17 دیدگاه

چشمانے غرق בر عسل پارت۴

0
(0)

چشمانے غرق בر عسل🧡

از روی تخت پا شدم…و سمت سرویس رفتم..

دست و صورتمو شستم…

که صداش بلند شد!

+الان میخای بری بیرون؟

_اره دیگه!

+کسی نیست

_عا!خب من میرم حیاط

+نصف شب؟

_نصف شب؟

به ساعت نگاهی کردم که با دیدن عقربه روی ۱شب هنگ کردم

+خوابالویی دیگه

بلوزشو در آورد ….که عضله های ورزیدش بیرون ریخت…صاف صاف

+بیا بخواب.

_بخوابم؟

+آهان حواسم نبود شما کلا خوابیدی!

لامپارو خاموش کن…

لامپارو خاموش کردم…و نشستم لبه تخت…

دلم میخواست کرم بریضم!

نگاهی به کارن کردم

اعذیتش کنم؟

نگاهم و ازش گرفتم

نه نمیشه اعصبانی بشه بد میبینم جای زخمام هنوز خوب نشده…

ولی ناخودآگاه رفتم و بالا سرش وایسادم

نفساش منظم بود….

_تخس…

رفتم روی تخت….و روش وایسادم….

و جلوی صورتش زانو زدم

چون موهامو بافته بودم… قسمتی ازشون آزاد بود…توی دستم گرفتم و سمت بینیش بردم

و چپ و راست کردم

که صورتشو تکون داد….

_نه نمیشه

خواستم پاشم…

که دستم کشیده شد….و توی بغلش فرود آمدم

_ای دماغم

+کرم میریضی؟

_نه!

+نه؟

_خب خوابم نمیاد!

+میخواستی نخوابی!

_حالا که خوابیدم

+حوصلت سر رفته؟

_اوهوم!

+پاشو بریم حیاط…..

_هوم!

+پاشو چرا آنقدر خنگی تو!

ایشی گفتم و از جام بلند شدم…

لباسی تنم کردم…و شونه به شونه ی هم سمت حیاط رفتیم…

روی تاپ نشستیم و با پامون شروع کردیم تاب خوردن

+میخای خانوادم و بشناسی؟

_اره

+آقاجون و مادرجون

سه تا بچه دارن

که اولیش بابای منه

ارسلان

مادرم لیلی…که اوناهم دوتا بچه دارن

کاوه همسرش سحر…و دخترش سپیده…که سه سالشه

من..

بعدی اردلان خانه

که اوایل همسرش سوزان بود… ولی سوزان خیانت کرد….و هیچ وقت نخواست باردار بشه…

بهش خیانت کرد و وقتی اردلان خان اینو فهمید…طلاقش داد…ولی سوزان نرفت..بعد ها گندش در آمد که سوزان نازاست…

آقاجون برای اردلان خان زن گرفت.دلبر

دلبر خیلی خوب بود…بعد از یک سال حامله شد…سوزان خیلی سعی کرد…بکشتش هم خودشو هم بچشو

ولی نشد

زد..و بچشون به دنیا آمد….

ولی یکی از خدمتکارا اونو دزدید و ….یه جنازه نوزاد سوخته فرستاد….

اما دلبر باور نمیکنه که مرده….خیلی اعذاب کشید تو این۲۲سال…خیلی زیاد…

بچه بعدی شونم

افسر ملوکه

بچه خودشون نیست

چند سال پیش میزارنش جلوی در عمارت…..

دوتا بچه داره

مهناز

و حمید

زاتشون به مادرشون رفته….کثیف و پست..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
yegane
yegane
1 سال قبل

نویسنده سایت واست درست نشد دوماه گذشتاااا

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
1 سال قبل

هیچی از موضوع رمان یادم نمیاد…💔

شانس اوردیم چهارتا پارته اگه سی تا بود و یادم میشد این رمان و دیگه نمیخوندم😂

منی تنها
منی تنها
1 سال قبل

نویسنده مرده !!!
اگه زندس چرا پارت نمیذاره؟؟؟

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  منی تنها
1 سال قبل

نه زندم🤣میبینی که
از ادمینی در آمدم🤣درست بشه چشمم

منی تنها
منی تنها
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

عع به سلامتی پس هنوز زنده ای خدا رو شکر 😂زود تر برگرد ادمین شو پارت بذار

Nnn
Nnn
1 سال قبل

دیگه شورشو درآوردید دیگه اهههه😡

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  Nnn
1 سال قبل

ببجید ✨ 🥺

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

درست نشد نویسنده؟؟

Maedeh
Maedeh
پاسخ به  صغرا ۱۱
1 سال قبل

ن ب جان بچه هام🥺

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

نوا دختره دیوونه خب با این اکانت ک ادمینی بیا

رز
رز
1 سال قبل

عالی بود
لطفا زود تر پارت بعدی رو بزارید

رز
رز
1 سال قبل

پارت بعدی رو کیی میزارید ؟

Stcjbjfdchkbjfrxj
Stcjbjfdchkbjfrxj
1 سال قبل

میشه لطفا تاریخ پارت گذاری رو مشخص کنید ؟!

صحرا
صحرا
1 سال قبل

تاریخ پارت گذاری کِی به کِی هست؟؟

Ftm
Ftm
1 سال قبل

چقدر غلط املایییی

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x