50 دیدگاه

رمان آشوب پارت ۵

5
(1)

#پارت۱۸

#آشوب

جمعه های خانه باغ را بعداز او دوست نداشت

ولی حتما باید همه دور هم جمع باشند.

پس از پوشیدن ست ورزشی اش راهی خانه کتایون میشود…

امروز حتی پدر ومادرش هم هستند.

وارد خانه میشود

کسی متوجه حضورش نشده است

عمه وزن عمویش در آشپزخانه هستند

مادرش وکتایون مشغول نگاه کردن به کاتالوگ هستند

مردان هم یک گوشه نشسته اند ..

خبری از یاس نیست .

جلو میرود وبلند میگوید:

-سلام !….

همه با خوش رویی جوابش را می دهند .

#پارت۱۹

#آشوب

به جر فؤاد که فقط با پوزخند نگاهش میکند

اهمیتی به او نمی دهد وراهی آشپزخانه میشود.

وروبه عمه اش میگوید:

-عمه …کمک نمیخواین؟!

عمه اش برمیگردد وبا عشق نگاهش میکند ومیگوید:

-عمه قربون قد بالات بره قشنگم ….

نه عزیز عمه برو راحت باش ..همه کارا انجام شده …

باشه ای می گوید

و راه آمده را برمیگرد

وکنار مادر بزرگش می نشیند .

کاتالوگ های برند romanترکی را برمیدارد .

لباس های شب .

بی اهمیت آنها را ورق میزند.

-چخبر؟!

زیر چشم نگاهی به مادرش میکند ومیگوید:

-خبر خاصی نیست ….خبرا پیش شماست!

مادرش میگوید:

-ماه بعد سریال جدید پدرت اکران میشه …

وقراره درمورد فیلم جدید پدرت صحبت کنند…

دوست داره دوتا فرزنداش توی این مراسم باشند …

درونش همانند اسمش آشوب میشود

مگر مادرش از زندگی او خبر نداشت که اینگونه اورا به مهمانی دعوت میکند .

تظاهر میکند آرام است با آرامش کاتالوگ را روی میز میگذارد .

کتایون با نگرانی آن دور را نگاه میکند .

میداند آرامش قبل از طوفان است

بزاق دهانش را قورت میدهد ومیگوید:

-متاسفانه من که نمی تونم بیاد …حوصله مهمانی ندارم وخیلی کارهای مهم تری دارم تا به فکر این باشم که رنگ لباسم ویاموهام برای این مهمونی مناسب است یا نه …

کنایه اش می فهمد که کاتالوگ را محمکم روی میز پرتاب میکند وبلند میگوید:

-من …من اگه میگم بیا مهمونی بخاطر خود توه که مثل مادر مرده ها هستی …همه اش لباسات مشکیه …اخرین بار کی رفتی آریشگاه …اصلا کی رفتی مهمونی …معلومه من باید به فکر رنگ لباسم ومدل آرایشم باشم …

توجه همه به آنها جلب شده است.

آرام میگوید:

-آروم باش گفتی میایی؟!

منم گفتم نه !!….
#پارت ۲۰

#آشوب

اینبار با عصبانیت بیشتر بهش می توپد:

-نه چرا اروم باشم …همین رفتارو کردی که ولت کرد نههه ..بچه ای هیچ وقت بزرگ نمیشی …فقط قدی بزرگ کردی .

کتایون با تشر روبه اومادر میکند ومی گوید‌:

-عروس!!….

بس کنید هر دو …

حریم ها رو رد نکنیم!..

خونه من حرمت داره جای دعوا نیست ….

مادر به خودش می آید وبا پشیمانی صدایش میزند .

پدرش به سمت میرود که با جیغ میگوید:

-وایسین …

قطره اشکی از چشم هایش می چکد نمیخواد گریه کند سریع اشکش را پاک میکند .

دوقدم دگر عقب میرود ومی گوید:

-همیشه میگفتن حرف های دونفر رو باور کن یکی که مسته یکی که عصبانیه ….

چون موقع مستی وعصبانیت حرف های دلت رو میگی …

با اینکه هیچ وقت مهری از طرف تو وبابام ندیدم باز دوستون داشتم …

مادر تو راست گفتی …من مادر مرده ام …من بی لیاقتم …

من بچه ام بچگی کردم ..

سرفه میزند …

نفسش تنگ شده است ولی ادامه می دهد:

-تو که بزرگترم بودی چرا نحصیتم نکردی …بگی آشوب مامان کارت اشتباه هست داری بچگی میکنی ….

اوه راستی یادم نبود شما همیشه اولویتتون فقط سینما ومدل های جدید بود .

سرش گیج میرود ومبل را میگیرد .

علی وآشور به سمتش میروند که جیغ میکشد:

-گفتم سمتم نیاین …

مایع گرمی از دماغش سرازیر میشود .

حتی فؤاد هم با نگرانی نگاهش میکند.

دوباره عصبی شده بود وخون دماغ شده بود.

دگر جایش اینجا نبود.

سریع دماغش را با دست میگیرد ومیدود.

-آشوب آشوب …

اهمیتی به صدا زدنشان نمیکند وفقط میرود وسوار ماشین میشود .

سریع روبه عمو رحمت میکند ومیگوید:

-عمو در رو باز کن .

دررا که باز میکند آشور فریاد میزند

واو فقط می رود .

موبایلش روشن میشود فقط گوشی اش را خاموش میکند

. #پارت۲۱

#آشوب

*******************

+آشوب …کجایی تو …خیلی وقته منتطرتم بیا دیگه؟!…..

درماشین باز میشود وآشوب با نیش بازش میگوید:

-من اومدم !!…

میخنددد وماشین را روشن میکند .

نگاهی به لباس اش می اندازد ست شده اند .

هرهفته عادت داشتند جمعه ها به پاتوقشان میرفتند وخوشی هایش را فریاد میزدند .

دست های آشوب را در دستان بزرگ مردانه اش میگیرد وروی دنده ماشین میگذراد.

آهنگ مورد علاقه اش میگذارد وبا صدای بلند شروع به خواندن میکند

-با تو انگار خدا هست هوا هست

تو نیستی همه چی نیست

و شدم من به شما وصل

بودنت عُمرِ دوبارست و مردن

واست حتی تو میدونی یه شمارست

با تو دل از همه من میکَنَم هِی…..

به مکان مورد نظرشان می رسند .

آشوب سریع از ماشین پایین میپرد وبه جای مخصوص خودشان میرود .

پس از پارک کردن ماشین به سمت اش میرود که آشوب میگوید:

-اول من شروع میکنم!….

باشه ای می گوید.

#پارت۲۲

#آشوب

بلند فریاد میکشد ومی گوید:

-خدایا!…..

دنیا……

مردم….

من خیلی خوشبختم…

خوشبخت ترین ادم روی زمین منم …

عشقم …

دلیل زندگیم کنارمه …

از شیرین زبانیش لبخند محوی، روی لب هایش شکل میگیرد.

اینبار او جلو میرود وبلند فریاد میکشد :

-آشوبم، آرامشم تویی…

هرچه عشق دارد را در نگاهش میریزد ولب میزند:

-عاشقتم!….

زمزمه میکند:

-جناب سعدی میگه:

رنگ رخسار خبر می دهد از سر درون ….

الان از حالم از احوالم پیداست که چقدر میخوامت……

*******************

-تق…
تق….
تق…..
تق……

با لذت، نگاهی به فندک مورد علاقه او می اندازد.

اخرین هدیه تولدی بود، که برای او گرفته بود

اسم اورا با طرح لاتین حکاکی کرده بودند روی فندک .

«الوان»

اسمش راهم که برزبان می اورد دلتنگ میشود.

ساعتی قبل گله هایش را به گوش دنیا رساند بود وبلند
فریاد کشیده بود:

-ببین دنیا ….ببینین مردم من اومدم اینبار بدبختیم رو جار بزنم!….

اومدم بگم دلتون خُنک شد به مراد دلتون رسیدین …

یه روز صدای منو الوان اذیتتون میکرد…

خوشی هامونو چشم زدید….

با شنیدن صدای موبایلش ،از فکر چند وقیقه قبل بیرون می اید.

…..آشور ….

دلش نمی آید بیشتراز این نگرانش کند .

سریع جواب می دهد:

-کجایی آشوب؟! مردیم از نگرانی !!!….

حرفی نمیزند .

اینبار صدای علی بلند میشود .

-کجایی آشوب؟!…

مردیم ازنگرانی بگو عموجان …..

هروقت علی زیاد از حد نگران میشد به او میگفت عمو …

با صدای خش داری وگرفته ای میگوید:

-خوبم!!……

همین خوبم … وموبایلش را قطع میکند .

در این ساعت بام خلوت است، وبا خیال راحت می تواند صدای موزیک را بلند کند وبه آرامشی که میخواهد دست یابد .

با شروع شدن آهنگ میخواند:

-باید تورو پیدا کنم!… ٔ

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۵۴۸۵۵

دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار 3 (1)

5 دیدگاه
    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.4 (8)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۳۷۶۸۲

دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد 4 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را…
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۹ ۱۳۳۱۲۳۴۴۸

دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد…
IMG 20230128 233828 7272

دانلود رمان برای مریم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۰ ۱۰۰۰۵۶۶۱۵

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه ……

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

50 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ayliiinn
عضو
3 سال قبل

آشوب و الوان
قشنگه!

Artamis
Artamis
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

اره خیلی قشنگه مثل تو که هم خوشگلیی وهم قشنگی ودلبر!!

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
3 سال قبل

نسترن الان که برای برای چندم رمانو خوندم یه چیزی کشف کردم

الوان کیه!!؟؟

Artamis
Artamis

عزیزم مرسی که اینو فهمیدی !!

الوان هم به مرور زمان مشخص میشه یکم با دفت بخونی مشخص کیه!

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
3 سال قبل

نسترن جون پارت جدید نداریم؟!

Artamis
Artamis

الان میخوام بزارم گلم

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
3 سال قبل

نسترن جون پارت نداریم؟!

Artamis
Artamis

چرا گلم الان میزارم

شیرین
شیرین
3 سال قبل

اینجا اصلا صفایی نداره بی وجودت …
اینجا هوا برای از تو نوشتن کمه …
قلم نای نوشتن ندارد …
اینجا همه دل تنگ تو هستند ای بهتری ای خوبترین
تو را چگونه بنویسم که کم نیاورد قلم هم نمی تواند نامت را با یدک کش بکشد
هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای
با هر قدم که دور شدی استخوان شکست
پ=پدر
ب=بابا
F=FOTHER
D=DADDY
P=PAPA
و در آخر اگر می گویند سلطان غم مادر من می گویم پدر سلطان درد = کوه درد
۳ روزه که خونه نیومدی بزرگ خونه اینجا جات خیلی خالیه خیلی درد دارد جای خالیت زود برگرد عزیز دلم …..
سکوت مملو از نا نوشته ها ست
وای روزتون مبارک باد آقایون سایت رمان دونی
وای ای کاش منم بابا میشدم حیف این تبریکا کادوها که من لیا قتشا ندارم😭😢😥😰😨
😚☺😘🥰😉😉😀😰❤❤😂😇😂😂🤩😭

Aban
3 سال قبل

میسی نسییییییییییییییییی…😄
بوس بهت😚
.
خوبیییی؟

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

قربونتتتت گلمممم فدای توو ابانمممممم بیا روبیک!!

من خوبم چخبراا

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

خدانکنه
اومدم
خبری نیس!

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

نه دیگه نیا

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

اصن گرفتار شدم

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

چراااااات نهههه ابان تو گرفتار نشو آذر بدون ابان دق میکنه

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

ن دیگه دیر گفتی رفتار شدم رعفت!
ب آذر بگو بره دق کنه اصن واسم مهم نیس
بگو بره گمشههه
بگو بره بمیره
من با هرزه جماعت آبم تو ی جوب نمیرعهاههههارلزفختدربهنجمگمپپ
👀🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

خاککککک تو سرتتتت خاکککک تو سرتتت من از جنبه رمان مهرناز نگفتم از جنبه فصلی گفتم مهر ابان اذر منحرفف

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

واح مگه من از جنبه رمان مهرناز گفتم؟!🙄😂😂
دقیقا منظور منم فصلی بود!
مگه خبر نداری آذر بدبخت پف.. با دی ریخته رو هم؟!
هعییی روزگار…
دنیا همشش خیانت شده😪🤣🤣🤣😂

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

واخییی خدا بگمم چیکار نکنههه جررر خوردمممم ..

بیا مهر ابان بریزن رو همم

Aban
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

نههههههههههه من با مهر هرگزز
من خبط کویرمو میخواممم😫😫😂😂🤣🤣

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

اخیییییییی عزیزممممم من عاشق اذر بودم ولی حیف نشد دیگه

شیرین
شیرین
3 سال قبل

سلام نسترن جونم
عالی بود ئدمت گرم عشقم

شیرین
شیرین
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

دمت

شیرین
شیرین
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

نسترن میگه آرام تر بنویس

Artamis
Artamis
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

پخخخخخ اره به من میگه آرامتر حیوان!!

Artamis
Artamis
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

اشکال نداشت خودم ویرایشش میکردم

Artamis
Artamis
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

سلام جان دلممم شیرین قشنگممممممم

فدای توو عزیزممم

Artamis
Artamis
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

شیرینم‌چخبر خوبی چیکارا میکنی؟!

شیرین
شیرین
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

فدای تو عشقم خبر سلامتی خودم مامانم و بابام وخواهرم دیگه مهم تر از این خبر چی می خوای خانم گل منم مشغول کارم و سرکارم داریم محل کارم و برا عید و مسافرای عید آماده میکنیم خدا راشکر همه چیز عالیه می بوسمت قشنگم اگه شد بعد عید با خانواده قرار داریم مجددا بریم جنوب کشور شهر شما در اولویت خواهد بود آماده ی مهماندار شدن باش تا اون موقع مزاحمت شیم وای خدا من چقدر پروم تو خیلی خوبی خیلی ماهی بووووووووووووس از راه دور

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
3 سال قبل

نسترن جونم عالی بود عالیی😍😍😍

Artamis
Artamis

فدای تو فدای تو عزیز دلی!!

تیر
تیر
3 سال قبل

خسته نباشی نسبی ✨✨❣️❣️
.
.
.
.
.
رفتنت
آنقدر ها هم که فکر میکنی
فاجعه نیست
من مثل بید های مجنون
ایستاده میمیرم

Artamis
Artamis
پاسخ به  تیر
3 سال قبل

قربونت تیر قشنگممممممم فدای تو بشمممم خوشحالم کامنتت میبینمم !!

متنش کپی شد !

تیر
تیر
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

فدات نسبی جونم ✨✨✨✨✨😍😍😍😍😍❣️❣️❣️❣️❣️
خدا نکنه ✨✨✨✨

Artamis
Artamis
پاسخ به  تیر
3 سال قبل

تو خود خود عشقیاااا ،

خدانکنه

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
پاسخ به  تیر
3 سال قبل

تیر جان متنت عالی بود☺😊
اصل میدید؟!

Artamis
Artamis

اره متن های فنچوم قشنگهه!!

تیر
تیر

مرسی ✨
فنچ ۱۷ بندر ماهشهر😊

Artamis
Artamis
پاسخ به  تیر
3 سال قبل

خوشبختممم فنچووو پخخخ!!

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
پاسخ به  تیر
3 سال قبل

خوشبختم دوست خوبم

Mahtisa
Mahtisa
3 سال قبل

همه چیز مثل غرقابه حتی جزئیات ، حتی اسمش دقیقا هم معنی غوغاست، شخصیت مادر بزرگه، شخصیت عموش ،اینکه احتمالا فواد همون پسر عمه ای هست که به خاطر آشوب زندگیش تحت تاثیر قرار گرفته اما آشوب مقصر نبوده…. اگر متفاوت تر شه بهتره چون در حال حاضر رسما کپی شده حتی اگر داستان متفاوت باشه

Artamis
Artamis
پاسخ به  Mahtisa
3 سال قبل

عزیزم سلاممم ممنونم که نظرتو گفتی ،ولی مطمعنی فواد اصلا عاشق کسی هست ؟!اصلا عاشق کسی بوده که بخواد زندگیش بخاطر اشوب خراب بشه؟!

دقیقا اسم اشوب کجا غوغا کجا !!

چی مادربزرگش مثل مادربزرگ غوغاست؟!

شخصیت چی عموش ؟دقیقا تو بزار برسه اصلا مطمعنی عموش عاشق بوده که بخواد بخاطر خواهر زنش زندگی خگدش وخواهرش خراب شه !!

عزیزم نظرت مهما ولی نخونده قضاوت نکن که میگی مثل رومان غرقابه !من خودم غرقاب خوندم ،اصلا هم مثل غرقاب نیست

Mahtisa
Mahtisa
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

اینو میدونم ک داستان متفاوته قبلا بیان کردید، اما نمیشه منکر این شد که فضای داستان شبیه غرقابه و از اون الگو برداری شده، در رابطه با شخصیت ها هم گفتم که شباهت دارن از نظر جزئیات مثلا در رابطه با شخصیت علی که فقط گاهی اوقات عمو صدا میشه و توضیحی که در رمان هست مثل جمله ای هست که در غرقابه،یا مادر بزرگی که نوع صحبتش با آذر بانو شباهت داره” ن اینکه یکسان باشه”

Artamis
Artamis
پاسخ به  Mahtisa
3 سال قبل

باش عزیزم نظرت محترم بزار چندتا پارت دیگه هم بریم جلوتر !!

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
پاسخ به  Mahtisa
3 سال قبل

دوست عزیزم اصلا هم این رمان مثل غرقاب نیست این رمان خیلی فرق داره ندونسته قضاوت نکن اگه فکر میکنی کپی شده است نخون ولطفا شایع سازی نکن ما که خوشمون اومده وتا اخر هم میخونیم شما باعث میشی نویسنده هم دلسرد بشه

Artamis
Artamis

قربونتتتتتتت برممممممممم مریممممم گلییییی فداییی توبشممم عزیزممم ..مشکلی نداره گلم ناراحت نشو مثل همه که نظرشون رو گفتن نظرش رو گفت اشکال نداره اونم دوستمونه پارت های اینده میدونه اشتباه کرده

M
M
3 سال قبل

میشه زود زود پارت بزاری خواهش میکنم

Artamis
Artamis
پاسخ به  M
3 سال قبل

عزیزم زوودتر از یک روز در میون؟!

چشم گلم سعی میکنم

❤برام هیچ حسی شبیهه تو نیست❤
پاسخ به  M
3 سال قبل

واییی منم هر دقیقه میام سایت منتڟر پارت جدیدم

Artamis
Artamis

عزیزممممم خیلی خوشحالم میکنی مریم جون‌ فدای تو بشمم نانازم

دسته‌ها

50
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x