رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 154

 

 

 

 

 

 

 

موافقتم رو اعلام کردم.

با اینکه کار و پرونده عقب افتاده خیلی داشتم، اما ترجیح میدادم فردا پیششون باشم!

 

– به شرط اینکه فردا برام از اون غذا های خوشمزت بپزی!

 

خنده تو گلویی کرده و با گفتن ” باشه دردونه ” موافقتش رو اعلام کرد.

 

حامد دستپخت خوبی داشت و هنوز روزایی که اینجا زندگی می‌کردم و بعضی از جمعه ها آشپزی رو گردن می‌گرفت، تو خاطرم بود!

 

با اینکه چند سال بیشتر نگذشته، اما اونقدری زندگیم با اون زمان ها عوض شده که انگار یه نسل زمان برده!

 

تو این عمر کوتاهم چه چیز هایی رو که تجربه نکرده و چه چیز های دیگه ای قرار بود تجربه کنم؛ خدا می‌دونست!

 

صدای باز شدن در خونه اومد و پشت سرش صدای سیمین خانوم، بلند شد:

 

– آقا حامد زیر غذا رو خاموش کردم.

منم میرم اتاقم تا کمی استراحت کنم، اگه چیزی لازم داشتین صدام کنین.

 

حامد با نهایت محبت ازش تشکر کرده و شب بخیری گفت.

وقتی به شب بخیر من هم جواب داد، دوباره به خونه برگشت.

 

حامد که برای حرف‌ زدن با سیمین جون از جاش بلند شده بود، به سمت من چرخید و گفت:

 

– پاشو بریم تو شام بخوریم.

هوا هم داره سرد تر میشه!

 

قبول‌ کرده و از جا بلند شدم.

پشت سر حامد وارد خونه شده و تو همون حین پرسیدم:

 

– مامان گرسنه خوابید؟!

نیاز نیست بیدارش کنیم شام بخوره؟؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وارد آشپزخونه شد و جوابم رو داد:

 

– قبل از اینکه بهش قرص بدم مجبورش کردم چند قاشق غذا بخوره.

با اون سردرد شدیدی که گرفته بود، بهتره بذاریم بخوابه!

 

ازش ممنون بودم که حواسش به کوچکترین چیز مربوط به مامان هم بود!

 

واقعا حضور حامد تو زندگیمون نعمتی بود که می‌تونست تو کفه مقابل همه سختی هایی که تجربه کردیم، قرار بگیره و برابری کنه!

 

با کمک هم فسنجونی ‌که مامان درست کرده بود رو تو ظرف کشیدیم و با چیدن میز، پشتش جاگیر شده و مشغول خوردن شدیم.

 

وقتی تموم شد، نذاشتم حامد دیگه کمک کنه و به بیرون هدایتش کردم.

 

ظرف هارو تو ماشین ظرفشویی چیده و اطراف رو کمی مرتب کردم.

 

وقتی کارا تموم شد،برای خودم و حامد چایی ریخته و به پذیرایی بردم.

 

اما وقتی پیداش کردم، روی‌ کاناپه دراز کشیده بود و ساعد دستش رو روی صورتش قرار داده بود.

 

آروم صداش کردم تا از خواب یا بیدار بودنش مطلع بشم.

وقتی جوابی نگرفتم، سینی چایی رو روی میز گذاشته همون پتویی که برام اورده بود رو، روش انداختم.

 

علاوه بر خستگیش، از لحاظ روحی هم روز سختی رو گذرونده بود و حق داشت به این سرعت خوابش ببره!

 

چایی هارو برگردونده و به سمت اتاق مامان رفتم تا بهش سری بزنم.

 

اتاق با اینکه تو تاریکی و سکوت مطلق فرو رفته بود.

به آهستگی به تخت نزدیک شده و‌ کنارش نشستم.

 

رد خشک شده اشک رو صورتش نشون میداد که تو نبود حامد، باز هم کلی گریه کرده تا خوابش برده.

 

دستی به موهای خوش رنگش کشیده و به آهستگی پیشونیش رو بوسیدم که با صدایی گرفته اسمم رو زمزمه کرد.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سمفونی مردگان

  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد کاردان خالق کد ام کی در باره این کتاب گفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد سوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
8 ماه قبل

امروز پارت نداریم?🙁😔

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط camellia
دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x