رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 145

 

 

 

 

 

دقیقه ای دیگر جوابش میرسد:

-چیزای دیگه ام بلدم آبجی… رو کنم برات حالشو ببری؟!

 

چشمانم در حدقه میچرخند و سوره با تکخندی میگوید:

-این دیگه چه مدلشه؟!

 

قیافه ای برای سوره چپ میکنم.

-دیوونه ست…

 

-خوبه یکی لنگه ی خودت، خل وضع پیدا کردی…

 

بینی ام را برایش چین میدهم:

-توام این‌ چرک و چیلیِ هپلِ وحشی رو میچسبونی به من؟!

 

خنده اش میگیرد:

-کی هست؟!

 

درحالیکه فکر میکنم چه جوابی برای پیام بهادر بدهم، میگویم:

-همسایه م!

 

بهت زده میگوید:

-نه!!

 

بدون اینکه جوابش را بدهم، تایپ میکنم:

-با اون وضعِ داغونت راضی نیستم انقدر از خود گذشتگی کنی به  خدا… جونِ حورا استراحت کن!

 

سوره محکم به شانه ام میزند:

-زودباش درموردش حرف بزن ببینم!

 

شانه ام درد میگیرد و با صورت جمع شده به خنده ی هیجانی اش نگاه میکنم.

 

-میذاری حواسم جمع بشه، ببینم چی پیام میده و چه جوابی باید بهش بدم؟!

 

-باهم پیام بازی میکنید؟!

 

هنوز جوابش را نداده ام که مسلسلی سوالهای دیگر را میپرسد:

 

-چه شکلیه؟ جوونه؟ باهاش دوستی؟! باهم در ارتباطید؟ خوشتیپه؟ اسمش چیه؟!

 

و بعد خودش اسمش را از صفحه ی گوشی میخواند:

-بها؟!

 

 

4.5/5 - (27 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hani
Hani
3 ماه قبل

نویسنده داره یه کاری میکنه مسخرمو درارم🙄🙄

مه
مه
3 ماه قبل

نمیذاشتی سنگین تر بود🙄

مفنگی
مفنگی
3 ماه قبل

چهار خط گرفتی؟:||||😐😐😐😐

ریحان
ریحان
3 ماه قبل

همین ؟؟؟

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x