رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 144

5
(4)

 

 

 

چه مسخره! نگاهش میکنم و متعجب میگویم:

-وا گریه چرا؟!

 

اخم میکند و حرصش میگیرد:

-از من چرا میپرسی؟!

 

ای بابا…

-چه میدونم… تو میگی…

 

-چون مشخصه!

 

بی حوصله چشم ازش میگیرم و با چتری هایم ور میروم.

-چی مشخصه توام؟!

 

از روی تخت بلند میشود و پشت سرم می ایستد. و توی آینه به چشمهایم چشم میدوزد.

-گریه کردی…

 

خنده دار است! که میخندم و به تمسخر میگیرم:

-چرا باید گریه کنم؟!

 

-گفتم از من نپرس!

 

تا میخواهم جوابش را بدهم، دست روی شانه هایم میگذارد و میگوید:

-چته؟!

 

متعجب میخندم:

-وا هیچی!

 

-پس چرا اومدی؟!

 

متعجب به سمتش برمیگردم:

-یعنی چی؟! اومدم بهتون سر بزنم و چند وقتی بمونم پیشِتون… نمیدونستم واسه اومدن تو شهر خودم و خونه ی خودم باید دلیل داشته باشم…

 

چشمهایش باریک میشوند و میگوید:

-بی دلیل نیومدی حورا… هم من میدونم هم تو… شاید مامان و بابا هم بدونن… ما تو رو میشناسیم…

 

-دلیلش اینه که دلم براتون تنگ شده بود و…

 

میان حرفم میخندد و با حرص میگوید:

-تو مال دلتنگ شدن نیستی…انقدر فیلم بازی نکن واسه من!

 

اهل دلتنگ شدن نیستم؟!! پس چرا یک گوشه ی قلبم انگار گیر کرده توی آن واحد و آن خانه و…

 

لعنتی… من اهل دلتنگ شدن نیستم… غلط بکنم دلتنگ باشم!

 

 

 

 

 

-چند روزه اومدی؟

 

پوفی میکشم:

-دو روزه…

 

-و چند وقت می مونی؟

 

جواب این سوال را پیدا نمیکنم. برنامه ام برای ماندن، تا آخر این ترم است و سپس انتقالی گرفتن برای شهر خودم، یا یک شهر دیگر…

 

هر شهری به جز تهران… به جز آن محله… به جز آن خانه… به جز پیشِ آن همسایه…یعنی دورترین نقطه از او… او شکست خورده و عصبانی… و منِ برنده و خوشحال!

 

لذت ندارد؟! باید بمیرم از این همه لذت و خوشی!

-کجایی؟!

 

اخم سوره من را به خود می آورد. از کِی زل زده بودم به چشمهایش؟! خنده ام میگیرد و سوره بیشتر اخم میکند:

 

-دیوونه… چرا میخندی؟ اصلا شنیدی چی پرسیدم؟!

 

هرکس حال من را داشت، دیوانه میشد قطعا! میخواهد حرفی بزند؛ اما قبل از آن، صدای موبایلم بلند میشود. پیام!

 

بعد از دو روز… یک پیام… از… او؟!! شماره ی او فقط این آهنگِ مخصوص را دارد…صدای قوقولی قوقوی خروس!

 

برمیگردم و گوشی را از روی میزِ مقابل آینه برمیدارم. قلبم مثل یک توپِ سنگین، با شدت پایین می افتد! خودش است…خودِ خروسِ بی محل تر از چنگیزش!!

 

نفسم دارد بند می آید و بعد از دو روز، پیام داده… چه پیامی؟!!

 

-خوشگله، دلِ بی صاحاب هواتو کرده… هوات نیس، هوام پَسه… کجا رفتی من‌و با حسرت دیدنت جا گذاشتی جیگر؟!

 

دهانم یک متر باز میماند و دیگر نفس نمیکشم! سوره با حیرت میخندد، درحالیکه خم شده روی من، نگاهش به صفحه ی گوشی است.

 

-اوهوع!! این کیه دیگه تا این حد رمانتیک؟!

 

رمانتیک؟!! به خدا که این مرد جز مسخره کردن چیزی بلد نیست!

 

حتی میتوانم صورت و چشمهای تُخس و کجخندش را تصور کنم، وقتی این کلمات را ادا میکند!

 

جواب سوره را نمیدهم، در عوض برای بهادرِ چندش تایپ میکنم:

 

-خوب بود… موفق شدی موهای بدنمو سیخ کنی، با این چندش بازیات! آفرین!!

 

سوره یک نگاه به من میکند و یک نگاه به پیامی که برای بهادر فرستادم!

 

-حورا؟!!

 

خنده ای روی لبم می آید و گلویم میسوزد. بهای مسخره ی خر!!

 

دقیقه ای دیگر جوابش میرسد:

 

-چیزای دیگه ام بلدم آبجی… رو کنم برات حالشو ببری؟!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۵۵۲۰۶۸۰

دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،…
InShot ۲۰۲۳۰۲۲۶ ۱۲۴۶۳۴۱۷۸

دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
nody عکس شخصیت های رمان کی گفته من شیطونم 1629705138

رمان کی گفته من شیطونم 5 (1)

4 دیدگاه
  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۲ ۱۱۲۵۵۲۴۵۵

دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی..
IMG 20230123 235746 955

دانلود رمان آمیخته به تعصب 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hani
Hani
1 سال قبل

اوخ قلبمممم😍😍

سارا
سارا
1 سال قبل

فاطمه جان هر روز پارت بزار
پارت ها هم کوتاه شده!

زلال
زلال
1 سال قبل

اینم مث رمان گریز ازتو میذارین پارتاشو؟

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x