رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 160

 

 

 

 

 

 

 

بالای دستور پخت لازانیا، پیام جدیدی از آزاد به چشمم خورد.

 

اینقدر از پیام دادنش تعجب کردم که کفگیر چوبی رو سریع کنار گذاشته و پیامش رو باز کردم.

 

” سلام خانوم خانوما!

احوال شریف؟؟ ”

 

نه تنها اینکه بعد از حدودا یه تایم طولانی پیام داده بود، بلکه با همون خط ” مزاحم همیشگی ” پیام داده بود!

 

بعد از فهمیدن ماجرا، اصولا با اون باهام در ارتباط‌ نبود و از خط شخصی خودش استفاده می‌کرد.

 

جوری که حتی من اون دوران آزار دهندش رو فراموش کرده بودم و بعد از بهتر شدن روابطمون، بخاطرش بازخواستش‌ نکرده بودم!

 

نمی‌دونستم چی جوابش رو بدم، برای‌ همین گوشی رو کنار گذاشته و به سمت قابلمه ای که به قل قل افتاده بود، برگشتم.

 

خمیرا رو توی آب‌ ریخته و ساعت رو نگاه کردم تا طبق دستورش، سر ساعتی گفته برش دارم.

 

یه چشمم به قابلمه بود و یه چشم دیگم به ساعت گوشیم که پیام جدیدی از آزاد، روی صفحه اسکرینم ظاهر شد.

 

توجهی نکردم و با رسیدن به ساعت مشخصش، قابلمه رو از روی گاز برداشته و خمیر های لازانیا رو توی آبکش ریختم.

 

برای آماده کردنش، فیلم آموزشی که دانلود کرده بودم رو پلی کرده و طبق گفته های آشپز توی فیلم، مشغول شده و مرحله آخر غذا رو هم تکمیل کردم.

 

در فر رو بسته و دستم رو آب کشیدم.

کمی دور و بر رو که حسابی ‌شلوغ کرده بودم، مرتب کرده و در نهایت که دیگه هیچ کاری برای انجام دادن نداشتم، به سمت گوشیم رفتم تا پیام آزاد رو بخونم.

 

درسته الان باهاش مشکلی‌ نداشتم و حتی بابت اون شبی که خونش موندم، یکی‌ بهش بدهکار‌ بودم؛ اما الان اونقدری درگیری ذهنی و احساسی داشتم که واقعا حوصله لودگی های آزاد رو نداشته باشم!

 

 

 

 

 

پیام جدیدش رو باز کرده و مشغول خوندنش شدم.

 

” دیگه خبری نمی‌گیری ببینی مردیم یا زنده!

فقط مواقعی که کار داری یاد آزاد میوفتی؟! ”

 

حدود بیست دقیقه از پیامی که داده بود می‌گذشت.

 

به همون شماره زنگ زده و حینی که برای خودم چای می‌ریختم، به بوق خوردن های ممتد پشت خط، گوش دادم.

 

هر آن منتظر جواب دادنش بودم که با رد تماسی که داد، شوکه گوشی رو از گوشم فاصله داده و بهش خیره شدم.

 

چرا تماس رو رد کرد؟!

خواستم دوباره شمارش رو بگیرم که پیامش روی اسکرین گوشی ظاهر شد.

 

” شرمنده خانوم وکیل سر پروژه ام میتونم فقط بهت تکست بدم! ”

 

هنوز پیامش رو کامل نخونده بودم که پیام بعدیش هم رسید:

 

” میدونم گفته بودی خانوم وکیل صدات نزنم خیلی، اما نمیدونی صدا زدنت با این اسم چه لذتی داره!

گاهی اوقات مغز محب رو باید طلا گرفت! ”

 

از حرفش خنده محوی روی لبم نشست.

دیگه به این اسم حساسیت اولیه رو نداشتم و اگه خودش نمی‌گفت، حتی بهش توجه هم نمی‌کردم.

 

دایان اینقدر با این اسم همه جا منو خطاب کرده بود که مثل اسم ” تابش ” برای خطاب شدنم پذیرفته بودمش.

 

بهش جواب دادم:

 

” گاهی اوقات باید مغز محب رو طلا گرفت؟!

نمی‌ترسی بهش نشون بدم از کار بی کارت کنم؟؟ ”

 

جوابش خیلی زود رسید:

 

” اولا سلام!

دوما من اینقدر براش پول ساز هستم که به این کشک و ماستی ها نندازم بیرون، وگرنه تا الان سوتی های بدتر از این جلوش دادم!

سوما باید حتما اسم محب بیاد تا حضرت عالیه افتخار هم صحبتی بدن!؟

پسفردا که معروف تر از این شدم و دنبال امضام دویدی می‌فهمی چه کفران نعمتی می‌کردی! “

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
8 ماه قبل

تنها چیزی که فعلا میدونم اینه که آزاد و دایان و بابای تابش به هم پیچ خوردن و شک ندارم که یا بابای تابش و یا دایان پیش آزاد بودن
و مورد بعدی اینکه این رمان با تمام خوبیاش یه بدی داره اونم اینه که یه وقتایی میره رو برنامه آشپزی،انگار که میخواد طرز تهیه ی غذا بده.گاهی اوقات خیلی از این تیکه هاش بدم میاد
و در نهایتتتت…باید بگم مرسی ندای خوشگلم که همیشه پارت میزاری و مهربونیییی💋💋❤❤

Bahareh
Bahareh
8 ماه قبل

آزاد باحاله

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

چی شده آزاد و دایان باهم پیداشون شده بعد از چن وقت؟

رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

آزاد رو خیلی دوست دارم اگه من بودم بجای دایان عاشق آزاد میشدم

ریحان
ریحان
8 ماه قبل

چرا من فکر میکنم این بابای تابش🤔

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  ریحان
8 ماه قبل

شاید واقعا آزادم یکی از آدمای بابای تابش هست

علاف
علاف
پاسخ به  ریحان
8 ماه قبل

شاید واقعا آزادم یکی از آدمای بابای تابش هست

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x