انتقام یا عشق (خون آشام) پارت بیست و یکم

0
(0)

آلوینا با ناز و کرشمه ای ب سمت ساندر امد و دستش را لای موهای ساندر کشید بعد با ماز روی پاهایش نشست اما با مخالفت سر سخت ساندر روبرو شد.

-ببخشید آلوینا انگار بهت خوب نگفتن من کیم؟ و چقدر زمان با ارزشه برام

-چرا اما فکر میکردم برای من وقت داشته باشی

با پوزخندی کوبنده گفت

-برای تو.؟ اونوقت چرا؟

-چون شاید ارزشش رو داشته باشه با من همبستر بودن میخای امتحان کنی؟ یکبار فقط پشیمون نمیشی

و پشت بند این حرفش چشمکی زد اما ساندر با حالت تهوع خاصی ک از حرکات این دختر بهش دست داده بود ب سمت

سرویس رفت. حالش بد بود حالش از خودش از زندگی از آلوینا پدرش سرزمین گتی و تمام کسانی ک مجبورش ب این وضعیت کرده بودند بهم میخورد. جلوی اینه ایستاد هنوز قطرات خون روی صورتش بود برایش جالب بود ک چرا آلوینا این قطرات را دید اما باز هم علاقه ب ادامه حرکاتش داشت {اصولا خون اشام ها در اینه ها و دوربین های عکاسی و… مشخص نیستن ولی این اینه معمولی نبود😉}

صورتش را شست

خون صورتش را پاک کرد اما عصبی بود مشتی اب را برداشت و روی اینه ریخت اینه فریادی کشید. از حموم امد بیرون با دستی روب رو شد ک حوله ای روی ان بود. بی توجه ب ان دست ظریف ک قطعا مال الوینا بود رد شد و ب سمت تخت رفت اما در عین حال آلوینا را روی تختش دید روی تخت بود

دو دستش را پایه های بدنش کرده بود پاهای عریانش را روی تخت ب حالت دو زانو کرده بود و موهایش را باز کرده بود و با نگاهی ک پراز شهوت و ناز بود ب تماشای ساندر نشسته بود.

ساندر با دیدنش خون در رگ هایش خشک شد و با عصابنتی ک منشأش سینره بود موهایش را در دست گرفت آلوینا ک با خوشحالی فکر کرد

ساندر دلش با گرم است و خواستار رابطه با اوست با خوشحالی سرش را جلو برد و لبهایش را بروی لباهای ساندر گذاشت ساندر در گلویش خندید. کمی با او بازی کرد، کمی با او همراهی کرد. آلوینا با خوشحالی بیشتر خواست دستش را ب سمت موهایش ببرد ک ناگهان ساندر دستش را گرفت پیچش داد و دندان نیشش را در لبهای آلوینا فشار داد. دهانش پر از خون شد. و لباهایش را ول کرد دستانش را ک گرفته بود فشار داد و مچش را کمی فشار داد و چرخاند.

را ول کرد و گفت

-دیگه از این غلط ها نکن

این را گفت و ب سمت در خروجی رفت. در را باز کرد بیرون رفت با خدمتکاری رو ب رو شد ک در حال تمیز کردی کمدی بود ک روی ان پر از گل بود و بالای ان عکس بزرگ خاندان بت پایرز ها. با عصبانیت لحظه ای مکث نکرد وقتی دید پیرزن مستخدم در حال دید زدن او بود عصبی تر شد و برای اینکه کسی متوجه اتفاق نشود گرچه میدونست دخترک لوس ب تمامی افراد میگوید ولی چشمانش را بست و دوبار باز کرد. ب سمت رودخانه بیرون از عمارت رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
‌‌‌‌مهسا
1 سال قبل

شانس اوردیم این بار جای حساسش تموم نکردی😁

‌‌‌‌مهسا
پاسخ به  Yalda. post
1 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x