رمان انتقام یا عشق (خون‌آشام) پارت 3

0
(0)

 

برگشتم و دیدم اون چیز، چیزی نبود غیر از خفاشم، خفاش قشنگ من ک گه گداری مثل روباهم میومد پیشم ارام برداشتمش و با دل و جرائت بیشتر ب سمت اتاق رفتم در اتاق رو باز کرد و اینبار در باز شد وارد اتاق شدم همه چیز قدیمی و خاک گرفته بود. اتاق بزرگی بود. همه چیز عتیقه بود، گوشه ای از اتاق گنجینه ای بود رفتم سمتش درش رو باز کردن اما باز نشد. ب گوشه دیگه ای نگاه کرد کف اتاق پر بود از وسیله های کوچیک و بزرگی ک روشون پارچه ای سفید کشیده شده و پارچه ها انقدر خاکی بودن ک ب خاکستری میرفتن اینو با برداشتن پارچه از روی وسیله ای مکعب مستطیلی فهمید و اینکه اون وسیله ساعت بود، ساعت ک پاینیش چیزی مثل بوفه شیشه ای بود و درون اون بوفه پاندول بزرگی بود ک ب چپ و راست میرفت درب بوفه باز نمیشد. سرمو ب سمت بوفه دراز کردن با دقت بیشتر ب داخلش نگاه انداختم اون شیئ نسبتا زیبا و قیمتی سنگ بود. سنگ خوش رنگی ک ب ابی میرفت با رگه های نقره ای. مطمئن هستم اونو یبار دیدم اما کجا نمیدونم. ازش گذشتم ولی ذهنم نه وسیله رو هرکدام ک ی گوشه از پارچه رو بلند میکردم میدیم وسیله حاصی نیست میز، صندلی، پیانو، میله های نقره یا چوبی، تعداد زیادی اجر، مقداری سیر ک معلوم هست ک خیلی وقت اینجان چون همشون پوک بودن. همینطور ک وسط این اسباب میگشتم تابلویی نظرم رو جلب کرد با کمک خفاشم پارچه رو کنار زدم
نگاهی بهش انداختم پادشاهی رنگ پریده کنار زنی جذاب با پسر بچه ای کوچک اما رنگ چشمان پسر بچه قرمز اتیشینه
*راوی
سردر گم بود رنگ چشمان پسرک را دیده بود سنگ را دیده بود حتی رنگ چشمان و شاید کمی از ته چهره ان زن زیبا را دیده بود، سرش گیج میرفت بازهم اتفاقاتی از گدشته ک کامل یادش نمی امد هوا ابری بود او در میان جنگ مثل کودکی ازاد باز ی میکرد نگاهش ب درختی خورد نزدیک رفت اما فقط بعدش دو چشمان زیبا قرمز را یاد دارد بعد در جاده وجود فردی ب طور حتم عمدی در وسط جاده و سرش گیج میرود و دیگر قادر ب تحمل این حجم از درد نیست غش میکند
*سینره
چشمامو ک باز کرد با اتاق خودم رو ب رو شدم و خفاشم ک کنارم نشسته بود بلند شدم شب بود این رو از ماه کامل فهمید اما من ک در اتاق ممنوعه بودم چگونه از این جا سردر اوردم من وسط اتاق غش کردم. نمیدونم چرا اما همیشه از بچگیم با یاد اوری گذشتم درد فجیه در سرم احساس میکنم و اگه همینطور ب یاد اوردیام ادامه بدم منجر ب غش کردنم میشه. درب اتاق. رو باز کرد و ب بیرون رفتم خونه ساکت بود ب سمت اشپزخانه رفتم اب نوشیدم و بعد ب سمت اتاقم رفتم. درب اتاق رو ک باز کردم چون چراغ خاموش بود نور ماه کامل کف اتاق رو پوشانده بود. پشت در اتاق من اینه بود کنار درب تختم بالای تخت یک پنجره بزرگ ک کامل تا اونسر دیوار بود کنار پنجره کمد لباسیم و کنار کمد میز تحریرم. من عادت ب داشتن وسایل مدرن نداشتم اما از دار دنیای این وسایل مدرن یک دوربین عکاسی داشتم ک خیلی دوسش دارم. ب سراغ کشوی زیر میز تحریرم رفتک پرب رو باز کرد و دوربین رو در اوردم این دوربین مال مادرم بوده و تنها وسیله ای ک از ماشین مونده همین بوده. ب طرز عجیبی هیچ وسیله ای در ماشین نمونده بود. حتی اسباب بازی های من. عکس ها رو یکی یکی زدم برن بعدی بعضی از عکسا عکس من ومادر و پدرم هست و خب من بابت داشتن حداقل چیزی از اونا خداروشکر میکنم. مادرم رنگ چشاماش مثل من هست. دلم برای مامانم تنگ شده اگه بود. شاید من دوست داشت حتی با وجود تفاوتام روی عکس مامانم زوم کردم اونو ب اغوش میکشم، روی نفر دوم عکس پدرم زوم میکنم پدر عزیزم و در اخر خودم ما سه نفر ب طور ردیفی در عکس ایستادیم. پشتمون ب جنگل هست بعضی از درختای ت این عکس هنوز در جنگل هست و بعضی قطع شدن. بزرگترین درخت و کهن ترین این درخت در جنگل نفرین شده درخت سروه منه. درختی ک همه میگن اگه کسی زیرش بخوابه یا کنار بنشینع ب طور عجیبی میمرع اما نه من همیشه عصر ها ب صبح ب زیر اون درخت میروم با خواندن کتاب و صحبت با حیوانات ان اطراف و گیاهان و درخت سرو خودمو سرگرم میکنم مادربزرگم جلوم رو نمیگیره در واقع زیاد ازم نمیپرسه کجا میرم کجا می ام. دراز میکشم روی تختم دروبین را روبروی میگذارم چشمانی اتشین نظرم را جلب میکند من من این چشما رو ی جا دیدم اره اره دیدم ت بازار خودیدم……

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
photo 2020 01 18 21 23 452

رمان آبادیس 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و…
unnamed 22

رمان تژگاه 5 (1)

3 دیدگاه
  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر…
10043162 4 Copy

دانلود رمان یکاگیر 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 2.5 (4)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
IMG 20230128 233708 1462 scaled

دانلود رمان ضد نور 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۴۰۱۳۵

دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش…
رمان خواهر شوهر

رمان خواهر شوهر 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rasha
Rasha
2 سال قبل

اوکی این با حیوونا حرف میزنه؟؟!😐

Yalda. post
پاسخ به  Rasha
2 سال قبل

کی؟
سینره بله حرف میزنه اما الکساندر ب خاطر قدرتاش قابلیتشو داره

یاس
یاس
2 سال قبل

خیلی خوبه من عاشق خوناشامام🤩

Yalda. post
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

( ˘ ³˘)❤

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x