رمان حورا پارت 108

3
(4)

 

 

 

_ حورا خانم، تشریف بیارید میرسونمتون!

 

توجهی نکردم و سعی کردم باز هم فاصله بگیرم، اما اینبار با حرکت نکردنش مشکوک شدم، اگر قصد ازار داد، میبایست دوباره مقابلم بایستد، اگر قصد رفتن داشتن هم نباید همچنان می‌ایستاد!

 

در همین افکار بودم که در ماشینش باز شد و پا به بیرون گذاشت، و همان لحظه من خودم را لعن و نفرین کردم که ای کاش منتظر میماندم برای اژانس، حالا یک ربع یا بیشتر!

 

_ حورا خانم…

 

کلافه و عصبی به سمتش براق شده غریدم:

 

_ اقای محترم میشه انقدر اسم منو بلند صدا نزنید؟ کسی نفهمه فکر میکنه باهاتون صنمی دارم!

 

گوشه‌ی لب‌های مرد بالا رفت، کت و شلوارش زیادی به تنش می‌آمد!

رو گرفتو و در پیاده رو قدم برداشتم که مرد همقدم با من شد و پرسید:

 

_ چرا انقدر دوری میکنی؟ این همه دنبالتم، میخوامت، اینجوری بی توجهی میکنی؟

 

از وقاحتش در حال ترکیدن بودم، عصبی بوده و مدام در ذهنم به دنبال نام فامیلی‌اش میگشتم تا شاید بتوانم چیزی بگویم و گورش را گم کند!

 

_ حورا، بابا من خرت شدم…از خر شیطون بیا پایین، مگه جدا نمیشی هان؟ مگه اون شوهر نامردت زن نگرفته؟ چرا تو داری میسازی باهاش؟

 

پاهایم از حرکت ایستاد، این هارا از کجا میدانست؟ کیمیا گفته بود از طرف هیچکدام از اقوام نیست، و حتی معلوم نیست کی در مهمانی راهش داده!

 

به سمتش برگشتم و با اخم گفتم:

_ ببین اقای به اصطلاح محترم، هرکی دور و ور من نامرد و عوضی باشه قرار نیست منم مثل اون رفتار کنم، تا وقتی اسم قباد شرعا و قانونا روی منه، به خودم اجازه ی رفتاری که شخصیت و منزلتمو پایین بیاره نمیدم، نمیدونم کی هستید و از کجا سر و کله‌تون پیدا شد، اما دیگه مزاحم من نشید…

 

قدمی فاصله گرفتم و با پوزخندی ادامه دادم:

_ مطمئنا با این مزاحمتا و رفتارای بیشعورانه از تنهایی هم بمیرم انتخابم نخواهید بود!

 

 

 

 

در همان حال با اولین تاکسی که دیدم سریع دست تکان داده سوار شدم، مات و مبهوت مانده بود در همان پیاده رو!

_ دخترم کجا برم؟

 

به سمت راننده که مرد میانسالی بود برگشتم:

_ مستقیم برید، میگم…نمیخوام این اقا دنبالم کنه!

 

مرد سری تکان داد و به راه افتاد، من هم سر به پشتی تکیه دادم و به بخت نابودم فکر کردم، خیر سرم میخواستم خودم به سراغ این مرد بروم، که چه بگویم؟ اصلا چه فکری میکرد اگر میرفتم؟

 

با این رفتارهایش مشخصا فکر میکرد دنبالش هستم و عاشق سینه چاکش شده‌ام، شاید اصلا پاپوش باشد؟ همین لاله، بعید نیست از طرف او برای آتو گرفتن از من آمده باشد، نمیدانم چه میخواسته که نگرفته؟

 

آهی کشیدم و چشم بستم، هر روز، تحمل کردن داشت سخت‌تر میشد…

 

با کیمیا تقریبا کل پاساژ را گشتیم، دوتا کتاب خریدم، چندتایی هم لباس و در میان کل ان خریدها، به یاد لباس شبی افتادم که بار اول که با کیمیا به خرید آمدیم خریدم.

باید به خانه که برگشتیم باز هم بپوشمش، با اینکه خیلی باز و لختی بود، اما دوستش داشتم…

 

_ حورا بریم اونجا بشینیم!

 

از نظرش استقبال کردم و روی یکی از میز‌های کافه که بیرون گذاشته بودند نشستیم، طولی نکشید که گارسون با منو امد:

 

_ وای هوا داره سرد میشه!

 

نگاهی به اطراف انداختم، درخت‌ها داشتند دیگر لخت و عور میشدند:

_ اره، پاییز شد دیگه…

 

_ قیافت تو هم بود از وقتی اومدیم، چیزی که نشده؟

 

کلافه نگاهش کردم، دستانم را روی میز حلقه کردم و منو را از نظر گذراندم:

 

_ اون یارو مرده که تو مراسم نامزدیت بهت گیر داد، اون اومده بود سر کوچه!

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۸ ۱۷۴۷۲۵۸۴۲

دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.8 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
1676877298840

دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
00

دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو 3.7 (10)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۳ ۲۳۱۴۰۶۳۸۵

دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Asman Abi
Asman Abi
9 ماه قبل

اینکه دیشب پارت نذاشتید هیچ توجیهی نداره لطفا به مخاطب و وقتش احترام بزارید ، همچنین به کاری که خودخواسته قبول کردین منظم و متعهد باشید

نودی
نودی
9 ماه قبل

خوب چرا پارت نمیذارید امروز چهارشنبه ست.واقعا که اصلا رمان دیگه هیچ جذابیتی نداره دیر ب دیر پارت میذارید خیلی هم کم درحد چندتا جمله.من که کم کم دارم اصن فراموش میکنم رمانی رو دنبال میکنم.واقعا هم ب نظر خواننده های رمانتون اهمیتی نمیدید ک چه نظراتی دارند.باتشکر

خواننده رمان
خواننده رمان
9 ماه قبل

چراامشب پارت نیست

Asman Abi
Asman Abi
9 ماه قبل

پارت جدید لطفا زودتر قرار بدین

nah
nah
9 ماه قبل

پارت کجاست؟

هیچکس
هیچکس
9 ماه قبل

این خواستگاره پدر بچه قباده که اومده تو مهمونی لاله رو تهدید کنه دیده حورا هم هست اینجا چی بهتر از این که انتقام بگیره از قباد و حورا رو در عوض لاله برداره و قباد بی آبرو کنه …
ولی چون حورا زنی نجیبی هست به زودی خام نمیشه طرف عاشقش میشه و هرجوری شده حورا رو مال خودش می کنه. قباد هم در آینده نادم و پشیمون میاد پیش حورا میگه گوه خوردم ولی دیگه فایده نداره براش..
این بین هم اگه قباد عقیم نباشه ممکنه حورا از قباد حامله بشه و بعد از اینکه خونه رو ترک کرد متوجه بشه ..

Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

ولی به نظر من حورا اون لباس شب رو میپوشه بعدشم قباد میبینتش با کلی تحقیر و تخریب شخصیتی بهش تجاوز میکنه و بله اینجا حورا حامله میشه.

اهو
اهو
10 ماه قبل

ولی این خاستگاره از طرف لاله نیس چون اگه بود نویسنده خودش لو نمیداد که شاید از طرف لاله باشه یا واقعا میخوادش یا رقیب قباده اومده انتقام بگیره ولی بعدا عاشق حورا میشه

soofb
soofb
10 ماه قبل

سلام اگه امکانش هست شرایط ورود به وی‌آی‌پی رمان رو بگید

Baharan
Baharan
10 ماه قبل

حورا لباس شب میپوشه ،قبادم خیلی اتفاقی میاد توی اتاق که بخاطر رفتارش قبل از بیرون رفتن از خونه باهاش دعوا کنه و از اونجایی که در حال حاضر لاله بهش پا نمیده و مرد بسیار هول و مزخرفیه به زور وارد رابطه با حورا میشه، حورا هم که کیست ش را عمل کرده و دیگه مشکلی نداره باردار میشه و بعد بدون اینکه به قباد بگه ازش جدا میشه و چندسال بعد قباد حورا و بچه شون که احتمالا هم دختر هم هست را پیدا میکنه تا اون موقع یه بلایی هم سر لاله اومده و حذف شده

آرام
آرام
پاسخ به  Baharan
10 ماه قبل

اما حورا فقط یه سال آخری رو کیست داشت پس چرا اون دو سال اولی حامله نشد؟؟
به نظرم قباد عقیمه ونمیتونه بچه دار شه

حالا
حالا
پاسخ به  Baharan
10 ماه قبل

حس میکنم زیادی حق و راست گفتی

ایلی
ایلی
10 ماه قبل

مطمئننننننننن باشید آخر می‌ره با قباد….

jemm
jemm
پاسخ به  ایلی
9 ماه قبل

همینه دیگه رمانای الان شده خفت و استکهلم و عاشق شکنجه گر شدن یه مزخرف به تمام معنا

....
....
10 ماه قبل

این یارو خاستگاره کار لاله نباشه ی ادمیه مثل همون عوضی و…

آرام
آرام
10 ماه قبل

وای حورا خانوم میخواد لباس شب بپوشه
ولی خواهشا حورا تو اتاقت بمون چون حوصله نداریم قباد تو رو ببینه و مسخره کنه اصلا کشش تخريب دوباره ی تو رو نداریم
یعنی میشه سه ماه مونده بارداری لاله تموم بشه حورا طلاق بگیره راحت شیم
این خواستگار بیشعور هم فهمید که با کی طرفه
حورا مثل لاله نیس که با هر اشاره ای خام طرف بشه

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x