.
بدون توجه به نوتیف روی صفحه رمز گوشیو زدم و وارد شدم
اول از همه رفتم سراغ اون نوتیف و اون پیام
آریا نبود
کی بود؟.
وارد صفحه ی چتش شدم
نوشته بود:.
سلام خوبی؟
ببخشید مزاحم شدم
این همون یارویی بود که داداشش برام عکسه رو درست کرد
قسمت تایپ رو زدم و براش نوشتم: سلام آقای محترم
خواهش میکنم.بفرمایید؟
سریع آنلاین شد و پیاممو خوند و در حال نوشتن شد
+ راستش من قصد مزاحمتی ندارم
_ ببخشید من کار دارم اگه میشه سریعا بفرمایید
+ بله..حتما
راستش من امروز صبح که شما رو دیدم ازتون خوشم اومد
و قصدمم خیره
لطفاً برداشت دیگه ای نکنید
خونم به جوش اومده بود
مرتیکه ی یالغوز چندش
نفس عمیقی گرفتم و نوشتم
_ ببینید آقای محترم شما بیخود کردی قصدت خیره
یه آقایی کنار من بودن رو دیدین؟
میگم همون بزنه آش و لاشت کنه.
بار اخرتم باشه شمارتو رو گوشیم میبینم.
+ اما خب من کار اشتباهی انجام ندادم
گفتم که قصدم خیره
_ منم گفتم شما بیخود کردی
من دنبال بحث نیستم اقا
خواهش میکنم تمومش کنید
خداحافظتون
+نه..نه خواهش میکنم بلاک نکنید..من فقط میخواستم با خانواده خدمت برسم همین
_ شما.. استغفرالله
بیا برو آقا بیا برو
وگرنه به داداشم میگم بیاد بزنه تیکه تیکه ات کنه دیدی که چقد غیرتی بود؟
+ کوتاه بیاین دلوین خانم میشه یکم فکر کنید بعد جواب بدید؟
_ چه الان چه صد سال دیگه هم بیاین من بازم جوابم منفیه
+ خواهش میکنم .. لطفا
_ عصر منتظر جواب منفیم باش.
بعدم نتمو خاموش کردم و گوشیمو گذاشتم تو جیبم
مبینا: کی بود دلوین؟
_ کی کی بود؟
مبینا: همین که انقد اخم کرده بودی
_ هیشکی.. مزاحم
رامتین: چی میگی دلوین؟
آریا که نبود؟
_ نه بخدا حالا انقد عصبانی نشو
اعصاب برای رامتین نمونده بود
هی نفس عمیق میکشید
میدونستم داره عصبانیتش رو کنترل میکنه
دستمو گذاشتم رو شونش
_ نگران من نباش داداش من از پس خودم بر میام
رامتین: دلوین خدا سر شاهده اگه بخوای به من نگی اینطور مسائل رو با هم درگیر میشیم
_ عه رامتین؟ چشم میگم
حالا هم پشت فرمونی
به کشتنمون ندی.
دستمو از رو شونش برداشتم و یه نگاه به بچها کردم.
_ بچها چیزی نیاز ندارین؟ الان بریم خونه؟
یگانه: دلوین یه طوری میگی انگاری ما هم داریم میریم رفسنجان
ما که هستیم بابا دیوونه
محبوبه: دلوین؟
_جان؟
محبوبه: ببین میای بریم بام؟
خیلی دوست دارم اونجا باشم.
_ ای به چشم بانو
رامتین بزن بغل
رامتین: عه؟ خب چرا من که هستم حالا
_ نه خیر اینطوری نمیشه..اینجا رو دیگه من باید بشینم
رامتین: باشه هرطور راحتی ولی یکی طلبت
زد کنار و از ماشین پیاده شد و منم پیاده شدم رامتین سر جای من نشست
گازشو گرفتم و حرکت کردیم سمت بام
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.