رمان دلارای پارت 242

 

دلارای سرش را به آیینه تکیه داد و در سکوت چشمانش را بست

 

همه‌ی زن های باردار برای نگه داشتن عزیزترینشان اینطور شکنجه می‌شدند؟

 

آرام لب زد

 

_ ارسلان؟

 

_ هیش…

 

بی جان تر از قبل تکرار کرد

 

_ ارسلان

 

_ به شرفم قسم اگر باز بخوای روی مغزم رژه بری همین‌جا…

 

مظلومانه جمله اش را قطع کرد

 

_ می‌بریم امام زاده صالح؟

 

آلپ‌ارسلان ساکت شد و او با صدایی گرفته ادامه داد

 

_ آره؟ می‌بری؟

 

آرام و خونسرد جواب داد

 

_ نه!

 

دلارای یکه خورده نالید

 

_ چرا؟

 

_ خوشم نمیاد از اونجا!

 

_ چرا؟

 

_ انقدر برای من چرا چرا نکن

 

 

_ منو بذار خودت برو خونه

اصلا … اصلا با تاکسی میرم

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

_ نه بابا؟ بری و برنگردی آره؟

 

_ نه … به خدا نه

اصلا اگر بهم شک داری با هم بریم

 

ارسلان چشم غره ای به صورت رنگ پریده و بی جانش رفت

 

_ گفتم نه

 

بغضش شدت پیدا کرد

 

_ توروخدا

 

ارسلان کلافه پوف کشید

 

دوست داشت سر از تن دختربچه لجباز و پر دردسر روبه‌رویش جدا کند اما دلش نمی‌آمد!

 

بدون انعطاف غرید

 

_ من حوصله زرزر ندارم دلی میشنوی؟

بخوای اونجا ناله و زاری کنی جلوی مردم طوری به خدمتت میرسم که اشکات بدون دلیل هدر نره

 

_ اوهوم

 

_ نشنیدم!

 

اینبار بی رغبت زمزمه کرد

 

_ چشم

 

_ آفرین

 

_-_-_-_-

 

با اخم پیاده شد و زیرچشمی دلارای را پایید

 

با آن شکم بزرگ و قدم برداشتن پنگوئنی روی اعصابش راه می‌رفت

 

پوف کشید و بخاطر اینکه کمتر جلب توجه کند زودتر از او چادر رنگی سفیدی برداشت و دستش داد

 

_ بپوش ، بیست دقیقه بیشتر نمیمونیم

 

از اینجا حس خوبی نمی‌گرفت

 

مروارید بچه که بود به زور می‌آوردش و حاجی مجبورش میکرد کنارش نماز بخواند

 

پسربچه پنج ساله ، آن هم با صدای بلند!

 

باز هم کیسه بوکس کلافگی‌اش دلارای بود!

 

_ این چه مدل راه رفتنه؟!

ادا اصول بسه مثل آدم راه بیا همه خیره ما شدن

 

دلارای گرفته به اطراف نگاه کرد

 

هیچکس نگاهشان نمی‌کرد..

 

_ چطوری راه میرم؟

 

_ مسخره بازی نکن دلی

 

_ مسخره بازی نیست

فکر کردی خوشم میاد با این وضع پشتت بدو بدو کنم؟

مردای دیگه میبینن زنشون حاملست حتی کیفشم نگه میدارن اون وقت تو طوری قدم برمیداری انگار نه انگار من باهاتم

4.5/5 - (116 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
30 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Arefeh
Arefeh
4 ماه قبل

رمان و تو تلگرام میذاره؟

سون
سون
4 ماه قبل

مگه تو صفحه اصلی نگفته امروز پارت میزاره په کوووو

سون
سون
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
4 ماه قبل

💮 👍🏻

Arefeh
Arefeh
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
4 ماه قبل

اسم نویسنده رو میدونی؟میدونی اسمش چیه؟

رها
رها
4 ماه قبل

نویسنده خودت میدونی داری چکار میکنی؟؟؟
چند پارته ک هنوز تو ی روزن 😐
جشن میگیرن ارسلان میاد دعواشون میشه دکتر میرن امامزاده میرن و همههه ایناا برا ی روزه 😐
حدود 10 پارته ک ما رو تو ی روز نگه داشتی 😐
نکنه روز های اینا 32 ساعتست والا نمیشه تهران زندگی کنی و تو 24 ساعت جشن بگیری ارسلان بیاد دعوا کنی دکتر بری امامزاده بری😐

سون
سون
پاسخ به  رها
4 ماه قبل

کجایی خواهر فک کنم تو همین رو تا بیست پارت دیگ زایمان میکنه

ALA
ALA
4 ماه قبل

بله دخترا :خدارو شکر از مطب دکتررسیدیم به امام زاده انشاالله کم کم دوسه هفته ی دیگه میرسن خونه .

نگارم
نگارم
4 ماه قبل

ما میدونیم تهش خوبع عاشقش میشه بچع ی دنیا میاد ولی باید بگم گا.. مون سر هر پارت لطفا ی نظرات دقت کن و اینارو بخون حداقل یخورده احساس ارسلان نسبت بهش تغییر کنه الان واقعا فقط ی دلش نمی‌آمد بود و این یعنی چی؟؟ 😭 😐 سر جدت تمامش کن دیگه

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط نگارم
سون
سون
4 ماه قبل

فقط نشسته ام به در نگاه میکنم و همچنان دریچه آه میکشد

ناشناس
ناشناس
4 ماه قبل

دوستان اینهمه رمان خوب هست
اونارو بخونید
رمان مهیل رو پیشنهاد می‌کنم عالیه
می‌تونید جایگزین این رمان مزخرف کنید

Sodeh
Sodeh
پاسخ به  ناشناس
4 ماه قبل

داستانش تو این سبکه؟!

بهار
بهار
4 ماه قبل

یعنی‌این‌پارت‌اینقدرزیادبودونگاه‌صفحه‌گوشی‌کردم‌فکرکنم‌عینک‌لازم‌شدم.فرداحتمابایدبرم‌چشم‌پزشکی😐🙁

mehr58
mehr58
4 ماه قبل

چه لاشیه مردک یالغوز

Celestial
Celestial
4 ماه قبل

فکر کردی مردم احمقن که بین خطا ۴ خط فاصله میزاری فک کنن زیاده واقعا یا احمقی یا بیشعور

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط Celestial
Ana
Ana
4 ماه قبل

چس مثقال چیست؟

جواب :واحد اندازه گیری پارت های رمان دلارای

سون
سون
پاسخ به  Ana
4 ماه قبل

ایول خواهر 😂 😂 😂

Arsalan
Arsalan
4 ماه قبل

خسته نباشی واقعا چقدرررر زیاااد
کشتی ما رو دیگه
دلمو زده رمانش

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط Arsalan
F,z
'F'
4 ماه قبل

اقا این الان پارته؟چه خبره چرا انقدر زیاد؟😒

Maryam
Maryam
4 ماه قبل

خیلی زیاد نوشتی واقعا مرسی چشام خسته شد انقدر خوندم … بابا جان انقدر مخاطبو اذیت نکن نمیتونی تمومش کن والا بخدا ماهم گناه داریم … زده شدیم از هر چی رمانه  😕  😖 

سامیار
ثنا
4 ماه قبل

حالا ۵ پارتم تو امام زاده …
شایدم بیشتر

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط Negar abn
یادم نیس
یادم نیس
4 ماه قبل

تورو خدا بیشتر بنویس
بابا جون به لب شدیم ک😐8)

Asfh
Asfh
4 ماه قبل

بیشتر بنویس یا دوتا پارت بزار یا هر روز بزار ،این ادا و اصول ها چیه در آوردی

Asfh
Asfh
4 ماه قبل

بنده خدا چرا اینقدر آدم حرص میدی تا یه پارت بزاری ،یه پارت هم که میزاری اینقدر کم مینویسی که عصبی میشیم این چه وضعی هست

بیا منو محو کن خدا
بیا منو محو کن خدا
4 ماه قبل

خیلی تاثیر گذار بود :////////

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
4 ماه قبل

اونقدر زیاد بود ک زبانم قاصر شد نمی‌دونم از کجاش انتقاد کنم🙄🙄

30
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x