رمان دونی

 

 

آیدا با لحن پوزخندی می گوید:

_میتونی وایسی کار پیدا کنی البته تو گوشه ی خیابون

همانطور که آب را از دستش می گرفتم،در ذهنم دو دو تا و سه چهار تا می کردم .دیدم در این وضعیت من ،شاید این بهترین کار باشد .

تو دلم مدام داشتم فرید و خانواده ی اش را فحش می دادم که مرا توی بلاتکلیف بزرگ گذاشت.همانطور که داشتم فکر می کردم یک صدایی بلند به گوشم خورد.

که مامور پلیس وارد پذیرش مسافر خانه شده‌. و قصد گشتن اتاق ها رو داره .مثل اینکه کسی خبر دادند که به افراد بدون شناسنامه جا می دهند.

شاگرد مسافر خانه داد میزد:

_ما کار خلافی نکردیم..

انگار با بلند صحبت کردنش میخواست به ما حالی کند که فرار کنیم.
آیدا دستم را محکم گرفت و با تشر گفت:

_فقط بدو اینجا راه مخفی داره..

حتی فرصت این را نداشتم وسایلم را جمع کنم و دنبال آیدا دویدم .از اضطراب تمام بدنم یخ زده بود.انگار نه انگار که با پای خودم می دوم .چه لحظات سختی بود!

با آیدا به راه پله ی مخفی رسیدیم، و راحت به کوچه پشتی رفتیم.لب زدم:

_آیدا حالا باید چیکار کنم..

آیدا با لبخند ملیحی به من نگاه کرد و گفت:_نگران نباش من رفیق نیمه راه نیستم. کارتو از امشب شروع میشه..

با کمی مکث گفت:

_باید امروز لباس زیبا برات بگیرم که اولین مهمونی به اصطلاح پارتی و امشب بری. امشب شب مهمی برات هست.شاید شانست خیلی خوب باشه.

به اولین پاساژی که رسیدیم آیدا داخل مغازه شد .برق لباس های درخشان چشمان من را کور کرده بود.خیلی آرام زیر لب گفتم:

_آیدا من پول این لباس ها رو ندارم

آیدا با خنده ای گفت:

_نترس تا قرون آخرش و ازت میگیرم .البته بعدا ..حالا راه بیوفت

تو دلم میگفتم ،این شوخی کرد یا جدی گفت.؟
که صدای آیدا به گوشم رسید که با تشر گفت:

_بدو .

بهترین لباس مغازه را آیدا برایم گرفت .این لباس چقدر زیبا شده بودم.چنان لباس برق میزد انگار که چند تا ستاره افتاده اند زمین.

با صدای آیدا سریع به سمتش دویدم ..

* * *

وارد ساختمان خیلی زیبا و لوکسی شدیم،زیبایی من و آیدا قشنگ به چشم نمایان بود.چنان غروری مرا گرفته بود که یک لحظه با خودم گفتم:

_ترنم این چه کاریه که می کنی؟

همان لحظه فهمیدم که داستان زندگی من از  امروز کلا تغییر می کنه.با خودم گفتم “حالا از این کار شروع می کنم وضعم خوب شد خودمو می کشم کنار”

با این حرف ها خودم را آرام می کرد.آفایی بلند قد به سمتمان آمد من بلافاصله خودم را جمع و جور کردم :

_سلام تبریک میگم.

که آیدا نیشگونی از من گرفت و پچ زد :

_اینجا عروسی یا تولد نبست این آقا میزبانه .

سرم را پایین انداختم و با خودم زمزمه کردم”چقدر خنگی ترنم”

صدای خنده ی کوتاه آن مرد به گوشم می رسیدحتما با خودش میگفت چقدر من ابلهم

وارد ساختمان شدیم .ساختمان دو طبقه بود صدای موسیقی بوی دود تاریکی و یک قسمت نور افشانی میشد.

یک قسمت خانم ها با لباس تجملی که زیاد پوشیده نبود. و آقایون با لباس های بسیار شیک که انگار مشخص بود در حال خودشان نبودند.

آیدا مرا به اتاق آورد و به صورتم نگاه کرد ،گفت:

_خیلی خوشگلی نیاز به آرایش نداری..فقط یه ریمل بزن شالت هم درآر که کلی کار داریم.

با چشم های گرد شده نگاهش کردم

_شالم و در بیارم.؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1.7 / 5. شمارش آرا 3 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کام بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : کام_بک »جلد_دوم فلش_بک »جلد_اول       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خیزران
خیزران
11 ماه قبل

من نمی دونم رینج سنی خواننده های رمان ها چجوری هستن
ولی یکم واقع بین باشین
بحث این نیست کار ترنم درسته یا ن! بحث اینه که از این داستان ها خیلی زیادن تو جامعه
یکم واقع گرا و واقعیت پذیر باشین
در ضمن اینکه من احساس، میکنم ترنم خودشو میکشه بالا و نویسنده قصد داره ما رو از زن های ضعیف بدبخت نجات بده ✔️🌿❤️

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل

عالیییییی بود حدیث جون🤩
خوشحالم که مثل رمان های آبکی دیگه نشد‌‌‌..ولی فکر میکردم تهش با فرنود بره…البته هنوزم معلوم نیس چون با این قلم زیبات همیشه مارو شگفت زده میکنی
مرسی 💜

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  𝐻𝒶𝒹𝒾𝓈𝑒𝒽
11 ماه قبل

خواهش میکنم عزیزم
این چه حرفیه
اهمیت نده بهشون بابا مهم خودتی که به قلمو داستانت اعتماد داری…😚

مینا
مینا
1 سال قبل

خب اگه قراره بره تن فروشی کنه همون زن فرید میشد بیشتر شرف داشت یعنی اینقدر جرات نداشت بره به پدرش بگه چه خبره ؟مادرش اگه جلوش وایمیستاد کم کمش این تهدید بود که بخوای مجبورم کنی میرم شکایت میکنم والا اینقدرا هم هر کی هر کی نیست یه دختر بره از خانوادش شکایت کنه بابت اجبار به ازدواج دادگاه حتی حبس میبره برا پدر یا مادر اینکه میخوایید تن فروشی رو یه امر عادی جلوه بدید که خیلیا مجبور میشن انجام بدن خیلی مضخرفه بهزیستی از دخترایی بدسرپرست حمایت میکنه هم مالی هم از لحاظ مکان حتی تحصیل ترنم هم بد سرپرست نبود مادرش آشغال بود ولی پدرش پشتش بود کافی بود نقشه فرید و بهش بگه یا به فرنود بگه یا حتی مادربزرگش پس فرار آخرین راهش نبود راهی رو انتخاب کرد که فقط راه ترسوهاست اسم رمان جوری بود فک کردم ترنم با قدرت می ایسته از حقش دفاع میکنه متاسفم که دخترها و زنها رو در این حد حقیر و پست میبینید

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  مینا
1 سال قبل

حقیقت جامعه هست،شما جوری زندگی کردید که نمیدونید تو کشور جی میگذره،آره از نظر تو اون رمانایی خوبه که پسره حول و دختر بازه و‌‌‌‌….آخه کدوم خری میاد اینارو میخونه؟تا یکیم میاد حقیقت جامعه و مینویسه میاید هیت میدید
در ضمن عکس پسری که رو پروفایلمه و میبینی؟این پسر تو سن پونزده سالگی به خاطر رسیدن به آرزوهاش فرار کرد،مجبور بود بین گرسنه موندن و با اتوبوس رفتن به کمپانی ای که باهاش کار میکرد،یکیو انتخاب کنه…یه بارم آهنگی که خودش با زحمت نوشته بود و به خاطر اوضاع مالیش فروخت،اما الان،کنسرت‌هایی با جمعیت باور نکردنی،آهنگاش نامبر وان هات بیلبورد،سخنرانی در کاخ سفید،عضو بزرگترین بوی بند جهانه
پس فرار راه ترسو ها نیس،اینکه هیچی نگی بذاری پای سرنوشت ترسو بودنه…اگه یونگی فرار نمیکرد،الان احتمالا مهندسی با درآمد معمولی تو یکی از شرکت‌های سئول بود ولی الان….

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

خیلی ترنم رو اعصابه آخه راه دیگه ای جز فرار نبود

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

آره راه دیگه بود
با فریدازدواج میکرد،شاهد لاس زدنای فرید میشد،و در آخر فرید ارثشو هاپولی می‌کرد با دوس دخترش فرار میکرد…

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  رضا میر
11 ماه قبل

میتونست با پدرش صحبت کنه و نقشه فرید رو لو بده تهش سر سفره عقد بگه نه

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  خواننده رمان
11 ماه قبل

ندیدی؟جلو خانوادش گفت فرید دوس دختر داره مادرش به چپشم نبود….اتفاقا خوب کرد رفت مادرش بفهمه چه گوهی می‌خورده…

مریم
مریم
1 سال قبل

به نظر من با چندتا پارت اول نمیشه قضاوت کرد.
ممنون از نویسنده
عالیههه

رز مشکی
رز مشکی
1 سال قبل

سلام من تازه شروع به خوندن کردم. واقعا مزخرفت و سطح پایین. مثلا با فرار چی رو درست کرد. نام رمان شجاعت و جرات بود ولی جرات نداشتشهامت یه فرار واقعا که. اگه تهسم خوب باسه این‌رمان ارزش نداره بخونیش.متاسفم‌واسه ادمین این سایت.

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  رز مشکی
1 سال قبل

دید تو مزخرف و سطحیه…
تو برو واسه خودت متاسف باش که اینقدر سواد نداری قلم زیبا و تلاش نویسنده و نمیبینی پابو جون😏

مریم
مریم
1 سال قبل

تو رو خدا یه پارت دیگه

دسته‌ها
16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x