11 دیدگاه

رمان”ســهم من از تو”پارت91

4.2
(6)

فصل دوم

 

تلخ میگم:

 

– فکر میکنی خوشحال میشه؟ اون اگه میخواست منو ببینه نمیفرستادمون اون طرف….

نمیگم خودم نمیخواستم برم… میخواستم… اما دلم مراقبتشم میخواست…دلم حمایتشو میخاست، شاید اگه پیش خودت میموندم..

باهات لج نمیکردم… این قدر بدبختی گریبانمو نگرفته بود!من انتخابم اشتباه بود اشتباه کردم

شمام پشتمو خالی کردین، وقتی یه دختر راهو اشتباه میره و متوجه میشه، کی میخاد پشتش باشه؟ به کی میخاد تکیه کنه تا بازم سرپا شه.

دستمو میگیره…

خودمو توی آغوشش پرت میکنم و جز همه ی غصه ها غصه ی دلتنگی و دوریمم می بارم، میبارم و دلم آروم نمیشه.

 

«**پوریا**»

 

 

 

بعد از جمع کردن و بسته بندی یه سری از وسایلهای پریا رو مبل میشینم و به پریا که مشغول جمع کردن لباساش هست نگاه میکنم ..

چشماش نشون میده که چقدر اشک ریخته اما الان جلوی من سعی میکنه خودش رو کنترل کنه .

موقع حرف زدن بغض رو تو صداش رو میشنوم ….

اشکایی که موقع جمع کردن وسایل بی اختیار از چشماش میچکن و یواشکی و تند پاکشون میکنه تا من متوجه نشم عصبی ترم میکنه :

– بسه دیگه تا کی میخوای به یه آدمی که حتی اسمتم تو ذهنش نمیاره فکر کنی و خودتو سرش داغون کنی؟ اون اون ور دنیا حتی یه ثانیه نمیگه پریا کیه بعد تو صبح تا شب اینجا همش تو فکر اونی …

 

انگار منتظر همین حرف بود که سمتم میاد و خودشو تو بغلم میندازه و بلند بلند زار میزنه …

– پوریا دست خودم نیست ..

نمیتونم مگه من چی کم دارم آخه ؟ من که گفته بودم همه کار میکنم بهم فرصت بده …..

پشت کمرش رو نوازش میکنم :

– تو از سر اونم زیادی این یک ؛

بعدم آخه خواهر من تا آخر عمرت میخوای عذاب بدی خودتو ؟

ازدواج کرده که کرده اگه ازدواج نمیکرد مگه تاثیری داشت تو رابطتتون ؟

هق میزنه :

– اون … اون خودش گفت دیگه عاشق نمیشه

– الانم شک دارم که عاشق شده باشه …

اشکاشو پاک میکنه :

– یعنی چی ؟

– حس میکنم همش نقشه س

لبخند میزنه :

– مطمئنی؟

دلم از این همه امیدش به آرشام میگیره :

– فقط حس میکنم ..

نقشه باشه یا نه بازم برای تو فرقی نداره باید زندگی کنی بدون فکر به اون …

موقعیتاتو سر عشقی که ته نداره هدر نده … سعی کن باز روحیت قوی و محکم و شاد باشه.

ناراحتیشو که میبینم میگم :

– من خواهر ترشیده نمیخواما پس فردا باید ترشی بندازیمت دیگه .

میخنده اما با غم …..

– برم بقیه وسایلمو جمع کنم …

پریا که میره سمت تراس میرم …

بعد این همه سال دوستی هنوزم سر از کارای آرشام در نمیارم ….

گوشیمو برمیدارم و شماره‌ی آرشام رو میگیرم.

 

«**آرشام**»

 

 

– هر کی باور کنه من یکی باور نمیکنم آرشام…

چی تو سرته باز؟

کلافه لباسامو توی چمدون پرت میکنم:

– مرتیکه خر میگم دارم میام تهران فردا پرواز دارم.

تورم میبرم خواستگاری که باور کنی!

– چه جوری آرشام؟ چه جوری ممکنه؟

 

نیشخند میزنم:

– چیه میخوای اطلاعات بدی باز فکر کردی من الان عاشق دلخسته شدم؟

– پریا داره دق میکنه

– بگو نکنه… یه دوست داشتن معمولیه….

واسه اولین بار دلخور میگه:

– این دوست داشتن معمولی پریو نداشتی؟

– پری همیشه واسم مث خواهر بود… باور کن .

– باور کنم میخوای مث آدم زندگی کنی؟

سیگارمو روشن میکنم و پشت پنجره می ایستم:

– میخوام… اما بعید بتونم!

– دختر چی داشت که تونست آدمت کنه؟

لبخند میزنم:

– شور شوق حس زندگی امید…!

_خوشحالم واست …

اگه حقیقت داشته باشه خودم واست عروسی میگیرم.

میخندم:

– جون بابا! پس سعی میکنم زودتر بیام..

 

(اینم یه پارت دیگه واسه عشقای خودم❤️)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۵۳۷۱۸۵

دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۵ ۲۰۲۸۳۰۶۸۶

دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را…
IMG 20230127 013646 0022 scaled

دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و…
IMG 20210725 110243

دانلود رمان دلشوره 1.5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۹ ۲۳۲۰۰۱۸۰۷

دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا 5 (1)

5 دیدگاه
  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر…
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان از هم گسیخته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می…
Negar ۲۰۲۱۰۶۰۱ ۰۱۵۶۵۸

رمان اشرافی شیطون بلا 5 (1)

2 دیدگاه
  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۵۴۸۵۵

دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار 3 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در…
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان معشوقه پرست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (2)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ماما دلی
ماما دلی
11 ماه قبل

نداجون من سهمم و از تو می خوام پارتم کو🥺😍

زلال
زلال
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

چرا آخه

همتا
همتا
11 ماه قبل

سپاسگزارم

بهار
بهار
11 ماه قبل

ملسی ندا جون

Kmkh
Kmkh
11 ماه قبل

عالی بود 🤩🤩

زلال
زلال
11 ماه قبل

جووون عاچقتممم

مریم
مریم
11 ماه قبل

خیلی هم عالی
کاش بیشتر بود😊

بهار
بهار
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

متاسفانه داری ی
خورده تند ترکمون میدی😅

شیدا
شیدا
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

😪😪

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x