رمان دلارای پارت 317

4.6
(24)

 

 

 

 

 

کلافه نچی کرد و هاوژین را از روی تخت بلند کرد

 

هاوژین بی حال ناله زد

 

_ ماما

 

ارسلان با احتیاط بدون آنکه پوشک و لباسش را از تنش در بیاورد در قابلمه آب نشاندش و زیرلب غرید

 

_ مامانت خشک شده

 

با بلند شدن صدای گریه ی هاوژین دلارای بالاخره به خودش آمد

 

بغض کرده بدون حرف جلو آمد

 

آلپ‌ارسلان انتظار داشت اعتراض کند اما او در سکوت پوشک و لباس های خیس بچه را از تنش درآورد و به حمام برد

 

با دست آبی که کمی خنک تر شده بود را روی شانه های هاوژین پاشید

 

دلارای روی تخت نشست به زمین خیره شد

 

اخم های ارسلان درهم فرو رفت

 

_ چته؟

 

دلارای جوابش را نداد

 

_ مشکلش جدیه؟ دکتر خبر کنم

 

دلارای بعد از مکثی طولانی گرفته پچ زد

 

_ وقتی دنیا اومده بود خیلی ضعیف بود

 

ارسلان ابرو بالا انداخت

انتظار نداشت نیمه شب ، با بچه ای تب کرده کنار هم بنشینند و درد و دل کنند!

 

 

 

دلارای مشتی آب را روی بدن هاوژین ریخت

 

_ یک دکتر بهم معرفی کردن

داروهای خارجی داده بود برای تقویت نوزاد

 

هاوژین خواب آلود و بی حال سرش را به دست پدرش تکیه داد

 

_ اون زمان برای اینکه بتونم بزرگش کنم میرفتیم خونه‌های مردم برای تمیزکاری

 

آلپ‌ارسلان بهت زده دندان هایش را روی هم فشرد

 

تلاش کرد سرجایش ثابت بماند و دهن به ناسزا گفتن باز نکند

 

ناسزا به چه کسی؟

خودش هم نمی‌دانست

 

تنها می‌خواست برای خالی شدن حرص و حسرتش کسی را تا پای مرگ کتک بزند!

 

کسی جز خودش و مادر فرزندش!

 

_ هرکاری می‌کردم پولم جمع نمی‌شد

یا میرفت برای اجاره ، یا شیشه پستونک و پوشک هاوژین ، یا دوتا تخم مرغ و سیب زمینی که خودم از گرسنگی نمیرم

 

هاوژین انگشت ارسلان را به دهانش گرفت و لثه هایش را به آن مالید تا شاید خارششان کم شود

 

کم کم دندان در می آورد و تا چند وقت دیگر تولد دوسالگی اش بود

 

 

_ هرجایی قبولم نمیکردن

تا میفهمیدن نوزاد باهامه میگفتن نیا

حقم داشتن…

هاوژین گریه می‌کرد ، شیر میخواست ، پوشکشو کثیف می‌کرد

بعضی وقتام مجبور بودم موادشوینده قوی استفاده نکنم تا به ریه هاش آسیب نزنه

 

ارسلان با دست دیگرش گردنش را مالید

 

دردش شدید بود

 

مروارید همیشه می‌گفت درد شانه و گردن برای اعصاب است

 

حال با هرجمله ای که دلارای می‌گفت درد از‌ گردنش می‌پیچید و تا شانه ‌ی چپش ادامه پیدا می‌کرد

 

_ بعد از زایمان تا ماه ها ضعف داشتم

روزا کار می‌کردم ، شبا تا صبح هاوژینو تو خونه راه می‌بردم تا گریه نکنه

بعضی وقتا میخوابید اما دلم نمیومد بذارمش پایین

 

اشکش را پاک کرد و غمگین لبخند زد

 

او و دخترکش چه روزهایی گذرانده بودند…

 

شانه بالا انداخت

 

_ اون که تقصیری نداشت

مثل بقیه بچه ها حق داشت یکسره بغل مامانش باشه

تنها خواستم این بود یکی هوای بچه‌مو داشته باشه تا من بتونم

 

هاوژین پایش را در آب کوبید و خیره به مادرش بی حال خندید

 

تبش هنوز پایین نیامده بود

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 24

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آلما
آلما
4 ماه قبل

ظاهرا نویسنده برگشت به تنظیمات قبلیش😂😂یه ماه دیگه پارت بعدی و میده

رضا
رضا
4 ماه قبل

این نویسنده میخواد فرایند ثانیه به ثانیه ی رشد رو کامل نشون بده مثلا ۲سال طول بکشه برا دو ساله شدن بچه،ولی عزیزم تب بچه ۲،۳،روزه میاد پایین ن دو سه ماه،یا از حموم در اومدن و ب اتاق بغلی رفتن ۲ساعتم نمیشه ن دوماه

هیچی
هیچی
4 ماه قبل

واسه شب یلدا نباید پارت بدی آدم بیشعور🤡

kamand
kamand
4 ماه قبل

دوس دارم گریه کنم والبته فوش اونی ک دلارای رو ب من معرفی کرد

امیر سالار
امیر سالار
پاسخ به  kamand
4 ماه قبل

هم دردیم

فاطمه
فاطمه
4 ماه قبل

اخی خسته نشی یوقت اخه نکه پارتات خیلی طولانیه جون ب لب میکنی ادم ، نمیدونم چند ماه دیگ طول میکشه تا تب هاوژین قطع بشه

دختر
دختر
پاسخ به  فاطمه
4 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣

mobina
mobina
4 ماه قبل

خیلی خوبه داره میره رو روند منظم پارت دادن

دختر
دختر
پاسخ به  mobina
4 ماه قبل

کانال اصلی تلگرامه اونجا پارت بزاره اینجا هم میزارن اونجا یه ترتیب افتاده اینم میزاره

kamand
kamand
4 ماه قبل

میشه امروز پارت بدی واقعا نیازمند پارتم

طرفدار دلارای
طرفدار دلارای
4 ماه قبل

بیخال دلی داری با یه گاو درد ودل میکنی 😐


ارسلان
ارسلان
پاسخ به  طرفدار دلارای
4 ماه قبل

آی ام گاو🐄

طرفدار دلاری
طرفدار دلاری
پاسخ به  ارسلان
4 ماه قبل

اگه ارسلان تویی رمان هستی که باید بگم
دور جون گاو

حانی
حانی
4 ماه قبل

کاش پایانشو خراب نکنی

kamand
kamand
پاسخ به  حانی
4 ماه قبل

نه بابا این رمان پایانش خراب نمیشه البته امیدوارم پایان باز هم نداشته باشه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
4 ماه قبل

الهی اگه ارسلان الان کوتاه بیاد خیلی خوب میشه

Fati
Fati
4 ماه قبل

بچه کی دوسالش شد ؟

یکتا
یکتا
پاسخ به  Fati
4 ماه قبل

من این رمان کوفتی تموم بشه ، پشت دستمو داغ کرده از این نویسنده الکی چیزی بخونم

SAMA
SAMA
4 ماه قبل

داره دندون در میاره تب کرده بچه دلارای چرا اینطوری شدههههه یاد گذشته ها افتاده نکنه یه وقت بیماری داشته باشه هاوو

kamand
kamand
پاسخ به  SAMA
4 ماه قبل

لعنتی استرس گرفتم

P:z
P:z
4 ماه قبل

میشه شاه خشت هم بزارید؟
رمانای جمعه مثل رز وحشی و فئودال دیگه نمیان؟

Kmkh
Kmkh
4 ماه قبل

واگعیه یا کیکه ؟

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
پاسخ به  Kmkh
4 ماه قبل

واگعی بود متاسفانه ـ

Hani
Hani
پاسخ به  تورو سننه قربونم بری
4 ماه قبل

متاسفانه چیه این خودش اوج خوشبختی

black girl
black girl
4 ماه قبل

اگه همینجوری پارت گذاری ادامه دار بشه خوبه

رهگذر
رهگذر
4 ماه قبل

فکر کنم رمان قراره تموم بشه
وکاش پایانش جوری باشه که ارزش این همه صبر کردن وحرص خوردنمون داشته باشه و رمانی باشه که بگیم دلارای لایقش بود رمان به جایی برسه که وقتی دلارای بغض کرد ارسلان جون بده میخوام تا این حد عاشق دلارای باشه

Hani
Hani
پاسخ به  رهگذر
4 ماه قبل

عاشق که هست فقط باید اعتراف کنه ولی آره واقعا خداکنه

:///
:///
4 ماه قبل

ولله هر مرد دیگه ای جز ارسلان بود کمه کمه جمله ی مقدسه ی “چیز خوردم ولتون کردم “رو تا الان ب زبون آورده بود
منتها ارس جان است دگر چ میشه کرد😂😄

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  :///
4 ماه قبل

خب قضیه اینه که ارسلان کسی رو ول نکرده ارسلان فقط دلارای رو مجبور به سقط کرد واین دلارای بود که فرار کرد وبنظرم به عنوان یه مادر کار درستی رو کرد

پوشکِ خیس شده هاوژین
پوشکِ خیس شده هاوژین
4 ماه قبل

آخه تورو حضرت عباس این اسمش پارته؟؟؟ مارو مسخره کردین یا خودتونو!!!! ناموصا میمیرین یکمم بیشتر بدین؟؟ به پیر به پیغمبر چیزی ازتون کم نمیشه!!!!!!

kamand
kamand
پاسخ به  پوشکِ خیس شده هاوژین
4 ماه قبل

استمو دوس دارم ناخداگاه ادم میخنده

. .........Aramesh
. .........Aramesh
4 ماه قبل

با خوندن این پارت چشام پر شود

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x