1 دیدگاه

رمان آتش شیطان پارت 150

4.6
(5)

 

 

 

 

 

 

 

دم عمیقی گرفته و گفتم:

 

– راستش نمیدونم چطوری بگم!

حتی نمی‌دونم چطوری براش مقدمه چینی کنم که قابل هضم تر باشه؛ اما هرکاری هم که بکنم باز هم خبر شوک برانگیزیه!

 

مامان میون حرفم پرید و غرید:

 

– بگو دیگه دختر جون به لب شدم از دستت!

 

زبونی به لب های خشک شدم کشیده و گفتم:

 

– راستش مامان حرفی که می‌خوام بزنم راجع به باباست!

 

مکثی کردم که مامان به پشتی صندلیش تکیه داد و پرسید:

 

– بابات چی؟!

 

ناخداگاه به حامد نگاه کردم که از نگاه عجیبش نتونستم چیزی بخونم.

 

تعلل بیشتر رو جایز ندونسته و ادامه دادم:

 

– به تازگی متوجه یه چیزی شدم!

نمی‌دونم برای من خبر خوبیه یا بد؛ اما برای شما و حامد خبر خوبی نیست!

 

نگاهم رو تو مردمک های لرزون مامان دوخته و ادامه دادم:

 

– مامان بابا زندست!

 

در صدمی از ثانیه خشکی و بی حسی مطلقی سراسر صورت مامان رو فرا گرفت.

 

تمام عضله هایی که قبل از حرف زدنم از استرس منقبض شده بودن، تو چشم بهم زدنی باز شدن!

 

ناباوری و بهت رو میشد از همه اجزای صورتش خوند و سکوتی که کرده بود، نشون از عدم اعتمادش به حرفام داشت!

 

نگاهم رو به سمت حامد چرخوندم که با نگاه عبوس و اخم آلودش مواجه شدم.

 

تا نگاهم رو متوجه خودش دید، پرسید:

 

– چی داری میگی برای خودت تابش؟!

این دیگه چه شوخی مسخره ایه؟!؟

 

نالیدم:

 

– واقعا کاش یه شوخی مسخره بود، اما عین واقعیته!

حامد جون تو میدونی چه چیزایی قراره عوض بشه، درسته؟!

مجبور بودم زودتر بهتون بگم تا با همفکری هم….

 

 

 

 

 

 

مامان با لحنی زمزمه وار، بین حرفم پرید و پرسید:

 

– چی گفتی؟!

 

دستش که روی میز بود رو بین هردو دستم نگه داشته و حرفم رو دوباره تکرار کردم.

 

– مامان بابا زندست!

منم تازه باخبر شدم.

خبری نبود که بتونم ازت مخفیش کنم، وگرنه هرگز بهت نمی‌گفتم و نمیذاشتم به زندگیت برگرده!

اما متوجه اهمیت موضوع هستی، درسته؟!

 

مامان چشمای پر آب و لرزونش رو از من گرفت و به حامد داد.

با بلند شدن حامد از روی صندلیش، بهش نگاه کردم.

 

اخم هاش حسابی توی هم بود و گوشاش قرمز شده بود.

 

نگران هردوشون بودم و نمی‌دونستم برای آرامششون چیکار کنم.

 

حامد دستش رو تو جیب شلوار خونگیش فرو برد و فندک و سیگارشو ازش خارج کرد.

 

زیر سیگاری رو از کابینت برداشت و همونجا سیگارش رو روشن کرد.

 

قبلا هیچ وقت ندیده بودم توی خونه سیگار بکشه و همیشه تو حیاط می‌رفت.

 

می‌دونستم الان اونقدری اعصابش خورده که نخواد به همچین چیزایی دیگه اهمیت بده!

 

مامان تمام مدت سرش رو پایین انداخته و به دستای توی هم قفل شدمون، خیره بود.

 

حامد که به اواسط سیگارش رسید، به سمتم برگشت و پرسید:

 

– الان قانون طرف کیه؟!

من یا اون؟؟

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 1.7 (3)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۴ ۲۳۱۴۳۵۵۹۹

دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی 3.5 (2)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید……
3

رمان جاوید در من 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود.
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۳۷۶۸۲

دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.3 (15)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۹ ۲۱۱۶۴۸ scaled

دانلود رمان قصه مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان…
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۶ ۱۷۰۶۰۹

دانلود رمان شهر بی شهرزاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۴۰۱۳۵

دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
5 ماه قبل

و همچنین ممنون به خاطر این یکی.😘

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x