشته ی بروز هست و هرچی کار با نرم افزار های بیشتری رو بلد باشید به پیشرفت تون کمک میکنه .
درسته ، سعی میکنم کار با بقیشون رو هم یاد بگیرم .
– خب دیگه ، من تنهاتون میزارم میتونید کارتون رو شروع کنین
در ضمن بعد از اتمام کار ، تشریف بیارید اتاقم چون من باید تاییدش کنم .
چشم ، حتما .
ماکان این را گفت و از اتاق بیرون زد
فکر غزال ناخودآگاه به سمت ظاهرش کشیده شد . این مرد در کت و شلوار سورمه ای و پیراهن مشکی ..
غزال با گفتن جمله ی : اوکی ، میشه گفت خوشتیپه
با بیخیالی مشغول چیدن میزش شد
بالاخره وسایلش را چید و قبل از اینکه شروع به کار کند آهنگ ملایم و بیکلامی را از موبایل پخش کرد
صدا را تا حد امکان کم کرد تا دیگران را اذیت نکند
اولین کارش طراحی کارت ویزیت بود و دلش میخواست بهترین کار را ارائه دهد
همانطور که مشغول اتد زدن بود ، به ملودی آرام موسیقی هم گوش سپرد
طراحی ، موسیقی …
دو کاری که غزال را به دنیای خودش میبرد . کارهایی که باعث میشد چند ساعتی دور بماند از هیاهو ، دور بماند از جدال و کشمکش های روزمره
که میگوید گرافیست ها ، موسیقی دانان و نویسنده ها ذهن هایی آرام و روحیه ای فوق العاده لطیف دارند ؟
آدولف هیتلر هم نقاش بود …
میتوان گفت تا زمانی که از همه جا و همه کس نا امید نشدی ، به ساز پناه نمیبری
تا زمانی که بتوانی حرف بزنی
برای ناگفته هایت ، درد هایت را به تصویر نمیکشی .
شاید این همان قسمتی بود که خواننده میگوید :
میشه از بغض به هنر رسید و از اشک به ساز …
غزال اصلا متوجه نشد چقدر زمان گذشته و وقتی سرش را بلند کرد و از درد گردن خشک شده اش نالید ، فهمید ساعاتی طولانی مشغول کار بوده .
از جا بلند شد و فلش را برداشت ، پشت در اتاق ماکان ایستاد
چند ضربه ای به در زد ، جوابی که نشنید دوباره در زد .
وقتی از جواب دادن ماکان نا امید شد به سمت میز خانم جلالی رفت :
خسته نباشید ، شرمنده من هرچی در میزنم آقای پاکنهاد جواب نمیدن
میشه شما این فلش رو بهشون بدین ؟ آخه من خیلی عجله دارم
– باشه عزیزم ، شما برو .
مرسی .
با عجله سوار آسانسور شد ، فقط امیدوار بود دیر به کلاس نرسد
از سارا دوستش شنیده بود امروز با استاد جدید دانشگاه کلاس دارند و اصلا دوست نداشت در اولین جلسه تاخیر بخورد .
پایش را تا ته روی گاز فشار داد و حدودا بیست دقیقه بعد خودش را روبه روی دانشگاه دید
وارد راهرو شد و به سمت کلاس رفت . سارا با دیدنش از جا پرید :
وای خداروشکر زود رسیدی هنوز استاده نیومده
هنوز غزال ننشسته بود که مرد جوانی هم وارد کلاس شد
سارا زیر لب گفت :
خدایا نکنه این جیگرس
غزال همانطور جوابش را داد :
سارا مطمئنن واقعیت با اون رمانای استاد ، دانشجویی که تو میخونی فرق دارههههههههههههههه
سارا اما همچنان با فکی افتاده رو به رو را نگاه میکرد
غزال سری به نسانه تاسف تکان داد و آن مرد نیز پشت به تخته و رو به کلاس ایستاد :
سلام ، من سیاوش زرین هستم استاد جدیدتون .
امیدوارم سال خوبی رو در کنار هم داشته باشیم
ضروری میدونم چند نکته رو بگم چون بهرحال میگن جنگ اول بهتر از صلح آخره ، بخاطر همین از الان اتمام حجت میکنم
اول اینکه هرکس بعد از من وارد کلاس شد پذیرفته نیست
پس خواهشا بدون اینکه من بگم خودش بره بیرون
دوم ، اینجا محل یادگیریه پس اگر کسی بخواد مزه پرونی کنه وسط تدریس از کلاس بره بیرون
سوم ، خوشبختانه شما همگی هنرستان درس خوندید و با کار عملی بیگانه نیستید
آزادید طرح ها رو با نرم افزار و یا دستی انجام بدین
البته من از الان میگم کسانی که کار دستی انجام میدن ، نمره شون پیش من محفوظه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
پارت بعدی!!
یه کم شبیه رمان یکبار نگاهم کن هستش
عالیی.. بیشتر بذار.. 💙🔥