رمان حورا پارت 266 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

بعدی و بعدی را هم خواندم:

«شماره‌هامو بلاک کردی!»

«پیامکامم برات دریافت نمیشن، مگه کجایی؟»

 

شک داشتم قباد بود یا نه، اما آنطور که میگفت «کجایی» حسی محکم به سینه‌ام چنگ میزد و میگفت که قباد است.

فکر نکنم حس ششمم اشتباه کند!

 

به سراغ پیامک‌های بعدی رفتم:

«حورا جواب بده، نگرانتم»

«ببین، حق داری، زندگی که با دخالت بقیه به گوه کشیده شد رو حق داری تحمل نکنی»

«میدونم مقصر بودم، میدونم گند زدم، نابودم حورا…برگرد»

 

قلبم چنان به سینه میکوبید و هیجان داشت که همانطور به خواندنشان ادامه دادم:

«دلتو شکوندم، مچاله‌ش کردم، تحقیرت کردم، اذیتت کردم، که کاش میکشتی منو تا نکنم»

«کاش نابودم میکردی، کاش نیستم میکردی تا الان مثل سگ پشیمون نباشم»

«حورا»

«دارم میمیرم از نگرانی اینکه نمیدونم کجایی»

«حداقل یه خبر بده، یه خبر به یکی دیگه، به کسی، به کیمیا»

 

 

این پیام‌ها برای مدتی پیش بود، بعد از ان ارتباطات کوتاه و مقطع منو کیمیا که دیر به دیر با حالت رومینگ متصل میشد، و بعدش که من دیگر موبایل را خاموش کردم و در بیخبری ماندم تا ذهنم ارام بگیرد.

 

باز هم پیامک بود، از روزهای دیگر، حرف زده بود، از بلایی که سر مادرش امد، از وضعیت ذهن و روانش که به گفته‌ی خودش بخاطر نبود من از هم پاشیده است.

 

باید باور میکردم؟ بعد از ان همه تحقیر، ان همه کوچک شدن، اذیت شدن، ارزشش را داشت باورش کنم؟

 

خواستم باقی پیامک‌ها را بخوانم که گوشی در دستم لرزید و شماره‌ای روی صفحه نقش بست، رنگ از رخم پرید، همان شماره بود که بی جواب گذاشتم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 210

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
SaBa
SaBa
3 ماه قبل

وای یعنیا جون به لب میکنه این سایت تا قشنگ یه رمانی رو بذاره

Mamanarya
Mamanarya
3 ماه قبل

شاید باورتون نشه ولی من دیشب خواب این رمان رو دیدم😐
خواب دیدم قباد میره ولی چیزی تو بیمارستان جا میزاره اون ک میره وحید ب حورا خبر میده بیاد پیش کیمیا بعد قباد میاد وسیله هه رو برداره حورا رو میبینه🫠😐
نمیدونم ولی حس میکنم این رمان خلم کرده😂😂😂

سارا
سارا
3 ماه قبل

ای بابا حالا ۲۰ پارت میخواد حورا پیامک بخونه وتماس رو تصمیم بگیره جواب بده یا بی‌جواب بزاره یا ریجگت کنه بیابده من گوشیوکارویکسره کنم احمق که حتی قدرت تصمیم گیریتم ثبات نداره

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x