رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 153

#پارت354

 

 

 

 

 

 

سد چشمام بالاخره شکسته شد و قطره های اشک، یکی پس از دیگری از هم پیشی گرفته و سقوط کردن!

 

حامد که حالم رو دید منو به آغوش کشید.

وقتی بین بازو های مردونش قفل شدم، مثل بچه ای بی پناه، هق هقم بلند شد.

 

دلم نمی‌خواست تو این شرایط به احساسات خودم فکر کنم و می‌خواستم هرچه زودتر مشکل مامان رو حل ‌کنم؛ اما با حرفایی که حامد بهم زد، تمام مقاومتم رو درهم شکست!

 

منی که تو حساس ترین سن ممکن پدرم رو از دست داده بودم، حالا نمی‌تونستم اینو هضم کنم که اون تمام مدت زنده بوده و جایی زیر همین آسمون بزرگ نفس می‌کشیده!

 

تمام اون چند سال و قبل از اومدن حامد به زندگیمون که به سخت ترین حالت ممکنش گذشت، می‌تونست اصلا اتفاق نیوفته!

 

پدرم می‌تونست بجای گرفتن این تصمیم احمقانه، مثل یه مرد واقعی از زن های زندگیش حمایت کنه!

 

هیچ جوره تو کتم نمی‌رفت که برای محافظت از ما، مجبور به ترکمون شده باشه!

 

نمی‌دونم چند دقیقه تو آغوش مرد ترین مردی که توی زندگیم دیده بودم، اشک می‌ریختم و اون بی حرف فقط سرم رو نوازش می‌کرد!

 

دلم می‌خواست باهاش حرف بزنم و از تمام عقده ها و احساساتی که جریحه دار شده بود بگم، اما توانش رو نداشتم.

 

فقط تونستم با اشک ریختن احساساتم رو تخلیه کنم و حالا از حامد ممنون بودم که اون مقاومت اولیه‌ام رو شکست!

 

مطمئن بودم نمی‌تونستم تا آخرش دووم بیارم و بالاخره از پا در میومدم!

 

وقتی لرزش شونه هام کمتر شد و اشک هام بند اومد، حامد منو از خودش فاصله داد و به صورتم خیره شد.

 

چتری هام رو به بغل های گوشم داده و بوسه ای پر محبت به پیشونیم کاشت.

 

با بوسه‌اش، دو قطره دیگه همزمان از چشمام پایین افتاد.

لباش رو با مکث از پیشونیم برداشت و گفت:

 

– الان بهتری؟!

 

#پارت355

 

 

 

 

 

 

بی حرف‌ سری به تایید تکون دادم که سرم رو به شونش تکیه داده و سر خودش رو روی سرم گذاشت.

 

با صدایی گرفته پرسیدم:

 

– شما حالت خوبه؟!

 

– چی گفتم الان؟

گفتم بجای نگرانی برای ما، به فکر خودت باش!

 

مکثی کرد و پرسید:

 

– میتونم راجع به پدرت سوال بپرسم؟

البته اگه اذیتت میکنه، فکر کن اصلا همچین چیزی نگفتم!

 

دمی گرفته و جواب دادم:

 

– نه مشکلی نیست!

یکم دیگه باید مقابلش وایستم و از خودمون دفاع کنم!

 

شونم رو کمی فشرد و گفت:

 

– چطوری از زنده بودنش مطلع شدی؟!

 

موندم جوابش رو چی بدم!

چرا به اینجاش فکر نکرده بودم؟!

 

چطوری باید جریان رو تعریف می‌کردم که پای دایان از ماجرا بیرون می‌موند؟؟

 

– تو یکی از پرونده هام بهش برخوردم!

 

– یعنی اومد دیدنت؟!

 

– نه خودم اتفاقی متوجه زنده بودنش شدم، وقتی سوابقش رو چک کردم فهمیدم که چند وقتی هست از اون حالت قبلی خارج شده و مدارک زنده بودنش هست!

باید چک کنم ببینم میشه برای مامان درخواست طلاق غیابی داد یا نه!

ولی فکر نمی‌کنم تاثیری داشته باشه؛ از همین الان نتیجه رو میدونم!

آدمی که این همه سال مرگ خودش رو جعل کرده بوده، قطعا فکر همه حرکات منو هم کرده و براشون برنامه داره!

 

#پارت356

 

 

 

 

 

 

با صدایی که کمی بم تر شده بود، پرسید:

 

– یعنی دوباره می‌خواد مادرت رو برگردونه؟!

 

جوابی برای سوالش نداشتم، اما ما باید خودمون رو برای بدترین حالت ممکن آماده می‌کردیم!

 

حامد که سکوتم رو دید، بعد از کمی فکر کردن جواب داد:

 

– من که چیزی از این قانونا سر درنمیارم عزیزم اما هرجا به کمک احتیاج داشتی بهم بگو، من همه جوره پشتتم!

حتی اگه به همکار نیاز داشتی و نخواستی با همکارای شرکتت که هرروز باهاشون چشم تو چشم میشی مشورت کنی؛ بهم بگو تا از وکیل های شرکتم رو بهت معرفی کنم.

 

 

لبخندی به حرفش زدم.

فکرش تا کجا رفته بود!

 

اتفاقا امروز ظهر که داشتم بهش فکر می‌کردم و تو فکر همکاری بودم، نمی‌خواستم از هیچ کدوم از وکلای شرکت کمک بگیرم!

 

با اینکه همشون جز بهترین ها بودن، اما نمی‌خواستم همچین مسئله شخصی رو وارد محفل حرفاشون بکنم!

 

– مرسی که به اینجاش هم فکر کردی!

اگه به همکار احتیاج داشتم، حتما ازت کمک می‌گیرم!

 

– خوبه!

شرکت من رو که قابل ندونستی وکیلش بشی، اما منم وکیلای خوبی دارم!

 

خنده کوتاهی کردم.

این بحث رو هر چندوقت بکبار، با خنده می‌گفت و اذیتم می‌کردم!

با اینکه دلیلش رو بارها براش توضیح داده بودم.

 

دوباره همون حرف های گذشته رو تکرار کردم:

 

– نمی‌خواستم اولین پرونده ای که میگیرم، مال شرکت یکی از اعضای خانوادم باشه!

دوما هم پرونده هایی که من روشون کار می‌کنم خیلی فرق دارن با مسائل حقوقی و تنظیم قرداد های کمپانی ها!

 

 

دوباره بینمون سکوت برقرار شد و چند دقیقه ای به همین منوال گذشت.

 

نمی‌دونستم مامان کجاست و تو چه حالیه و به شدت نگرانش بودم.

 

– مامان چطوره حامد جون؟!

 

– قرص خورد خوابید.

قبل از خواب گفت بهت بگم امشب همینجا بمونی، فردا هم که جمعست!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
camellia
8 ماه قبل

دستت درد نکنه خانم ندا جونم.😘چرا هیچ خبری از آزاد و دایان نیست?!خودشون میدونن چه گندی زدن😤شاید مُردن😡ها!😈😠

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط camellia
خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

خسته نباشی ندا جان چن روزه برای من ستاره آخر پارتا برای امتیاز دهی نمیاد

camellia
camellia
پاسخ به  خواننده رمان
8 ماه قبل

و برای من هم نیست!

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x