رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 163

 

 

 

 

 

 

 

– خانوم احمدی جناب محب تشریف اوردن مثل اینکه قرار ملاقاتشون رو با خودتون ست کرده بودن.

 

اینقدر سرم شلوغ بود که قرار ملاقاتم با دایان رو به کل، فراموش کرده بودم.

 

– بله راهنماییشون کنید داخل.

 

اگه تایم دیگه ای بود حتما به آیینه نگاه می‌نداختم و به سر و وضعم می‌رسیدم، اما الان اینقدر حجم دلخوریم بالا بود که حوصله این کار هارو نداشتم.

 

چند ثانیه بعد از رفتن منشی، دایان با دسته گل آفتابگردون زیبایی وارد اتاق شد.

 

با دیدن گل های آفتابگردون حس کردم چشمام برق زد.

 

یادم نمیاد به دایان گفته باشم که گل مورد علاقم چیه و آفتابگردون برای یک انتخاب رندوم، کمی دور از باور بود!

 

از پشت میز بلند شده و ” سلام ” آرومی کردم.

وقتی متوجه نگاه خیرش به چشمام شدم، یاد عینکم افتاده و خیلی سریع از روی چشمام برداشتمش.

 

ما خاطره جالبی با عینکم داشتیم و نمی‌خواستم دوباره یاداوری بشه!

 

با دیدن حرکتم، پوزخند نامحسوسی زد و دسته گل رو به سمتم گرفت.

 

حینی که با گرفتن دسته گل، دستم با چرم دستکشش برخورد می‌کرد، گفتم:

 

– چه گلای ‌زیبایی!

چرا زحمت کشیدی؟

خیلی ممنون!

 

تعارفاتم رو بی جواب گذاشت و روی کاناپه اتاق جاگیر شد.

رو به روش نشسته و پرسیدم:

 

– چی می‌خوری بگم بیارن؟

 

– چیزی نمی‌خوام خانوم وکیل.

اومدم راجع به احضاریه صحبت کنیم!

 

سری به تایید تکون داده و جواب دادم:

 

– چیز نگران کننده ای وجود نداره من براش برنامه ریزی کرده و آماده شده بودم.

بهتره که پرونده رو یه دور هم خودت بخونی تا از مدارکی که قراره ارائه بدیم باخبر باشی!

 

– این مدارک از همون مدارک معروفته خانوم وکیل؟!

 

سری کج کرده و پرسیدم:

 

– متوجه منظورت نشدم!

 

دستش رو روی پشتی کاناپه گذاشت و حینی که پای راستش رو روی پای چپ مینداخت و بیشتر به پشتی مبل تکیه میداد، جواب داد:

 

– چرا عزیزم فکر کنم خیلی هم خوب متوجه منظورم شدی!

 

 

 

 

 

 

درسته متوجه منظورش به خوبی شده بودم، اما توقع اینکه بخواد راجع بهش حرف بزنه رو نداشتم!

 

درسته که میدونستم راجع به کارام با خبره، اما قصدش از بیان کردن مجددش چی بود؟!

 

وقتی سکوت و نگاه خیرش رو دیدم، مصمم و بی تردید جواب دادم:

 

– اگه منظورت مدارکیه که قراره تو ثابت کردن بی گناهیت کمک کنه و نذاره بیوفتی گوشه زندان؛ آره از هموناست!

 

سری به نشونه تایید تکون داد و ” درسته ” ای زیرلب زمزمه کرد.

 

نمی‌دونستم هدفش از بازگو کردن این موضوع دقیقا چی بود!

 

تمسخر؟!

برتری؟!

یا تهدید؟!؟!

 

حقیقتا جوری بهش بدبین شده بودم که انتظار هرنوع کاری رو ازش داشتم!

 

برگه هایی که از روی میز اورده بودم رو به سمتش گرفته و گفتم:

 

– بهتره بجای وقت کشی و حرف های بیهوده وقتمون رو صرف کار مهم تری مثل احضاریت بکنیم جناب محب!

 

این بار واضحا پوزخندی زد و با گرفتن برگه ها، زیر لب ” درسته ” دیگه ای زمزمه کرد.

 

مشغول خوندن برگه ها شد.

به راحتی میشد تنش بینمون رو حس کرد.

 

دلیل من که واضح بود، اما از کارا و حسای دایان نمی‌تونستم سر در بیارم!

 

دلیل رفتار و حرفای پر نیش و کنایه اون چی بود؟!

بجای اینکه من تیکه و طعنه بارش کنم و از خجالتش در بیام، اون شمشیر رو از رو بسته بود!

 

رفتارای ضد و نقیضش گیجم کرده بود و اجازه فکر کردن و برخورد مناسب بهم نمیداد.

 

دایان غیر قابل پیشبینی ترین آدمی بود که من تو زندگیم دیده بودم و منی که همیشه برای همه حرفا و کارام برنامه ریزی داشتم و حساب شده کار می‌کردم، جلوش کم میاوردم و احمق ترین آدمی می‌شدم که می‌شناختم!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشک از الهام فتحی

    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم رمان رو عشق هم بخونیم…     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
8 ماه قبل

اگه مغزش رو از ماجرای باباش بکشه بیرون، از روی دسته گل افتابگران می‌تونه بفهمه که چت‌های گذشته‌اش با آزاد پیش محب لو رفته و احتمالاً چت دیروز آزاد با تابش هم از طرف دایان بوده. وگرنه چرا باید با خط دوم آزاد که به اسم تابشه انجام می‌شد

آلا
آلا
8 ماه قبل

چقدر بدم میادکه تابش انقدر بی اراده پیش این یارو

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

فکر کنم دایان میدونه که تابش در جریان رابطه اون با پدرش هست

camellia
camellia
8 ماه قبل

چقدر هم پرروئه این مرد.شاید با آزاد و پدر تابش و حامد اصلا هم دستن😏😎مرسی خانم ندا.

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط camellia
دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x