رمان دونی

 

فیروزه خانم آب قند را نزدیک لب تابان کرد ،همه مشکی پوشیده بودند.تنها کسی که زجه میزد و میسوخت تابان بود.:

 

 

_ای خدااااا دارم میسوزم …دارم میسوزم از این دلتنگی حسرتش مونده تو دلم که بغلش کنم.

 

 

همه ی حرف هایش با فریاد بود،فریادی بلند که باعث شد حنجره اش را زخمی کند.کل فامیل آنجا داشتند در گوش هم پچ پچ می کردند که چطور ترنم آتیش گرفته ؟

 

اصلا مگر عقد بهم نخورد …چطور ترنم فرار کرد.هیچ کدومشان حقایق را نمی‌دانستند و قضاوت می کردند.

 

 

فرنود همانطور که پیراهن مشکی به تن داشت نزدیک عمه اش شد و دستان سردش را گرفت او هم بغض داشت..دوست داشت یکبار به ترنم اعتراف کند که دوسش دارد.

 

 

حیف که او از اول نشان کرده ی فرید بود.و لیوان آب قند را نزدیک کرد اما تابان دهانش را بسته بود و محکم به سینه اش می کوبید و فریاد می‌زد. و نمی‌خورد.

 

 

_میحوام بــــمـیرم …میخوام برم تو گور ..لیــــــــــاقت من مرگه

 

و به آن خاک که جسد دخترش بود خیره شد دیگر کلام آخر صدایش گرفته بود، فرنود دوست داشت بلند بگوید عمه تقصیر توست اما با این حالش پشیمان شد.

 

 

به قبری خیره شد که فقط یک چوب گذاشتند با چند عدد گل که نوشته شده” ترنم مرادی ” خاک را مشت مشت به سرش می ریخت .

 

 

و فرنود سعی کرد تا او را آرام کند …در صورتی که خودش آرامش نداشت چهار زانو کنار عمه اش نشسته بود..او مرد بود با کلی غرور …نمیخواست گریه کند ..چون ضعف بود.

 

 

فرید ایستاده به سنگ قبر نگاه می کرد و تابان خاک را به صورتش می مالید ،دیوانه شده یود و میگفت:

 

 

_من و چال کنید لیاقتم مرگه ..دخترم پدر نداشت..مقـــــصرش من بودم.!

 

 

_الان سکته می کنه بخدا.

 

فیروزه خانم این را گفته بود اما حریفش نمیشدند.کسی نزدیک تابان نمیشد..

 

تابان به سینه اش محکم می کوبید که دردش را فرنود تصور می کرد فرید حسش ترحم بود نسبت به ترنم ..او یک غمی داشت نه به اندازه ی فرنود.

 

 

با دستی که شانه اش را لمس کرد ، برگشت و هراسان نگاهی انداخت با دیدن رونیکا اخمی کرد ..با لباس قرمز و آرایش کرده به دیدنش آمده بود..اما واسه چی؟

 

 

_سلام عزیزم.

 

با حرف زدن او یک عده از فامیل هم اخم کرده نگاهشان کردند..و فرید دست او را گرفت و خواست از آنجا دور شوند. که دخترک پا کوبان نگاهی به فرید کرد و گفت:

 

_واسه چی اینجا اومدی؟

 

_عزیزم …من اومدم خاکسپاری ترنم

 

فرنود دستبندی را در دستش مشت کرد اسمش ترنم بود که پدر واقعی اش برایش گرفته بود …برای هدیه ای سه سالگی اش که آخرین هدیه بود. که در آتش سوزی پیدا شد.

 

 

فرید سکوت کرد تا رونیکا خنده کنان لبش را کنار گوش فرید برد و گفت:

 

 

_عزیزم یه خبر بهت بدم ذوق مرگ میشی …..من حامله ام

 

با این حرف چشمان فرید گشاد شد،این ته بی حیایی بود که این دخترک داشت،فرنود انگار این صحبت را شنید که سرش را برگردانند و به هر دوی آنها خیره شد.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
11 ماه قبل

عالی ها خیلی ولی حیف پارت گذاریش نامنظم

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

کاش یه جوری فرنود پیداش میکرد

مریم
مریم
11 ماه قبل

عالی عالی عالی

Tina&Nika
Tina&Nika
11 ماه قبل

خاک تو سر فرید و رونیکا هرزه جنس این جور هرزه ها بلا نسبت عزیزن تو ایران خیلی زیاده
ممنون حدیث جون🥰🥰🥰

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x