آزاده مکث کرد

دقایقی قبل نتیجه سونوگرافی را دیده بود

لبش را با زبان تر کرد :

_بچه زندست

دلارای لبخند زد

لب های کبود و پوست زخمی اش تیر کشید اما باز هم لبخند زد

آزاده با دلسوزی ادامه داد :

_خیلی عجیبه ، یعنی با وضعیتت زنده موندنش یک معجزه ست پس نمیخوام بهت امید الکی بدم ، باید دکتر زنان ببینتت شاید..‌‌…

شاید تا چند ساعت دیگه به خونریزی بیوفتی دوباره ….
متأسفم اما ممکنه از دستش بدی

دلارای بی توجه خندید

از دستش نمی داد

فرزندش هم مثل خودش سخت جان بود!

از زیر ضربه های داراب جان سالم به در برده بود پس بعد از این هم ترکش نمی‌کرد!

آزاده در سکوت نگاهش کرد

حتی یک نقطه سالم در صورتش نبود

دختر زیبایی که بار قبل دیده بود کجا و این دختر با صورت داغان کجا

زخم هایش آنقدر عمیق بودند که حتی دلش نمی آمد به آنها نگاه کند

مچ دست راستش مو برداشته و یکی از انگشتان همان دستش شکسته بود

در تمام بدنش آثار جای کمربند و مشت و لگد به چشم میخورد

با بی رحمی فکر کرد کاش جنین می مرد !

احتمالا او هم به بدبختی مادرش دچار می شد

دست خودش نبود ولی دلش برای دخترک بی پناه روی تخت که لباس عروس به تن داشت می‌سوخت

_شما … دوست هنگامه اید ؟

_بله
حرف نزن لطفاً

سعی کن بخوابی تا بهتر شی

داروها گیجت میکنه

_درد …. ندارم

_به خاطر مسکناست

خیلی قوین

تاثیر شون که بره دردت شروع میشه

دلارای تلخ لبخند زد :

_مهم نیست

آزاده با ترحم سر تکان داد و سمت در رفت

باید به استادش خبر میداد

دخترک از آن چیزی که خیال می کردند زودتر به هوش آمد

صدای لرزان دلارای متوقفش کرد

_خانم ؟

سمتش برگشت و به صورت ملتمس و مظلومش خیره شد

_آزاده ، اسمم آزادست عزیزم

_میشه …. میشه برا من یک کاری بکنید؟

گفت و نفس عمیقی کشید

درد خفیفی در قفسه سینه اش پیچید

انگار کم کم درد را احساس میکرد

_جانم ؟ چیزی لازم داری ؟

دلارای بی حال لب زد :

_نه فقط …..

_فقط چی ؟

_ به آلپ‌ارسلان …‌

نفس عمیقی کشید

درد بیشتر شد

گرفته ادامه داد :

_به آلپ‌ارسلان نگید من حامله ام !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار

          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی رسیدیم، به اینجایی که حقمون بود.   پدر ثمین ناخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

35 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رمان
2 سال قبل

من واقعا فاز این دختره دلارای و نمیفهمم خب بزار بگه دیگه نفهم بی عقل😶😐

رمان
2 سال قبل

پارت ۱۳۹ فقط برا من نمیاد بالا یا برا شمام اینجوریه؟

رمان
2 سال قبل

فاطی جون چرا پارت ۱۳۹ و نزاشتی؟

ماهی
ماهی
2 سال قبل

نه که خیلیحامی داره نمیخواد ارسلان بفهمع اسکل

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل

بابا دگه واقعا حس میکنم 💩شو در آوردی عزیز من ببین اوکی هیچی نه واقعا هعی روزگار

Tamana
2 سال قبل

عجب خریه😐😐😐
خب بزار بگه بهش😕🙄😬😐

kiana_y
2 سال قبل

جومونگ از مرگ برگشت، ازدواج کرد، گروه دامُل رو تشکیل داد یک امپراتوری جدید تشکیل داد صاحب نوه و نتیجه شد…. ولی هنوووووووووووووز این دلارای تو بیمارستانه فک کنم تا عید ۱۴۰۲ باید شاهد صحبتای دلارای و آزاده باشیم. زبونمون مو دراورد از بس عر زدیم که پارتا رو طولانی بنویس خوب آدم عاقل تو که داری زحمت میکشی یکم پارتا رو طولانی بنویس مالیات و پول آب و برقتو که نمیخوان زیاد کنن که….. یا اصلا نمیخواد رمان بنویسی اونم رمانی که اصلااااااااااا واسه دخترا و زنا شخصیت و احترام قائل نمیشین و همش اونا رو توسط مردا تحقیر میکنین به خدا تو و نویسندۀ رمان گلاویژ و … مردین جون اگه زن بودین اجازه نمیدادین بهتون بی احترامی بشه. البته وقتی زنها و دخترا خودشون به خودشون بی حرمتی میکنن چه انتظاری از حکومت و بقیۀ مردم دارید که بهتون احترام بزارن؟؟؟؟؟ درستهکه تو این جامعه متأسفانه مثل کشورای خارجی به زنا و دخترا چندان بها نمیدن ولی اختیار خودمون رو که داریم!! خودمون به خودمون احترام بزاریم و به خودمون ارزش و احترام بدیم اون موقعه که دیگران بهمون احترام میزارن. لطفا لطفا لطفا اینقد پارت کوتاه نزار اگه نمیتونی رک و پوست کنده بگو نمیتونم باز چرا ما رو اینقد اذیت میکنی و قالمون میزاری؟ تو در قبال کسایی که رمانتو میخونن و با خوندنشون نشون میدن که دارن به قلمت بها میدن مسئولی هما جهت اطلاعتون گفتم البته اگه براتون مهمه خانم یا آقای نویسنده…. هرچند که اگه برات مهم بود ما رو قال نمیذاشتی و مثل شیر آب که وقتی خراب میشه، قطره قطره رمان نمیدادی

سپیده
سپیده
پاسخ به  kiana_y
2 سال قبل

👌👍

najme
najme
پاسخ به  kiana_y
2 سال قبل

عزیزم عصبانیتتو کنترل کن😁
ولی خدایی راس میگی👍❤

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

چرا نگه آخه 😐

رمان
2 سال قبل

هیچ رمانی بهتر از رمان الفبای سکوت ندیدم حتما برید بخونید واقعا رمان الفبای سکوت بینظیره👌👌👌

P:z
P:z
پاسخ به  رمان
2 سال قبل

دقیقا همینطوره👌🏻👌🏻
بقیه ی رمان ها یا بهتره بگم بیشترشون فقط میخوان دخترا رو خورد کنن
نمیدونم چرا میخوان این چیزا رو عادی کنن
شاید بگن که میخوان مردم رو با این واقعیت ها آشنا کنن و یه کاری کنن که اوضاع بهتر شه اما بدتر میشه واقعا.

najme
najme
پاسخ به  رمان
2 سال قبل

لطفاخلاصشو بگو

Sevili
Sevili
2 سال قبل

تف تواین رمان دیگه چیز دیگه ای نمتونم بگم😐

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

پارت بعد
دکتر وارد میشود
اورا انالیز میکند
دکتر:بچتون سالمه ولی اگه دو دیقع دیرتر میاوردین بچه میمرد خخخخخ
ارسلان وارد میشود. شتلقققق در کشت کدوم بچه
دلارای گوشه ای کز میکنه
این ی پارت
ارسلان میاد جلو میگع بچه ت ع اون بزدل؟ خیانت کردی؟با برادرم هه ج…..ه
لیاقتت این بود زیر داراب زجه بزنی بمیری دختره ‌ت‌‌…. م س…گ
بعد دلارای میگه که بچه از اونه و میرن خونه
رو راه سیسمونی میبینهه میگهه بریم بر الپ اردلان شرت بخریم؟ از اون شرتای پلنگیت؟
بزرگ شه شورتتو میدی بپوشههههه؟
دلارای از ذوق میگوزه😐
هیق الپ ارسلان هم خفه میشه و مجبور میشه پیادع شه
هچی دیگه الپ اردلان انداخت بقل ارسلان😐

Nil
Nil
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

جررررررررررررررر 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

ادا
ادا
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

چه با ادب🤣🤣🤣

سپیده
سپیده
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

اگه نویسنده بدونه رمانش رو چقدر مسخره میکنیم میکشمون😂😂😂😂😂

فاط
فاط
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

گندم
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
2 سال قبل

بابا اصلا رمانت سسس ماسسس داشت 😂😂😂😂

Elina
Elina
2 سال قبل

حالا از امروز به بعد داستان داریم تا ارسلان بفهمه بابا شده🤦‍♀️ خو احمق بزا بش بگه تمام شه بره پی کارش دیگهه

سوگل
سوگل
2 سال قبل

😘👍

maghare
maghare
2 سال قبل

آخ جوووووون حاملس

گندم
پاسخ به  maghare
2 سال قبل

تازه فهمیدی؟
خسته نباشید 🥲😂

FTM
FTM
2 سال قبل

کارات خیلی رو مُخمه دختر حاجی😐

Mobina
Mobina
2 سال قبل

میتونم بگم فقط ده ثانیه طول کشید

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل

حالا من کار به نویسنده ندارم نمی بینه تو که ادمین حساب میشی بهش به چیزی بگو خوب اه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سارا(یکی)😂
دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
پاسخ به  سارا(یکی)😂
2 سال قبل

سارا جان فاطی اصا با نویسنده ها دد ارتباط نیس

ساسی
ساسی
2 سال قبل

جووون

Mehrimah
2 سال قبل

چرا نباید به ارسلان بگه؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  Mehrimah
2 سال قبل

الان میگه باید سقط بشه

ادا
ادا
2 سال قبل

واقعا داره اعصابمو به بازی میگیره کی تموم میشه این داستان اخه من چند تا رمان رو بعد از اون خوندم اما اونا تموم شدن و من چند تای دیگه شروع کردم اونوقت این دو هفته اس تو عروسی و درد گیر کرده😑😐

مسیحا
مسیحا
پاسخ به  ادا
2 سال قبل

دقیقا فک کنم منم تو این چند وقت ده رمان از ده ساعت تا به بالارو تموم کردم 😐

دسته‌ها
35
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x