#پارت۲۴
#آشوب
+آشوب؟!
با آشور،حرف میزنی دیگه؟!…..
گوشت کنار دستش را محکم میکشد .
جایش درد میکند ،اما در مقابل درد دلش چیزی نیست.
شروع به صحبت میکند:
-چی بگم ؟!….
بهش بگم …آشور خواهرت کم اورده …همه اش تظاهر بوده …
از بختش از پیرشدن داخل اوج جونیش گله داره ….
چی بگم ایلین؟!….
برم بار سنگینی روی دوش برادرم بزارم …
چقدر بخاطر من باید درد بکشه ؟!…..
ایلین بچه که بودم یکی ،میگفت دلم شکسته مسخرش میکردم.
میگفتم خوب چسبش بزن بزارش کناری تا دوباره نشکنه …
ولی الان میفهمم دل واقعا میشکنه، و وقتی شکست نه چسبی ونه هیچی خوبش نمیکنه!…..
ایلین آهی میکشد .
بعداز چند دقیقه انگار چیزی به یاد اورده باشد گفت:
-راستی!!….
امروز دختر عمه ات یاس ودوستش غزل اینجا بود …
بدبخت، طفلی کلی گریه کرد …
چرا شوهر عمه ات اجازه عمل نمیده …
دیگه بزرگ شده ،بچه که نیست ۲۲سالشه …کلی آزمایش ودکتر رفته میگن که باید عمل شه.چرا قبول نمیکنه؟!….
آشوب با دوتا انگشت اش به مخش می کوبد وبا حرص میگوید:
-مخشون تعطیله….ذهنشون عقب افتاده اس …بابا الان دیگه یه چیز عادیه ….بچه فقط دختر شده وگرنه همه آزمایشات میگه این باید پسر شه ….همه راضین جز شوهر عمه ….میگه باعث بی ابروی من میشه..
#پارت۲۵
#آشوب
ایلین ریز میخندد ومیگوید:
-چرا اینقدر حرص میخوری؟!
شدی شبیه گوجه….
باحرص روبه ایلین ومیگوید:
-مرض نخند …خوب بچه گناه داره ..همه راضین جز پدرش ….بخدا گناه داره …..
میگه مردم حرف در میارن، وحرف میزنن..
حرف مردم رو همیشه هست .
به قول معروف :
«دره ،دروازه رو میشه بست .ولی دهن مردم رونه!….»
ایلین سری تکان میدهد ومیگوید:
-این کار دست خودت رو می بوسه…
با باباش حرف بزن …
باشه ای میگوید.
********
ماشینش را وارد خانه باغ میکند .
پاییزاست وبرگ درختان می ریزند.
خانه باغ همیشه فضای عاشقانه ،رمانتیک وشاعرانه دارد.
آشوب، خاطرات زیادی در خانه باغ دارد.
خاطرات های رنگین
خاطرات های شیرین .
وخاطرات های غمگین وتلخ.
جلوی پاییش برگ درختی می افتد .
آن را بر میدارد وراهی میشود.
بچه ها درحال بازی والیبال بازی هستند .
گروه های دو نفره،
فؤاد وفرهاد(یاس)
دریک طرف تور
وعلی وآشور یک طرف دیگر.
با غم نگاهی به یاس می اندازد.
دختری که در باتن پسراست.
صورت معصومش وجثه پسرانه اش !
همانند پسر های نوجوان ۱۶-۱۷
پدرش اجازه عمل را به او نمی دهد.
کسی هنوز متوجه حضورش نشده است.
.توپ دقیقا جلوی پایش می افتد.
همه به این سمت برمیگردن آن را می بینند.
آشور وعلی سریع به سمت اش می آیند.
آشور اورا در آغوش گرم اش میگیرد وموهایش را غرق در بوسه میکند.
علی میخواهد حرفی بزند که سریع پیش دستی می کند ومیگوید:
+خوبم!…
میرم دوش بگیرم …
اکه حرفی دارین بیاین اتاقم .
وسریع به طرف خانه خودشان میرود.
#پارت۲۶
#آشوب
**************
-موهات بویی خوبی میده ،بوی بهشت ،بوی پرتقال …..
علی روی تخت نشسته است واین را به او می گوید .
به طرف هر دو بر میگردد،
آشور هم روی کاناپه نشسته است، واو را نگاه میکند.
در جواب حرف علی می گوید:
-اما من دوسش ندارم!…
او عاشق موهایش بود هروقت واکس موهایش را میزد صدایش میزد .
«دلبر پرتقالی من»
میرود وروی تخت کنار علی منشیند.
علی از او فقط سه سال بزرگتر بود.
آشور با غم نگاهش میکند ومی گوید:
-کجا بودی؟!……
سرش را بالا می اورد ومیگوید:
-بام بودم!…..
-بام؟!……
-آره بام بودم،….
-چرا اونجا؟!…..
اینبار علی از او میپرسد.
آهی میکشد ومیگوید :
-رفته از همه شکایت کنم؛از خدا از همه.
ما آدمای شهر حسودیم!!!……
خوشی های همو ،چشم میزنیم ….
رفته بودم به شهر حسود بگم ….
پس بدن فرصت خندهامو …..
پس بدن شادی تو صدامو ….
پس بدن روز های که خودمو الوان خوشی هامونو جار میزدیم …
ولی الان فقط دارم بدبختی جار میزنم ….
حداقل اگه اینارو بهم بهم برنمیگردنه ….
پس بده فرصت گریه هامو ….
گریه هم نمی تونم کنم …
اینجا که میرسد اشاره ای به گلویش میکند ومی گوید:
-یه چیزی چندساله اینجا گیر کرده؛
نمیزاره درست نفس بکسم!…..
همه مقصر منو میدونن!…
نفسش تنگ شده است.
سرفه میزند .
دونفرشان میدانند حالش خیلی خراب است.
آشور با درد به خواهرش خیره شده است.
علی روبه او میکند ومیگوید:
-نمیدونم!…
هیچکس، تورو مقصر نمیدونه …..
ما فقط عذاب وجدان داریم …
که چرا تنهات گذاشتیم!……
سرفه دوم را میزند
-گاهی اوقات میشه از تنهایی به یک کوه رسید؛…..
یه کوه صبر …
یه کوهی که از دور سبزه …
ولی از درون خون گریه میکنه….
مثل من …
دیگر نفسش بالا نمی اید وبه سرفه می افتد.
.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده امشب پارت نداریم ؟
تو چرا پارت جدیدو نمیزارییییییییییی
عه😫
نسی دو دقه بیا بحرفیم من دارم میمیرم
اومدمم ببخشید
عالی بود دلبر پرتقالی من!
قربونت دلبر جانممم عزیز دلی
،
سلام نویسنده عزیز.رمانت فوق العاده گنگ هست.لطفا از ابهام درش بیار عزیزم
هیچی از شخصیتاش نفهمیدم تا الان.خیلی پیچیده شده توهم
سلام مریم عزیزممم،چشم گلم حتماا!!
الان هرجاش گنگه ونفهمیدیش بگو برات توضیح بدم!!
درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت
واقعاااا چه حکم زشتیییی خیلی قشنگ بود عزیزممم
عالی بودااا
الوان ❤آشوب
خوشم میاد از انتخاب اسمات عالین دختر
خوشحالم خوشت اومده گلمممم ،
خودمم عاشق اسمشونمم
خسته نباشی ❤❤
۱دلبر پرتقالی من» خیلی لقب قشنگی هست خوشم اومد
۲رفته از همه شکایت کنم؛از خدا از همه.
ما آدمای شهر حسودیم!!!……
خوشی های همو ،چشم میزنیم ….
رفته بودم به شهر حسود بگم ….
پس بدن فرصت خندهامو …..
پس بدن شادی تو صدامو ….
پس بدن روز های که خودمو الوان خوشی هامونو جار میزدیم …
ولی الان فقط دارم بدبختی جار میزنم ….
حداقل اگه اینارو بهم بهم برنمیگردنه ….
پس بده فرصت گریه هامو ….
گریه هم نمی تونم کنم …
۳گاهی اوقات میشه از تنهایی به یک کوه رسید؛…..
یه کوه صبر …
یه کوهی که از دور سبزه …
ولی از درون خون گریه میکنه….
مثل من …
خیلی جملات وشعر های قشنگی مینویسی
فدای تووووو قشنگممممم تو که عزیز دلیییااا
خودممم که میگه میشه از تنهایی به کوه رسیدع رو عاشقشممم!!
فدات
قلمت توانا خسته نباشی ..بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم ❤❤
فدای مریمم جانمممم تو عشقیاااا چشمم زودتر پارت بعدی میزارم گلمم
واقعا خیلی از خانواده ها هستند که چنین مشکلاتی دارند ،
ترنس هستند وخانواده اجازه عمل نمیدن
واقعا ذهنشون عقب افتاده است ،باباااا وقتی دکنمتر وهمه چی وهزار کوفت دیگه تایید کردن چرا نمیزارین ؟!
نمیزارین بچه به حال دل خودش باشه !!
میدونبن باعث چند نفر خودکشی شده بخاطر اجازه ندادن؟.
واقعا چرا داریم اینجوری میکنیم ؟!مگنه میگن پدر مادرا صلاح بچه اشون رو میخوان چرا اینجوری عقب افتاده؟!
چی بگممم واقعااا داریم به کجا میرسیم !!
وبدبخت اونایی هستن که خانواده هاشون مجبورشون میکنن لباس دخترونه یا پسرونه بپوشن
وایییی لعنتی واقعا رمان تو رمان اجتماعی هست نسترن جان وافعا خیلی خوب توصیف کردی ،
ترنس،
مشکلات دختران وزنان جامعه ،
وحرف های که میزنی و واقعا خیلی رمانت عالیه!!
قربونت گلممم ،اره دیگه اجتماعی هست !!
واییییی دمت گرم نسترن جونممم❤❤
فدای تووو گلمممیی
بومه خِر عه قلم توانانته ح… جونم👍
عااااالی بی!! 😍🤩
فداتتتت الییییی جونمممممم
خرم خودتیااا پخخخ !!
وای تو داری منا به کجا میکشانی
می خواهی با من دل مردهی مسکین چه کنی میدانم
که آن من زنده مرده است من به حس بینمون علاقه داشتم
اما… هنوز هم برای این من گمشده در دل این شب دلتنگم
چقدر با تو بودن هایم زیبا بود ……
الان از من دیوانه چه خواهی که مرا رهایییی نیست از خاطرات تلخ و شیرینم
من من آن من را گم کرده در دل سیاهی این شب سرد
مرگ هم مرا پس میزند
حتی خدا را دیگر بعد تو از یاد برده ام….!!!!
چقدر قشنگ بوددددد!!
اره قشنگه ولی
روزگاری که سیاه باشد نه قشنگیش به رنگشه که ارزشی نداره
دقیقااا
چرا انقدر دیر گذاشتی عشقم؟
نمیگی من خوابم میبره…..!!!
بخدااا مهمون داشتیم ووقتم پر بود !:(
ای جانم قربونت برم ناراحت نشو من روال نیستم برا همین …. بیخیال
خودت چطوری عجیجم
دورت بگردم خواهری شرمنده!!
گاهی اوقات میشه از تنهایی به یک کوه رسید؛…..
یه کوه صبر …
یه کوهی که از دور سبزه …
ولی از درون خون گریه میکنه….
خسته نباشید تتلیتی هستی؟
فدات بیتا جانن!!
اره تتلی هستم افتضاح خیلی معتادشم !!
توهم تتلی هستی؟!
تتلی دیگه چیه واضح بگید الان منحرف میشم
فک کنم به طرفدارای تتلو تتلی میگن
اره میگن مثلا شیرین تتلی هست از طرف دار پروپا قرص تتلو
که خود منم جزوع اون دسته ها هستم ،جدا از اهنگ های که حرف رکیک میزنه واقعان آهنگاش قشنگه ،با معنی و…
من که هرچی بشه بازم هوادارشم ،یکی تتلو یکی پرسپولیس
اره خدایی این یکی درسته خییلی فحشایی که میده گاهی به دلم میشینه
اره همه حرفاش حقه !!
خیلی قشنگ بود ✨🍂🍂
.
.
.
خسته نباشی ✨✨
.
.
.
عشق آن بغض عجیبی ست
که از دوری یار
نیمه شب بین گلو مانده و
جان میگیرد ….
فدای تو قشنگمم
خوشحالم خوشت اومده عشق جانمم فنچومم
متن عالی بود دلبر
فدات نسبی جونم 😍❣️✨
خوشحالم خوشت اومده ✨
قریونت فنچومم