رمان حورا پارت 225

4.3
(206)

 

 

 

 

 

 

اخم‌هایش در هم رفت:

_ شماره پلاک بردار یه استعلام بگیر…دقت کن، ببین رفتارشون چطوریه!

 

_ چشم اقا، عکس بگیرم؟

 

نفس عمیقی کشید:

_ بگیر…یه مدت همیشه تعقیبش کن، ببین چیکار میکنه!

 

پسر با اطاعت و خداحافظی تماس را قطع کرد. لاله گفته بود نوبت دکتر دارد، و قرار بود با مادرش برود!

او هم از خداخواسته همراهی‌اش نکرد، و حالا سوار بر شاسی بلند کسی دیگر میشد؟

 

باید منتظر عکس‌ها میماند، همان لحظه هم صدای گوشی‌اش بلند شد، انگار که آرزوهایش عجیب داشتند براورده میشدند.

 

موبایل را دراورده نگاهی به پیام‌های ارسال شده انداخت، چندین عکس و یک مشخصات از پلاک ماشین، خوب کسی را پای این پلیس بازی‌ها گذاشته بود، هیچ کاری نبود که نتواند انجام دهد!

 

عکس‌ها را باز کرد، با دیدن چهره‌ی مرد راننده لحظه‌ای خشکش زد، عکس را زوم کرد، مرد جوانی بود، با اخم و جدیت منتظر سوار شدنشان، در هیچکدام از عکس‌ها و ویدیوها نگاهی هم به لاله نمی‌انداخت اما…

 

همینکه لاله او را می‌شناخت کافی بود، همینکه فهمیده همه‌ی آن خواستگار بازی‌ها و خراب کردن نام حورا به چشم او زیر سر همان زنیست که سنگش را به سینه میزد، کافیست…

 

حالا که سر بازی راه انداخته بودند، باید او هم بازی میکرد…

نباید اجازه میداد این وضعیت به ضررش تمام شود، مشخصات آن مردک را هم باز کرد، کیومرث همدانی…

 

#پارت520

 

 

 

 

 

حورا

 

 

چاقاله بادام را نمک زده به دهان بردم، این حوالی انگار زودتر چاقاله‌هایش سبز شده بود، هوا رو به گرمی میرفت و عید هم دو روز دیگر.

 

وحید دیروز امد، با کیمیا به دکتر رفتیم، وضعیتم را چک کرد و برگشتیم، هیچ صحبت خاصی نبود، همینکه گفتند قباد سر گردان شده و مثل قبل نیست برایم کافی بود.

 

احمق‌تر از ان شده بود که به لاله شک کند، قبل‌ها باهوش بود، اما این چند ماهی که زندگی‌ام را زهرمارم کردند به عمق حماقت‌هایش پی بردم.

 

روی زمین چهارزانو نشسته و با ولع چاقاله میخوردم، انگار وحید راجع به وضعیت سخت بارداری‌ام فهمید که کلی تذکر داد برای برنخواستن و کار نکردن شد عذاب الهی!

 

کلی به خاله حلیمه‌اش گوش‌زد کرد که مراقبم باشد و به لطف دهان لق حاجیه خاتون، محمد هم از این موضوع باخبر شد!

 

مرد خوبی بود، دین‌دار و درست کار، هیچ حس و رفتار بدی از او نمیگرفتم، از رفتارهایش مشخص بود که من را به قول خودش به چشم همشیره میبیند!

 

من هم از این رو با او راحت بودم، مثل دو تا دوست، گاهی در باغ که کار میکرد، کنارش در باغ میگشتم و حرف میزدیم. از همسرش میگرفت، از پدر مادرش و وضعیت زندگی گذشته‌اش.

 

اینکه حالا پدرش، مش حسن زیادی فرق کرده، خصوصا از زمان فوت همسرش…

این دو پدر و پسر، با مرگ همسرهایشان زندگی را هم از دست دادند…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 206

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آهو
آهو
8 روز قبل

کاش لینک کانالی که رمانو میذاره هم بدی… منبیشتر از یه ساله دارم اینو میخونم هنوز تموم نشده😐😞

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 روز قبل

جدیدا بی‌تفاوت شدم بعد دو روز اومدم که پارت بعد بخونم

♡ روا ♡
♡ روا ♡
9 روز قبل

بله بله همشیره و کمی بعد ….

Aramesh
Aramesh
10 روز قبل

میگم نکنه حورا دل به محمد ببنده
😐 😂

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  Aramesh
9 روز قبل

بعید نیست😂

سارا
سارا
10 روز قبل

لعنت به هرچی رمان که مسایل تکراری رو بیخودی کش میدن ونمیرن سر اصل مطلب

سارا
سارا
10 روز قبل

لعنت بهت نویسنده اگر اززبان حورا پیش ببری رمانتو بروروزبان قباد زودتر میره رو به جلو رمان بخدا حورا یا کوفت میکنه یا میره دستشویی ومیخوابه نکبت،مخاطب که مسخره نیست وقت میزاره دیگه درک کن

me/
me/
10 روز قبل

همه مرد ها تو چشم من احمق اند .

رهگذر
رهگذر
10 روز قبل

خوبه که حورا از قلب عاشقش وقتی سرگردانی قباد رو شنید حرفی نزد
تعداد حماقت های حورا از دستم در رفته

دسته‌ها

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x