رمان دلارای پارت 243

3.6
(14)

 

 

آلپ‌ارسلان کنار گوشش غرید

 

_ باز زبونت سمباده کشی میخواد نه؟

 

_ انقدر بهم گیر نده ببین صدام در میاد اصلا یا نه

 

_ مثل احمقا شکمتو گرفتی تلو تلو میخوری که چی؟

 

دلارای سرش را سمت مخالف برگرداند تا او شکستنش را نبیند

 

ماه پیش در گروه تلگرامی که دکترش داده و مادران باردار در آن بودند از واکنش همسرهایشان خوانده بود

 

به اینکه چطور مدام با عشق به راه رفتنشان نگاه می‌کنند یا سربه سرشان میگذارند تا استرسشان کم شود

 

تلاش کرد صدایش نلرزد

 

_ شکم منو ببین

فکر کن دوتا هندوانه بهت بسته باشن

میتونی عادی راه بری؟

نخیر همش میترسی بیفته

با دستت نگهش میداری

 

ارسلان پوزخند زد

 

_ کاش بیفته! مشکل همینه مثل مامانش سگ جونه

 

احساس کرد کسی خنجر تیزی در قفسه سینه اش فرو کرد

 

چادر را روی صورتش کشید و همانطور که آرام اشک میریخت تند تر قدم برداشت

 

 

قولش را فراموش کرده بود

 

همان دقایق اول چنان به هق هق افتاد که صدای غرغر ارسلان بلند شد

 

حال خوبی نداشت

 

استرس ها ، خونریزی انگشتانش و وحشتی که تجربه کرده بود توانش را می‌گرفت

 

مثل روزهای اول حالت تهوع داشت و دعا می‌کرد این نگرانی ها کار دستش ندهد

 

زیر شکمش تیر می‌کشید و سینه هایش درد داشتند

 

بالاخره میان هق هق ها حالش بهم خورد

 

دستش را مقابل دهانش گرفت و سمت فضای باز دوید

 

تنها توانست خودش را به باغچه برساند و با تمام توان عق زد

 

طوری که حس کرد چشمانش در حال بیرون افتادن است

 

کسی بازویش را عقب کشید و بعد صدای محکم و دستوری آلپ‌ارسلان

 

_ بسه ، تمومش کن

 

چشمانش سیاهی رفت

 

_ ولم … ولم کن … آخ

 

_ بس کن میگم

 

_ اجازه … اجازه بالا آوردنم ندارم؟

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 14

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 235746 955

دانلود رمان آمیخته به تعصب 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.9 (9)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته 4 (4)

5 دیدگاه
خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده…
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا 4.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۱۴۷۲۱۹۷۸

دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری…
IMG 20230123 235641 000

دانلود رمان روزگار جوانی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

76 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.star
M.star
1 سال قبل

واقعا عنشو درآوردیا نویسنده
واسه یه رمان باید نصف عمر ما تلف بشه؟ خو اگ عاجزی تو نوشتن بگو خودمون بقیشو سرهم کنیم مسخرتیم مگ؟

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
1 سال قبل

نمیدونم چرا یهو یاده هومن افتادم
به نظرتون الان داره چیکار میکنه؟؟

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  صغرا ۱۱
1 سال قبل

پیشه اصغر 12 یه معتاد شده 😂

Arsalan
Arsalan
1 سال قبل

از دلارای حالم بهم میخوره در این حد منگول نداریم واقعاا

اگ روانی نبودم نمیخوندم این رمانو
اگ روانی نبودم نمیخوندم این رمانو
1 سال قبل

واییی ۲۴۳ پارت شر نوشتی بسه د اخه عزیز من تمومش کن

خری که نشسته این رمانو میخونهه
خری که نشسته این رمانو میخونهه
1 سال قبل

آقا یو ار ف-ا-ک-ی-ن-گ و تماممممممممممممممممممممم

یه بدخت که داره این رمان بدرد نخور رو میخونه!
یه بدخت که داره این رمان بدرد نخور رو میخونه!
1 سال قبل

ای خدا،ارسلان ایشلا خودم سنگ قبرتو با گلاب بشورم،خودم لای خرمات گردو بزارم،خودم فاتحه تو بخونم حناق ۴۸ ساعته بگیری پسر احمق

Arsalan
Arsalan

😂 😂 😂

Sahar
Sahar
1 سال قبل

تا کی میخوای تموم کنی رمانتو؟؟؟؟
بسه دیگه هی مزخرف پشت مزخرف
دیگه وقتشه تمومش کنی:/

silent killer
silent killer
1 سال قبل

نویسنده جونم
واقعا دستت درد نکنه راضی به زحمت نبودیم
خیلی نوشتی مراقب دستات باش حیفن خیلی نگرانم برات عزیزم🤧

Yas
Yas
1 سال قبل

به نام خدا سلام
به همگی

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Yas
نمیدونم
نمیدونم
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

سلام فرزندم

Ana
Ana
1 سال قبل

من ميگم شما نویسنده عزیز بیا و یه کاری کن ،جدی میگم خواهرانه واقعا،واسه رمان خودت ارزش قائل باش واسه قلمت واسه نوشتنت ، اینکه یا ننویس یا دیگه اینقدر کم نزار… یا دو روز یکبار سه روز یکبار اما درست و حسابی بزار به یه جاهایی برسون پارت رو ،به شخصه جا خوردم یهو دیدم تموم شد در حد پیام بازرگانی هم نبود این پارت واقعا ! من باشم واسه حفظ هنر قلم نویسندگیمم شده باشه این فرمی پارت نمیذارم‌

Tamana
Tamana
1 سال قبل

فکر کنم بچه ش الان بیاد

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

تمی بیا چت روم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
Yas
Yas
1 سال قبل

آقا گفتم مردم آزاری کیف میده یانگفتم😈😂

نفس
نفس
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

وووی ها اگر حال داشتم برات تعریف میکنم چه کاریی کردم با همسایه ها😂

Yas
Yas
1 سال قبل

.

Yas
Yas
1 سال قبل

مردم آزاری کیف میدها😈😂

رها
رها
1 سال قبل

همین؟ 😐😐😐😐😐😐😐😐😐

Asfh
Asfh
1 سال قبل

مزخررررررررررررف

Parnian
Parnian
1 سال قبل

Enghdr ziad bod mn jat angoshtam drd grft😐

نفس
نفس
پاسخ به  Parnian
1 سال قبل

فارسی را پاس بداریم🤣

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

از کفاسط نوشتن هات معلومه!

نفس
نفس
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل

تو حرص نخور پوستت چروک میشع🤣

neda
عضو
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

مامانش هزینه میکنه لیفت میبره 😂😂😌😌😌

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  neda
1 سال قبل

فدای مامانش😍😂

neda
عضو
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل

خدا نکنه عزیزم

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  neda
1 سال قبل

بوس بهت😚

نفس
نفس
پاسخ به  neda
1 سال قبل

من قهرمممممم

neda
عضو
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

عه وا 😂 چرا 😂

نفس
نفس
پاسخ به  neda
1 سال قبل

هعییی باشه طوری نی

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

نچ نگران نباش بیب

نفس
نفس
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
1 سال قبل

نیسم

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  نفس
1 سال قبل

خوبه

یک عدد بنده خدای رمان دوست
یک عدد بنده خدای رمان دوست
1 سال قبل

اینهمه انتظار میکشیم برای چهار خط آخرشم بعد چند روز تاخیر ، میزنن نویسنده دیگه نمیتوانه این رمانو ادامه بده

پانی
پانی
1 سال قبل

تهش بچه تو همین امامزاده دنیا میاد 😑

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
پاسخ به  پانی
1 سال قبل

ن بابا اگه ب این نویسنده ی اسکل و شل مغز باشه حالا حالاها بچه به دنیا نمیاد

Yas
Yas
1 سال قبل

طفلک دلارای تا کی باید چوب اشتباهش رو بخوره آخه

دسته‌ها

76
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x