#از زبان ماهان
– استاد خسته نباشید
در جواب دانشجو هام فقط سری تکون دادم . کلافه بودم … عصبی ؟!!!! باید از کجا شروع میکردم ؟
کجارو میگشتم ؟ با سری پر از سئوال های بی جواب و دلی آشفته ، کیفمو چنگ زدم و از دانشگاه بیرون اومدم .
سوار ماشین شدم و با مامان تماس گرفتم :
الو سلام پسرم
– سلام ، مامان اطلاعاتی از اون دلالی که بچه رو فروخته داری ؟
دایی خدابیامرزت ، البته شایدم بهتره بگم خدا نیامرزتش … یه آدرس بهم داد ، به درد من که نخورد ولی شاید تو بتونی یه چیزی پیدا کنی .
با آدرس نصفه و نیمه ای که مامان داد ، رفتم تو یکی از جنوبی ترین محله های تهران .
ماشینو که پارک کردم ، وضعیت اسفبار مردم و لباس های پاره ی بچه ها .
یه دختر بچه ، با لباسی که انقد تو تنش زار میزد و رنگ و رو رفته بود که احساس میکردی متعلق به مادربزرگش بوده …
با دستای کوچولوش گوشه ی کتم رو گرفت :
عمو ، تو که انقده بچه مایه ای اینجا چیکار میکنی ؟
هم خندم گرفت از شیرین زبونیش و هم غمی رو دلم نشست که چرا یه بچه ی پنج ، شیش ساله باید این جوری حرف بزنه …
چرا باید بجای بازی کردن تو مهد کودک ، باید با حسرت به ام دبلیو مشکی رنگم خیره بشه و از تفاوت هامون بگه .
یه زن با عجله به سمتمون اومد و رفت سمت دختر بچه ، گوششو پیچوند :
هوی نرگس !!!!! چرا مزاحم آقا شدی ؟ مگه قرار نبود الان با بابات بری سرکار ؟؟ همش داری ول میچرخی .
رو به دختری که تازه فهمیده بودم اسمش نرگسه خیره شدم و با صدایی که عصبانیت توش موج میزد گفتم :
خانم اشک بچه رو در آوردی چیکارش داری ؟
با یاغی گری گفت : هششششششش
به تو چه ؟ وکیل وصیشی ؟ نون و آبشو میدی ؟
پنج ، شیش تا تراول از جیبم در آوردم و پرت کردم سمتش :
ولش کن اون بچه رو .
لحن کلامش تغییر کرد : خدا از بزرگی کمت نکنه آقا
دستی به نشونه ی سکوت بالا آوردم :
– تو کسی به اسم بی بی گوهر میشناسی ؟
آره ، از هرچی یادمه اینجا بوده
لامصب نمیمیره از دستش راحت شیم . اون در سفیده رو میبینی ؟
همیشه ی خدا هم بازه . بی بی گوهر اونجا زندگی میکنه .
با عجله رفتم سمت خونه ای که اون زن نشون داده بود
طبق گفتش در باز بود ، ولی به رسم ادب در زدم و یا الله گفتم
نگاهمو تو خونه که چه عرض کنم ، به خرابه ای که توش بودم چرخوندم
پیرزنی با چادر سفید نماز و گیس هایی حنا زده بود ..
کسی که میتونست پاسخگوی خیلی از سئوالات من باشه .
– ها چته ؟ مثل بز وایسادی داری نگاه میکنی ؟ کارتو بگو
یه چند تا سئوال داشتم ازتون ، امکانش هست بشینم ؟
– اووووو چه لفظ قلمم حرف میزنه برا من . بیشین بینیم باو
سری به تاسف تکون دادم ، سطح فرهنگ افراد رو میشد از نوع صحبت و رفتارشون تشخیص داد .
با کراهت ، روی سکو نشستم و بی مقدمه شروع کردم :
ببینید من خواهرزاده ی محمد متین خازن هستم … ۱۵ سال پیش همین نامرد خواهرمو به شما داده تا بدینش دست یه خانواده دیگه .
– ها ؟ اصن منظورتو نمیفهمم
این وصله ها به من نمیچسبه .
دوتا تراول صد تومنی گذاشتم جلوش :
الان چی ؟ یادت اومد ؟
– چقد خسیسی بابا ، یکم سر کیسه رو شل کن.
یه صد تومنی دیگه هم گذاشتم کف دستش و منتظر چشم به دهانش دوختم :
چند سال پیش ، این دایی جونت یه نوزاد دختر رو آورد پیشم که براش بفروشمش . میگفت بابای بچه ورشکست شده و فراریه و مادره هم تو خرج خودش مونده چه برسه به بچه .
منم یه انعامی گرفتم و قرار شد بچه رو براش آب کنم .
یه مردی رو میشناختم ، کارمند بانک بود . سنی هم نداشت ، جوون بود حدودا ۳۰ سالش بود اونموقع دستش تو کار های خیر بود و بخیر و یادم نمیاد کسی رو دست خالی از در خونش رونده باشه
خلاصه رفتم سراغش و با یکم آه و ناله و سعی کردم بچه رو یجوری بندازم تو دامنش .
گفتم بچه که بزرگ شد ، میفرستمش تو خیابونا گدایی کنه
اون بنده خدا هم دلش به رحم اومد و بچه رو خرید ..
انصافا خوبم خرید .
عصبی از اینکه اینطور راجع به یه انسان حرف میزد که انگار یه کالا بود بهش توپیدم :
خانم ، آدرسی هم داری از این بندگان خدا .
لبخند مرموزی زد ، جوری که دندون های زردش ، مشخص میشد :
– خب آخه میدونی ، من حافظم یاری نمیکنه .
دوتا تراول دیگه هم گذاشتم جلوش ، این پول ها چیزی نبود در برابر پیدا کردن خواهرم .
آدرسو که داد خیالم راحت شد
آدرس ، متعلق به یکی از محله های بالاشهر بود و این آسوده خاطرم میکرد از اینکه تو این سالها ، خواهرم خوب زندگی کرده
پامو تا ته رو گاز فشار دادم ، دلهره و ترس عجیبی تنم رو فرا گرفت
از طرفی خوشحال ، بابت پیدا کردن خواهر از دست رفته
از طرفی دل نگرون ، برای واکنش خودش و خانوادش .
چهل مین بعد رسیدم و سرکوچه ، ماشین رو پارک کردم .
از یه آقایی که داشت رد میشد پرسیدم :
سلام آقا ، ببخشید شما مال همین محل هستید؟
– بفرمایید ، امرتون
شما آقای معینی میشناسید ؟
– اون خونه ای که در سفید بزرگ و سلطنتی داره ، مال جناب معینی هست .
ممنونم
نویسنده : ترنج
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
وای ازین رمانای مسخره دیگ نزار تو اوج خداحافظی کن
جونممم چ قشنگ گفتیی رقیه بانو
دمتگرم
والا نمیخواین بخونید هرییییییی
کسی ک جلوتونو نگرفتع
فقط ای کاش پارت هایی ک میزارید طولانی تر باشع 😊
رمانتون هم خعلیییی خوجله 😍😘❤
مرسی گلم
اره
نویسنده جون لطفا پارت هارو یکم طولانی تر کن😄
چررررررررت و پررررررررررت
این رمان رو دوست نداشتم و بنظرم خیلی خیلی زیاد با واقعیت فاصله داره،هرچند که معمولا سبک رمانا همینه،ولی باید بخوره به واقعیت،،مبارز بوکسر۳۸کیلو؟!!!!
ولی زحمتت قابل ستایشه
سلام ترنج جون چطوری منم ی نویسندم و اینکه اینجوری دارن کامنتای هیت میدن واقعا تاسف باره
عزیزم وقتی داری پارت میزاری طولانی بزار که خوانندگان بدونن منتظر پارت طولانی باشن .
تو به نوشتن ادامه بده
مث رمانای ما نویسندگان که همون عروس استاد و هتل شیراز و عشق صوری که بی نهایت هیت دادن و الان یکی از برترین رمانان توهم اهمیت نده فقط به جنبه خوب کامنتا توجه کن
و اونایی که توهین میکنن اگه نویسنده بودین درک میکردین و چنین برخورد تاسف باری نداشتین
اگه رمانو دوست ندارین فقط نخونینش و کامنت بد گزارین که نویسنده رو ناراحت کنین
برای اونایی هم که کلا مشکل روانی دارن تو رو چه به رمان آخه بچه🤨😐
رمان قبلیشو خوندی؟ من خودم عشق صوری رو خیلی دوس داشتم رمانش نظم داشت و در کل اوکی بود خیلی عالی پارت گذاری شده بود ن مث این هیچی نیس فقط ادعااااااااااااااا
کجا عشق صوری خوب بود؟آخرش رو ک نزاشتی پارتام ک آشغال بود ی سر برو نظرات رمانت رو بخون بعد تلاوت کن کل پارتا تکراری بود و واقعن رو مخ
دقیقا باحرف موافقم👌
خیلی خوب بود مرسیی.. 😍❤️
پارت بعدیو کی میذارید بی صبرانه منتظرم.. کاش همین امروز بزاریش.. 😩
لطفا پارت بعدیو طولانی تر بزار که خیلییی هبجانیهه.. 💙
خوشم نیومد از رمانش با جورجینا و سوگی موافقم👍🏻
لطفا ب نویسنده احترام بگزارید کمی شخصیت خوبه !
شخص زحمت کشیدن ک از رمان لزت ببرید میتونید بخونید و میتونید نخونید این حق شماست ولی حق شما نیست ک ب نویسنده بدو بیراه بگین زحمتش رو ب اندازع توان و ذهنیتش گزاشته لطفا مراعات کنید و فرهنگ اینچیزارو بخوبی یاد بگیرید خانوم سوگی و جورجینا !ظاهرن فرهنگ رسانه یاد ندارید
منم باهاشون موافقم خراب کرده خدا وکیلی این چیه شماها حتمن رمان نخوندین اسم اینو گذاشتین رمان😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
وااای 🤣🤣🤣🤣بنظرت بهتر نیست یه کم بیشتر مطالعه کنی سن و سالت بره بالاتر بعد بنویسی ؟چیه آخه این ؟معلوم نیست چی به چیه
از هر داستان و رمان و سریال و فیلم سینمایی یه تیکه کندی چسبوندی به هم کردی رمان
یعنی فکر نکنم جز خودت هیچکس بفهمه چی نوشتی
داستان باید مرتب باشه نظم داشته باشه ..نه وسط حرف این یکی یهویی بپری اسم یکی دیگه رو بیاری
فقط مرده ی چادر قجری و قد ۱۵۵ و وزن ۳۸ شدم که بوکسوره 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
بنظرم تو اوج خداحافظی کن یه کم بیشتر مطالعه کن از این طرف اون طرف هم سوژه کش نرو
آره تازه چ حمایتم ازش میکنن رمان قبلیم گند زده🤣🤣🤣تز وسط مسابقه پرید رف پیدا کردن خاهرش🤣وتف😆
آره 🤣🤣🤣دختر ۳۸ کیلویی با نیم وجب قد بوکسور آخه ؟🤣🤣🤣🤣اونم با شلوار جذب چرم 🤭🤭🤭🤭
اونایی که طرفداری میکنن ازش کامنت های خود نویسنده هست شک نکن
خودش برای خودش نظر میذاره
آره دیگع وگرنه کی ازین چرت و پرتا خوشش میاد؟
عزیزم من سلیقه ادما فرق میکنن همه که مثل هم نیستن
بعدشم ما نویسنده نیستیم تو فکرت اشتباهه😛😏
تو نباید از شخصیتا اشکال بگیری
باید قصه داستانو ببینی نه که بری شخصیتارو مسخره کنی
اگرم از رمان خوشت نیومد راه بازه جاده درازه بفرما…
کسی جلوتو نگرفته
ببین رمانت به ظاهر خوبه ولی لطفا لطفا چادرو حذف کن اگه میخوای باحجاب باشه حد اقل از مدل مانتو های لبنانی استفاده کن بهم اعتماد کن من رمان های خیلی خیلی خیلی زیادی خوندم بنظرم قبل از اینکه میخواستی رمانتو شروع کنی بزاری سایت باید چند تا پارت قبلش مینوشتی 😕
سلام
ببخشید اینو میگم
اول تا ته بخونید
بعدا نظر بدید😄
منظورم تا پارت اخر رمانم
بعد اشکالامو بگو برای رمان بعدی
باشه؟
رقی چقد حرص میخوری بپا نمیری🤣🤣🤣🤣
نه گلم نگران نباش😏
کی نگران تو شد
نویسنده جان
به حرف همچین کسایی اهمیت نده
وکارتو ادامه بده
اونا چون حسودی میکنن همچین هیئت هایی میدن😒😛
پس ولشون کن وکارتو ادامه بده اتفاقا رمانت عالیه عاشقش شدم😊😍
آخر رمان میفهمین ما چی میگیم مرض نداریم الکی هیت بدیم و مردمو زده کنیم ک😕آخرش میفهمی وقتتو پای چ آشغالی گذاشتی
آره ما هیئت میدیم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂نویسنده فقط ببین کیا رمانت رو میخونن🤣🤣🤣🤣همشون مث خودتن باهم خوش باشید👋🏻🤣
اره دوست داریم باهم خوش باشیم
پس لطفا شماها به ما ضد حال نزنید
لطفااااااااا !!
ی مشت علاف
باشه
حرفت ک برام. مهم. نی😄
ی مشت علاف
من رمانای زیادی خوندم،هر سبکی منو جذب نمیکنه
ولی خانوم خانوما،چهار خط نوشتن متنی که سروته نداره،کاملا بی معنیه،جذاب نیس که دیگه حسادت نداره
یجورررری میگی حسادت میکنن انگار چه چیزی هست که بخاد حس حسادتمون رو از خوابش بلند کنه
رمانای فاخر زیادی هست که میشه مطالعه اش کرد و وقت رو برای چیزای آبکی نزاشت
رمانت خیلی خوب بود🥰🥰🥰💜💜💜
پارت بعدی زودتر بزار🥺❕
من فکر میکنم مهراد عاشق مارال میشه
کاش بشه بیشتر از شخصیت مهراد خوشم میاد تا ماهان….
ن تو بلدی👊🏻بعدشم مگه مخاطبم تو بودی؟؟؟؟؟؟؟؟
من فقط نظرمو دادم ک ب توام هیچ ربطی نداره ظاهرن توام بلد نیستی تو کار بقیه فضولی نکنی🤫
خیلی باید روی رمانت کار کنی مثلا اول شخصیت ها رو کامل مشخص کن قبل اینکه رمان رو شروع کنی و انگار بعضی از جاهاش نامفهوم من رمان های خیلی عالی تری خوندم
ببین هرکسی میتونه نظر بده و من مطمئنم تو خوده نویسنده هستی و ی متنو کپی کردی و برای همه میزاری🙄آدم باید تحمل شنیدن انتقاد داشته باشه من نظرمو محترمانه گفتم ولی اگه دوس داشته باشی میتونم جور دیگه ای برخورد کنم یادت باشه😤
سلام شما واقعا همچین رمانی رو دوست دارید من همینجوری داشتم توی سایت رو نگاه میکردم اسمش نظرم رو جلب کرد ولی خود رمان رو دوست ندارم برید رمان های ابهام رو بخونید
کاملن موافقم رمانای اون حرف ندارن و واقعن ارزش خوندن دارن مث بعضیا رمانا الکی وقت آدمو نمیگیرن
سلام این پارتم عالی بود😄
کی پارت ۶میذاری؟
بیصبرانه منتظرشم😍🙏
بله منم تمام رمانای ابهام رو خوندم و الان هم مشغول خوندن رمان جدیدشون هستم واقعااااا عالی و بینظرین
ولی بهتره اینقد به این نویسنده انرژی منفی ندید شاید سنش کمه و راجب نویسندگی اطلاعات کمی داره بالاخره همه که از اول ماهر نیستن
ترنج جان منم به شما پیشنهاد میکنم اول یکم بیتشر تحقیق کنید و اطلاعاتتون رو راجب نویسندگی تقویت کنید و بعد با دست پر به نوشتن ادامه بدید، ولی هیچ وقت ناامید نشو
اره منم خوندمشون خیلی قشنگن
خیلی ممنونم♥️♥️♥️
یکم بیشتر بزار خب از دیروز همین قدر بیشتر بزار خو
همین یه پارت حداقل ۲ پارت میزاشتی ترنج جون والا من نخونده تموم شد
عین همینا رو خودمون میتونستیم حدس بزنیم و کاملن قابل فهم بود😐 ۴ تا خط شر و ور نوشته فاز نویسندگی برداشتع خانوم👊🏻
خدا شفا بده کسایی ک اینا رو میخونن و دوس دارن🤙🏻😂😂😂
یکم شعور داشته باش اینجوری نگو خودت بیا بنویس ببینم🙄،درضمن از کجا فهمیدی فاز نویسندگی برداشته؟
تحقیر نکن رمانو خوب نخون اگرم بد باشه زحمت میکشه مینویسه!!!
من ادعای نویسندگی نکردم مث این ولی وقتی هر رمانی مینویسه هزار نفر بهش میگن بلد نیستی یعنی فاز برداشته😒نصف رمان ک چ عرض کنم کل رمانش کپی سریال با خانمانه😂اگه شماها رمان رو این میدونین اوکی حرفی نیست منم سریال شهرزاد رو مینویسم میشم نویسنده ای ک هیشکی حق تواین بهش رو نداره🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خوبه اینجوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با توام نبودم ک زر میزنی حواست باشه
اه چقدر چرند سر هم میکنی بسته دیگه کلافه کردی همرو مجبورت ک نکردن نخون بابا نخون دختره ی حال بهم زن حسود
تو خوده نویسنده ای داری خودت از خودت حمایت میکنی
بسته؟؟بسته؟؟؟؟بسته؟؟؟؟؟؟؟سواد داری نچ نچ ب روایت تصویر😂تازه حرفم میزنن🤧😂
تو خود نویسنده هستی آره ؟کاملا مشخصه
بخدا که فاز نویسندگی برداشته و فقط شروور گفته
یعنی کر کر خنده هست نوشته هاش …فقط میخونم و میخندم 🤣🤣🤣
چقد پارتا کمو مسخرن
لطفا ب نویسنده احترام بگزارید کمی شخصیت خوبه !
شخص زحمت کشیدن ک از رمان لزت ببرید میتونید بخونید و میتونید نخونید این حق شماست ولی حق شما نیست ک ب نویسنده بدو بیراه بگین زحمتش رو ب اندازع توان و ذهنیتش گزاشته لطفا مراعات کنید و فرهنگ اینچیزارو بخوبی یاد بگیرید خانوم سوگی و جورجینا !ظاهرن فرهنگ رسانه یاد ندارید
دقیقا
اه مسخره🤮🤢
میشه هر شب حد اقل دو پارت بذاری؟
اینجوری باید کلی منتظر بمونیم تا بفهمیم ادامه ش چیه