رمان دلارای پارت 317

4.7
(29)

 

 

 

 

 

کلافه نچی کرد و هاوژین را از روی تخت بلند کرد

 

هاوژین بی حال ناله زد

 

_ ماما

 

ارسلان با احتیاط بدون آنکه پوشک و لباسش را از تنش در بیاورد در قابلمه آب نشاندش و زیرلب غرید

 

_ مامانت خشک شده

 

با بلند شدن صدای گریه ی هاوژین دلارای بالاخره به خودش آمد

 

بغض کرده بدون حرف جلو آمد

 

آلپ‌ارسلان انتظار داشت اعتراض کند اما او در سکوت پوشک و لباس های خیس بچه را از تنش درآورد و به حمام برد

 

با دست آبی که کمی خنک تر شده بود را روی شانه های هاوژین پاشید

 

دلارای روی تخت نشست به زمین خیره شد

 

اخم های ارسلان درهم فرو رفت

 

_ چته؟

 

دلارای جوابش را نداد

 

_ مشکلش جدیه؟ دکتر خبر کنم

 

دلارای بعد از مکثی طولانی گرفته پچ زد

 

_ وقتی دنیا اومده بود خیلی ضعیف بود

 

ارسلان ابرو بالا انداخت

انتظار نداشت نیمه شب ، با بچه ای تب کرده کنار هم بنشینند و درد و دل کنند!

 

 

 

دلارای مشتی آب را روی بدن هاوژین ریخت

 

_ یک دکتر بهم معرفی کردن

داروهای خارجی داده بود برای تقویت نوزاد

 

هاوژین خواب آلود و بی حال سرش را به دست پدرش تکیه داد

 

_ اون زمان برای اینکه بتونم بزرگش کنم میرفتیم خونه‌های مردم برای تمیزکاری

 

آلپ‌ارسلان بهت زده دندان هایش را روی هم فشرد

 

تلاش کرد سرجایش ثابت بماند و دهن به ناسزا گفتن باز نکند

 

ناسزا به چه کسی؟

خودش هم نمی‌دانست

 

تنها می‌خواست برای خالی شدن حرص و حسرتش کسی را تا پای مرگ کتک بزند!

 

کسی جز خودش و مادر فرزندش!

 

_ هرکاری می‌کردم پولم جمع نمی‌شد

یا میرفت برای اجاره ، یا شیشه پستونک و پوشک هاوژین ، یا دوتا تخم مرغ و سیب زمینی که خودم از گرسنگی نمیرم

 

هاوژین انگشت ارسلان را به دهانش گرفت و لثه هایش را به آن مالید تا شاید خارششان کم شود

 

کم کم دندان در می آورد و تا چند وقت دیگر تولد دوسالگی اش بود

 

 

_ هرجایی قبولم نمیکردن

تا میفهمیدن نوزاد باهامه میگفتن نیا

حقم داشتن…

هاوژین گریه می‌کرد ، شیر میخواست ، پوشکشو کثیف می‌کرد

بعضی وقتام مجبور بودم موادشوینده قوی استفاده نکنم تا به ریه هاش آسیب نزنه

 

ارسلان با دست دیگرش گردنش را مالید

 

دردش شدید بود

 

مروارید همیشه می‌گفت درد شانه و گردن برای اعصاب است

 

حال با هرجمله ای که دلارای می‌گفت درد از‌ گردنش می‌پیچید و تا شانه ‌ی چپش ادامه پیدا می‌کرد

 

_ بعد از زایمان تا ماه ها ضعف داشتم

روزا کار می‌کردم ، شبا تا صبح هاوژینو تو خونه راه می‌بردم تا گریه نکنه

بعضی وقتا میخوابید اما دلم نمیومد بذارمش پایین

 

اشکش را پاک کرد و غمگین لبخند زد

 

او و دخترکش چه روزهایی گذرانده بودند…

 

شانه بالا انداخت

 

_ اون که تقصیری نداشت

مثل بقیه بچه ها حق داشت یکسره بغل مامانش باشه

تنها خواستم این بود یکی هوای بچه‌مو داشته باشه تا من بتونم

 

هاوژین پایش را در آب کوبید و خیره به مادرش بی حال خندید

 

تبش هنوز پایین نیامده بود

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 29

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۳۷۶۸۲

دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۷ ۱۱۳۳۳۹۵۳۱

دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی) 0 (0)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۲۳۳۰۲۳۹۵۴

دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج…
IMG 20230123 235014 207 scaled

دانلود رمان سونات مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی…
دانلود رمان بوی گندم

دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

11 دیدگاه
      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید…
InShot ۲۰۲۴۰۳۰۴ ۰۱۱۳۲۱۲۹۱

دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی 3.8 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب…
IMG ۲۰۲۴۰۳۳۰ ۰۱۳۴۳۶

دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 3.6 (16)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم…
unnamed

رمان تمنای وجودم 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند.…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۴ ۲۳۱۴۳۵۵۹۹

دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی 2.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید……

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آلما
آلما
7 ماه قبل

ظاهرا نویسنده برگشت به تنظیمات قبلیش😂😂یه ماه دیگه پارت بعدی و میده

رضا
رضا
7 ماه قبل

این نویسنده میخواد فرایند ثانیه به ثانیه ی رشد رو کامل نشون بده مثلا ۲سال طول بکشه برا دو ساله شدن بچه،ولی عزیزم تب بچه ۲،۳،روزه میاد پایین ن دو سه ماه،یا از حموم در اومدن و ب اتاق بغلی رفتن ۲ساعتم نمیشه ن دوماه

هیچی
هیچی
7 ماه قبل

واسه شب یلدا نباید پارت بدی آدم بیشعور🤡

kamand
kamand
7 ماه قبل

دوس دارم گریه کنم والبته فوش اونی ک دلارای رو ب من معرفی کرد

امیر سالار
امیر سالار
پاسخ به  kamand
7 ماه قبل

هم دردیم

فاطمه
فاطمه
7 ماه قبل

اخی خسته نشی یوقت اخه نکه پارتات خیلی طولانیه جون ب لب میکنی ادم ، نمیدونم چند ماه دیگ طول میکشه تا تب هاوژین قطع بشه

دختر
دختر
پاسخ به  فاطمه
7 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣

mobina
mobina
7 ماه قبل

خیلی خوبه داره میره رو روند منظم پارت دادن

دختر
دختر
پاسخ به  mobina
7 ماه قبل

کانال اصلی تلگرامه اونجا پارت بزاره اینجا هم میزارن اونجا یه ترتیب افتاده اینم میزاره

kamand
kamand
7 ماه قبل

میشه امروز پارت بدی واقعا نیازمند پارتم

طرفدار دلارای
طرفدار دلارای
7 ماه قبل

بیخال دلی داری با یه گاو درد ودل میکنی 😐


ارسلان
ارسلان
پاسخ به  طرفدار دلارای
7 ماه قبل

آی ام گاو🐄

طرفدار دلاری
طرفدار دلاری
پاسخ به  ارسلان
7 ماه قبل

اگه ارسلان تویی رمان هستی که باید بگم
دور جون گاو

حانی
حانی
7 ماه قبل

کاش پایانشو خراب نکنی

kamand
kamand
پاسخ به  حانی
7 ماه قبل

نه بابا این رمان پایانش خراب نمیشه البته امیدوارم پایان باز هم نداشته باشه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
7 ماه قبل

الهی اگه ارسلان الان کوتاه بیاد خیلی خوب میشه

Fati
Fati
7 ماه قبل

بچه کی دوسالش شد ؟

یکتا
یکتا
پاسخ به  Fati
7 ماه قبل

من این رمان کوفتی تموم بشه ، پشت دستمو داغ کرده از این نویسنده الکی چیزی بخونم

SAMA
SAMA
7 ماه قبل

داره دندون در میاره تب کرده بچه دلارای چرا اینطوری شدههههه یاد گذشته ها افتاده نکنه یه وقت بیماری داشته باشه هاوو

kamand
kamand
پاسخ به  SAMA
7 ماه قبل

لعنتی استرس گرفتم

P:z
P:z
7 ماه قبل

میشه شاه خشت هم بزارید؟
رمانای جمعه مثل رز وحشی و فئودال دیگه نمیان؟

Kmkh
Kmkh
7 ماه قبل

واگعیه یا کیکه ؟

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
پاسخ به  Kmkh
7 ماه قبل

واگعی بود متاسفانه ـ

Hani
Hani
پاسخ به  تورو سننه قربونم بری
7 ماه قبل

متاسفانه چیه این خودش اوج خوشبختی

black girl
black girl
7 ماه قبل

اگه همینجوری پارت گذاری ادامه دار بشه خوبه

رهگذر
رهگذر
7 ماه قبل

فکر کنم رمان قراره تموم بشه
وکاش پایانش جوری باشه که ارزش این همه صبر کردن وحرص خوردنمون داشته باشه و رمانی باشه که بگیم دلارای لایقش بود رمان به جایی برسه که وقتی دلارای بغض کرد ارسلان جون بده میخوام تا این حد عاشق دلارای باشه

Hani
Hani
پاسخ به  رهگذر
7 ماه قبل

عاشق که هست فقط باید اعتراف کنه ولی آره واقعا خداکنه

:///
:///
7 ماه قبل

ولله هر مرد دیگه ای جز ارسلان بود کمه کمه جمله ی مقدسه ی “چیز خوردم ولتون کردم “رو تا الان ب زبون آورده بود
منتها ارس جان است دگر چ میشه کرد😂😄

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  :///
7 ماه قبل

خب قضیه اینه که ارسلان کسی رو ول نکرده ارسلان فقط دلارای رو مجبور به سقط کرد واین دلارای بود که فرار کرد وبنظرم به عنوان یه مادر کار درستی رو کرد

پوشکِ خیس شده هاوژین
پوشکِ خیس شده هاوژین
7 ماه قبل

آخه تورو حضرت عباس این اسمش پارته؟؟؟ مارو مسخره کردین یا خودتونو!!!! ناموصا میمیرین یکمم بیشتر بدین؟؟ به پیر به پیغمبر چیزی ازتون کم نمیشه!!!!!!

kamand
kamand
پاسخ به  پوشکِ خیس شده هاوژین
7 ماه قبل

استمو دوس دارم ناخداگاه ادم میخنده

. .........Aramesh
. .........Aramesh
7 ماه قبل

با خوندن این پارت چشام پر شود

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x