سعی کردم داد بزنم اما نمیتونستم.
اشکام بی اختیار جاری شدن. اگه به آرش می گفتم این اتفاق نمیوفتاد.
من احمق و نادون بودم که دم به تله ی امیر کیان دادم و با پای خودم توی دامش افتادم. الان حتی نمی دونستم کجاست!
محیطش چیزی شبیه کشتی بود.
دختری که روبه روم نشسته بود از فرط گریه نفسش بالا نمیومد.
همون لحظه در اتاقک باز شد و یه زن اومد داخل…
خیلی دلم میخواست بلند بشم و اسلحه مو روی سرش بذارم اما توان تکون دادن انگشتمم نداشتم.
نگاهش و از روی همه گذروند و با صدایی که شبیه مردا بود گفت
_کمتر زر بزنین.قیافه هاتون کم داغونه بدترش میکنین؟صدای هر کدومتونو بشنوم می ندازمش تو آب…
یکی از دخترا داد زد
_خوب بنداز… بهتر از اینکه که بفروشیمون…
تمام تنم فرو ریخت… یاد حرف امیر افتادم که گفت منو فروخته…
الان هم صدام زد تا کار نیمه تمومش رو تموم کنه. آخ چه قدر احمقی لیلی… با دستای خودت گور خودت رو کندی. کاری باهات کرد که حتی نتونی خودت و بکشی.
نفهمیدم زنه چی گفت. با درد چشمامو بستم. صدای قدم های محکمی رو شنیدم. چند لحظه بعد اون زنیکه ی عوضی موهام و با شدت کشید و سرم رو بالا گرفت.
کنار گوشم گفت
_امیر خان سلام رسوند. گفت بهت بگم کار آرش و یکسره کرده.گفت بهت بگم تو زندگی جدیدت هیجان بیشتری و تجربه خواهی کرد.
صاف ایستاد و بدون اینکه به چشمام نگاه کنه رفت…
نه… نه… نه… این نمیتونه واقعیت داشته باشه.
همه ی اینا یه کابوسه… فقط باید بیدار بشم همین
* * * * * *
#هانا
ناامید از این همه حرف زدن گفتم
_اصلا نظرت چیه بریم پارک؟
نچی کرد و مشغول عروسک بازیش شد.
موهاش و کنار زدم و گفتم
_قهری با مامان؟
بازم نچی کرد. عاجز شده بودم. مگه بچه ها زود فراموش نمیکردن؟پس چرا آیلا یادش نمی رفت؟
_اصلا میخوای بریم شهر اسباب بازی ها هر چی دلت خواست بخری؟
نگاهم کرد و گفت
_نمیخوام.
نالیدم
_پس تو چی میخوای مامان؟
_آرمین و میخوام. اتاقی که واسم درست کرده بودو میخوام مامان من اینجا رو دوست ندارم.
خوب معلومه بچه کشور خودش و دوست داره.
موهاش و کنار زدم و گفتم
_گوش کن ببین چی میگم. الان بابا میلاد میاد تا شام و بیرون بخوریم. میخوای یه لباس خوشگل انتخاب کنیم و بپوشیم؟
با لبهای آویزون مخالفت کرد.
بلند شدم و از لابه لای لباس هاش، همونی که میدونستم خیلی دوست داره رو درآوردمو نشونش دادم. اول چشماش برق زد اما خیلی زود سرش و انداخت پایین!
صدای زنگ در بلند شد که گفتم
_بیا بابا میلادتم اومد برو درو باز کن!
بی حرف بلند شد. داشتم توی کمدش دنبال ساق جورابی می گشتم که صدای جیغ از سر شادی هلیا اومد
_آرمیییین جونم
قلبم فرو ریخت… آرمین؟
حتی جرئت نفس کشیدن هم نداشتم. صدای از سر شادی آیلا رو شنیدم
_اومدی پیش ما؟
با شنیدن صداش تموم وجودم لرزید
_نه، اومدم ببرمت وروجک!
با شنیدن این حرف تند از اتاق بیرون زدم.
خودش بود.. آیلا توی بغلش با شادی گفت
_مامان. آرمین جونم اومده تا ما رو ببره!
رنگ پریده بهش خیره شدم. از نگاهش تا عمق وجودم لرزید.
ترسیدم… این نگاهش خبرای خوبی بهم نمیداد.
آیلا رو روی زمین گذاشت و گفت
_برو توی اتاقت و حاضر شو!
آیلا ذوق زده به سمت اتاقش رفتم.با اخم به سمتم اومد و روبه روم ایستاد.
لب هام تکون خورد و قبل از اینکه حرفی بزنم یه طرف صورتم سوخت و محکم روی زمین افتادم.
جلوی پام نشست و موهام و از ته کشید. سرم وبالا گرفت و کنار گوشم زمزمه کرد
_خیلی احمق بودی که این کار و کردی!
موهام و با همون شدتی که گرفته بود رها کرد. میلرزیدم. نه به خاطر سیلی که خوردم به خاطر نفرت کلامش!
بلند شد و با نگاه به اطراف گفت
_پس سوراخ موشت اینجا بوده.اون یارو هم اینجا باهاته؟
بلند شدم و گرفته گفتم
_آرمین آیلا رو…
با خشم وسط حرفم پرید
_هیششش. تو دیگه هیچ حقی نسبت به اون بچه نداری.
رنگ از رخم پرید. میخواست با دخترم انتقام بگیره.
🍁🍁🍁🍁
🆔 @romanman_ir
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۴.۶ / ۵. شمارش آرا ۵
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اینجا کسی هست که پشت کنکوری باشه؟
سلام ادمین عزیزم.این سایت چت روم داره عایا؟
نه نداره
اون چرا مظلوم واقع شده؟… اسمی ازش نیست…
ادمین وبسایت عاشقی هم برای شماست؟؟…
بله
ادمین ببخشید مثله اینکه بدبختت کردم تو این گرونی باید خرج چهار تا بچه رو بدی…. قاسم, قدسی, قدسیه, میرباقور…
ههه بچه هات کجا بود فعلا داره خرجی دو تا بچه منو میده اسماشونم تازع خیلیم زیباست قطره وساحل .که یکیش چون من ستایشم /ساحله /که ادمین انتخاب کرده اون یکیم چون من خیلی قادرو دوست داشتم گذاشتم قطره عزیزم
قطره زیادی کوچیک نیست؟؟… میزاشتی برکه…
دیگه با اسم قادر جونم ست کردم
قدسی خانم خوبه دیگه… ترکیب قادر و یاسی..
ای تو روحتون ایلین و آرام ، دارین بچه ما رو مسخره میکنی ….
ادمین تو چرا چیزی بهشون نمیگی خوشت میاد دارن بچمون رو مسخره میکنن😤😤
مسخره چیه اسم به این نازی!… قدسی کوچولو!!.. میتونین قد قدم صداش کنین!!..
بچه ها ما یعنی منو ادمین نمیدونیم اسم دخمل گلیمون رو چی بزاریم میشه یکم کمکمون کنید ..
ترجیحا اسم هایی بگید که با قادر یا یاسی هماهنگ باشه 😁😁
قاسم خوبه
ادمین تو هم همچین بی ذوق نیستیا حسابی تامبون نو بهت میاد که ستایشو ول کردی دو دستی چسبیدی به یاسی (البته توهین نباشه )
من مث شماها ذوق ازدواج ندارم
ادمینم یعنی چی که ذوق ازدواج نداری .. با این حرفا داری خیییلی ناراحتم میکنیا ولی باشه هر چی دوس داری بگو فعلا پیش بچه های سایت چیزی نمیگم ولی تلافیشو یه جور دیگه سرت درمیارم عشقققققممم🙃🙃
پس باید روزی هزار مرتبه خدارو به خاطره نعمتی که بهت داده شکر کنی.واون نعمت چیزی نیست به جز عقل!!
دقیقاااااااااااااا من اثلا دوست نداررم ازدواج کنم جدا از شوخی کلا از شوهر خوشم نمیاد
عشقم ، اقاییم ، تاج سرم ، یه چیزیت میشه هااا…. من گفتم اسم دخملمون تو میگی قاسم …
ولی باشه حالا گه اسم قاسم رو دوست داری یه پسرم ایشالا خدا بهمون عنایت میکنه اسمشو میزاریم قاسم ..
وووووویییییییی دلم قیری ویری رفت . قاسم و قادر 😍😍😍
هههههییییییییییییییییییییییییییییییی باشه باشه فردا اگه مهریمو نذاشتم اجرا رفتی زندان پنجاه سال اون تو موندیا ببینم باز این یاسی رو میگیری یانه .اسم بچه ها برای من انتخاب میکنه .تو خودت دو تا بچه داری بست نیست یکی دیگه هم میخوای /خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
قدسیه .عالییه
یه چیزی میگی ها ارام …
خداییش قدسیه اصلا اسمه 😤😤
یه اسم درست و حسابی و به روز بگو گلم ، قادر جونم این اسم ها رو نمیپسنده …
توقع داری ترکیب قادر و یاسی چی در بیاد؟
نه برع مهران احمدی د کیسه .من میگم تو نت سرچ کن شکیبا غلامی میاد عکسش عاشق اونم
دِ آخه چیز میخوری وقتی عاشق شکیبایی میای دور و بر اقاایی من میپلکی دختره چش سفید
عشقم دخترهههههههههههههههههههههههههههههههههه من ادمینو با صد تای مثل شکیب عوض نمیکنم .بعدشم ادمین هیچ وقت دختر مودبی مثل منو ول نمیکنه بچسبه به تو /خخخخخخخخخخخخخخخ ناراحت نشیا شوخی میکنم
شکیب دختره یا پسره ؟
والا معلوم نیست … من که میگم ترنسه..
دختره ولی لباس پسرونه میپوشه
دوجنسست عزیزززم
خیررررررررر بهشون میگنننننن تامبوی یهنی دختری که با تیپ پسرونه میگرده و تمایلش به دختراااااااااااااسسس
عاشقتمممم یعنی ستایش
پرچم گیلان و شمال بالاستاااا خخخخ
.
راستی چقد بحث و بگو مگو کردین
ریلکس پلیز
(مریم.ب واقعی هستم اون یکی مریم.ب دیگه خبری ازش نیستااا )
دوستته عزیز ممنون که سر عقل اومدی فقط موندم چرا به من گیر داده بودی !!؟!؟
اررررررررررره پس چی که پرچم گیلان بالاست جاتون خالی الان از خونمون اومدم بیرون کنار دریام انقدر هوا سرده ولی هر موقع ناراحتم صدای موج بهم ارامش میده
خوش به حالت ستایش جون
اما عاشق شمالم نه بخاطر دریاش بلکه به خاطر جنگلای زیباش
منم جنگلاشو خیلی دوست دارم اما اون موقع شب بود بعد چون پسر عموم هم بود اون جنگل دوست نداره رفتیم دریا .ایشالا خودتون بیاین شمالللل.
ایدی اینستاشم shkib_gh
آقا من چیز خوردم شوخی کردم،شکر خوردم
آقا سورن و مرصاد چوبی،تبری چیزی پیدا کردین بیاید گردن مو بزنید گردن من از مو نازک تره
من فکر میکردم جنبه داری آقا سورن و مرصاد واگرنه نمیدونستم اینطوری میشه
من دیگه چیز بخورم اینجا شوخی کردم سجاد داداش این پایین هم خوش میگذره
موضوع هم تموم شد به قول آقا سورن اینجا دوران جاهلیته
عازاده ایشالا قسمت شما و استاد سجاد…
من اگه با سجاد عروسی کنم اونوقت جواب متین رو چی بدم
تو روش چجوری نگا کنم
عاااازده!!!… زود تند سریع بگو ببینم متین کیههههههه؟؟؟….
اره آزاده زود بگو متین کیه …اگه اونو دوست داری بگو یکی دیگه از دخترا رو به استاد قالب کنیم بلکه باعث و بانی خیر بشیم …..
خیر تا من نگفتم استاد هنوز زیر سلطه منه
دوما اسمشو کامل بگید “استاد متین فلاحی”😊😊😊
آیلین از دست شما “آزاده”رو “عازاده”نوشتم بلکه درست شید اونوقت تو مینویسی”عازده”
😢😢😢
من هر اسمی خودت مینویسی صدات میکنم خواهر!..
اون پسره تو اینستا رو میگی؟؟؟؟!!!…
اوه ااوه متین کیه کیه شیطون
نه بابا آیلین متین فلاحی کلا زیاد داریم ولی اینی که میگی اونی که من میگم نیست
چخبره انقدر عروسی
حالا نوبته ادمینه؟؟؟
کسی رمان تابو رو خونده؟ ط مثل طابو رو منظورم نیستا
من نخوندم, نویسندش کیه؟
ی خانومی ب نام شبنم بود اگر اشتباه نکنم
جریان لیلی و امیر حسین
عاطفه جان بهتره بحثو سیاسیش نکنی
جناب سردا سلیمانی یه چهره برجسته هستند و حد و مقامشان انقدر بالاست که شایسته نیست عکس یه شهید رو در یه سایت رمان که هیچ ربطی به موضوع نداره بزاریم
خوش به حال کساایی که الان تهران یا کرمان هستن… سلام مارو به سردار برسونید…
تهران که قیامت بود
مردم یجوری گریه میکردنا!!!
هرکاری کردم ،نتونستم یه قطره اشک بریزم.
عاطفه جون راست میگه لطفا عکس سردارو بزارین.
سلبریتی واقعی سردار سلیمانی بود.
از چهرش معصومیت می باره.
ادمین واسه پارت بعدی عکس سرادار سلیمانی رو بزار.
وای خدا فرض کنین عکس مهران احمدی رو میزاشت برای پارت ادمین تو خیلی خوبی خدا وکیلی خیلی خندیدم
ایلین؟همشهری؟
جان دلم؟.. قوربان سنه, جانومه سنینچه..
به چه زبونی حرف میزنی آیلین جون؟
اهل کجایی؟
بله همونطور که ادمین گفت اهل تبریز هستم و ساکن زنجان…
ستایش عزیزم عشق به تنهایی زندگی رو نجات نمیده
خیلی چیزا مهمه که یکیش عشقه
اولویت ادمها با هم متفاوته
مثلا برای من تحصیلات،قیافه ،خانواده،شغل ،و پول… طرف مهم بود ولی بعد از شروع زندگیم متوجه شدم همه اولویتهام درست بودن ولی باید جابجا بشن،پول باید تو این برهه از زمان در اولویتهای اول یا دوم قرار بگیره ،البته این نظر منه ولی خب من تجربه متاهلی دارم میگم
و یک توصیه دوستانه و خواهرانه: “عاقلانه ازدواج کن عاشقانه زندگی کن”
اره منم به این اعتقاد دارم .ممنون از راهنماییت
سلام
چه خبره اینجا؟
چند تا عروسی افتادیم!
ایلین جان ؟همشهری ؟
ادمین رو هم اوردین وسط شماها:)))))
سلام جانت جانم!.. خوبی عشقم؟؟.. اره دیگه عروسی ادمین و یاسیه… البته اگه فرار نکنن!!..
ممنونم گوزلیم،گل قوجاقیما گولوم
گلدیم گولوم, جانوم… سنی چوخ چوخ ایستیرم… سنی دونیایه ورمم…
به چه زبونی حرف میزنی آیلین جون؟
اهل کجایی؟
اهل تبریزه
ترکی حرف میزنه
سنی سویروم منده سنی دونیایا ورمم گوزلیم
اقا به پیر به پیغبر من با ادمین ازدواج کردم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
واقعا!!!! من عاشق تبریزم .
البته به شخصیتت میخوره آیلین جون ،آخه تبریزیا خیلی باحالو و لارجن .
لطف دارری عشقم…منم عاشق تبریزم!… باحالی از خودته…
یه معلمی داشتم که میگفت
آدمی که پولداره الزاما خوشبخت نیست اما کسی که با بی پولی سرو کله می زنه صددرصد بدبخته.
بی پولی عامل خیلی از مشکلاته که حتی باعث میشه یادت بره عشق چیه!!
با شما موافقم عزیزم
چه اسم زیبایی! آرام
ممنونم