رمان دلارای پارت 332

4.2
(391)

 

 

 

 

_ مگه خواستی؟

 

_ خواستم … به جونِ هاوژین خواستمش

 

ثانیه ای مکث کرد و دوباره ادامه داد

 

_ خواستمتون!

 

دلارای آب دهانش را فرو داد

 

دیگر منطقش را به قلبش ارجحیت نمی‌داد!

 

در دل به خود تشر زد

 

“نذار خرت کنه… دروغ میگه”

 

_ دروغ میگی

 

ارسلان جایی که قرمز شده بود را بوسید

 

_ میدونی که دروغ نمیگم دخترحاجی!

میدونی از کسی نمیترسم که دروغ بگم

 

میدانست…

دروغ نمی‌گفت

 

بغض کرده پچ زد

 

_ منو بردی تا سقطش کنم

 

_ پشیمون شدم ، برگشتم نبودی

 

ارسلان گونه اش را نوازش کرد

 

دلارای عصبی دستش را پس زد

 

_ نکن

 

_ درد میکنه؟

 

تلخ پوزخند زد

 

_ عادت کردم

 

 

ارسلان پوف کشید

 

_ لباستو در بیار دراز بکش

 

صورت دخترک به سرعت از شدت خشم سرخ شد

 

با خشم و تاسف نگاهش را سمت ارسلان برگرداند

 

با دیدن صورت دخترک اخم کرد

 

_ لباسات خاکیه ، برای اون میگم

 

فشاری به بازوی دخترک آورد و با حرص ادامه داد

 

_ چی فکر کردی درباره من؟

 

دلارای پسش زد

 

_ هرچی هستی ، همونو دربارت فکر کردم

 

ارسلان هاوژین را میان دستانش جابه جا کرد و دندان روی هم فشرد

 

اگر گفته بود دراز بکشد تنها بخاطر توصیه های دکتر بود!

 

_ تخت گرم کن بخوام تو کلاب خودم به اندازه کافی هست

نترس ، کاری به تو ندارم!

 

دلارای پوزخند زد

 

فهمیده بود تنها بخاطر حرص دادن او می‌گوید!

 

_ کار نداشتنتو چندساعت پیش دیدیم

 

دستش را سمت بچه دراز کرد و هم زمان ادامه داد

 

_ ایران بودی هم نزدیک کسی نشدی!

 

 

 

هاوژین محکم گردن ارسلان را چنگ زد و ارسلان اخم کرد

 

علیرضای احمق ، آلو در دهانش خیس نمی‌ماند

 

دلارای توضیح داد

 

_ داری فکر میکنی از کجا فهمیدم پسرحاجی؟

 

با دست به شانه اش کوبید و ابرو بالا انداخت

 

_ چندساعت پیش خودتو لو دادی

 

دوباره سعی کرد هاوژین را بگیرد و او دوباره به ارسلان چسبید

 

قهر بود

مادرش برای اولین بار سرش داد زده بود

 

_ آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان کارش اینقدر سریع تموم نمیشد!

مگه اینکه ماه ها رنگ دختر ندیده باشه

 

ارسلان با حرص پشت گردن دخترک را گرفت و نزدیک کشیدش

 

_ من کارم زود تموم شد؟

 

دلارای پوزخند زد

 

_ بهت بر خورد؟

 

_ چیه؟ راضیت نکردم؟

 

 

دلارای ابروی راستش را بالا انداخت و از خیر بغل کردن دخترک گذشت

 

در آغوش پدرش جا خوش کرده بود

 

_ به راضی شدن و نشدن من فکر نکن پسرحاجی ، من اسیر این چیزا نیستم!

همینکه تو بعد از یه سال آروم شدی کافیه

 

گوش های ارسلان از شدت حرص سرخ شده بود

 

دلارای لبخند زد

 

_ عصبی نشو ، ایراد نداره

بالاخره قرار نیست همه تو نقطه اوج بمونن

 

به هاوژین اشاره زد

 

_ دیگه پدر یک بچه ای!

کسی ازت انتظار نداره مثل جوونیات باشی

 

_ دلارای!

 

_ نگران نباش ، فعلا زنتم

محرم اسرار!

کسی نمی‌فهمه تو چجوری…

 

جمله اش را نتوانست ادامه دهد

 

ارسلان با خشم جلو کشیدش و لب هایش را به دندان گرفت

 

آنقدر محکم که دخترک بلافاصله عقب هلش داد

 

_ آخ … با دندون میبوسی پسرحاجی؟

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 391

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 230208 386

دانلود رمان آبان سرد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۵۵۲۰۶۸۰

دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،…
IMG 20230127 015547 6582 scaled

دانلود رمان آدمکش 3 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۲ ۰۰۳۵۱۷۱۸۴

دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس…
IMG 20230123 235654 617

دانلود رمان التهاب 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…      
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19

دانلود رمان بوسه با طعم خون 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه…
IMG 20230128 233728 3512

دانلود رمان سمفونی مردگان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۴۳۱۱۹۹

دانلود رمان تب pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

48 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیمو
لیمو
3 ماه قبل

نویسنده خودش هفته به هفته پارت میزاره

3pand
3pand
3 ماه قبل

پارت جدیدو باید بخونید ببینید چه جوکیه فقط🤣
یجاش نوشته بود ساینا نشسته تو یکی از سالن های کلاب و جلوش لپ تاپ و نقشه های ساختمونه اناگر هولدینگه اونجا
از اول تا آخر خندس ینی

delvin
delvin
پاسخ به  3pand
3 ماه قبل

ببخشید شما عضو کانال اصلی نویسنده هستین؟
اگه عضوید میشه بپرسم نویسنده فقط پارت میزاره؟چیزی نمیگه؟فقط میاد پارت میزاره و میره؟

3pand
3pand
پاسخ به  delvin
3 ماه قبل

سلام چک میکنم اون کانالو بله
پارت هارو میگذاره فقط و البته تبلیغات .
کلا خیلی تبلیغ میدن بهشدهر پارت حدود ۳۰ هزار بازدید توی کانالش میخوره

delvin
delvin
پاسخ به  3pand
3 ماه قبل

آهان،تشکر از شما

لیمو
لیمو
پاسخ به  3pand
3 ماه قبل

جای حساسشم تموم کرد ارسلان رفت پیشش …دیگه پارت بعدی نزاشت ببینیم ازکجاهمومیشناسن

اگگگگ
اگگگگ
3 ماه قبل

میدونی کاری به تو ندارم ای نویسنده خاک تو سر من که خودم رو مچل تو نکنم

لیمو
لیمو
3 ماه قبل

نویسنده اصلی ۲روزه پارت گذاشته این چرانمیزاره

سوگند
سوگند
3 ماه قبل

نویسنده عزیز لطفاً on time باشید.

delvin
delvin
3 ماه قبل

البته لازم به ذکره که داستانش خیلی وقته چرت و الکی شده صرفا از روی عادت هر بار به اینجا سر میزنم..

delvin
delvin
3 ماه قبل

نقشه ت چیه خانم نویسنده؟
حس میکنم این کارا از قبل برنامه ریزی شده توسط نویسنده،از قصد داره این کارا رو میکنه وگرنه تا ته رمانو نوشته نمیدونم چی بهش میدن که قطره قطره پارت میده
مطمئنم حتی این رمان نصف هم نشده و ما حداقل تا 5 سال دیگه درگیریم

delvin
delvin
3 ماه قبل

لعنتتتت

kamand
kamand
3 ماه قبل

باز نویسنده مرد گور ب گورشی

hedy
hedy
3 ماه قبل

چرا پارت نمیذاری؟پیر شدم سر این رمان😭😕

زهرا
زهرا
3 ماه قبل

ریدم پسه کله هرچی نویسنده این جوریه خاک هفت جدتش تو فرق سرش اوسکل پلشت

Helen
Helen
3 ماه قبل

ی رمان تو همین سبکا بدون سانسور معرفی کنین الان فک کنم ۳ ساله این رمانو میخونمو تموم نمیشه 😂😂

ایدین
ایدین
3 ماه قبل

بعد از سال ها دارم میخونم😂 نه نه نویسنده همین فرمون رو برو جلو عالیه

اهوراشون
اهوراشون
3 ماه قبل

یه جوریه این رمان
نه میتونی نخونیش؛ نه حوصله دارس بخونیش
پیر شدیم بابا تمومش کن این لامصبو
تا عروسی هاوژین میخوان این دوتا پاچه همو بگیرن…

دایه علیرضا
دایه علیرضا
3 ماه قبل

تحلیلا کاملا بچگونس اتفاقا نویسنده قلم بسیار قوی ای داره ارسلان آدم عادی ای نیس و بخاطر مشکلاتش با افراد با نفوذ مثل هاتف ک تازه یکیشونه زن و بچشو هر جا ک شده باید کنار خودش نگه داره درسته نباید اجازه بده دلارای کار کنه ولی نمیتونه مثل ی آدم عادی زندگی کنه بخاطر مشهور بودن کلابش کلی عرب هم باهاش دشمنن الآنم ک هاتف می‌دونه زن و بچه داره ک بدتر

Moongirl
Moongirl
3 ماه قبل

دلی خیلی خوبه چون پریوده داره حرص میده افرین بش با همین فرمون بره جلو ازش خوشم میاد 😂

کمپین نه به غر زدن به جون نویسنده
کمپین نه به غر زدن به جون نویسنده
3 ماه قبل

از خیلی نظرا جزء بهترین رمانای تلگرامیه. دوستانی که میگن چرا اینا خوب نمیشن باهم، چرا توقع دارین یهو باهم اوکی شن ناموسا. طول میکشه بالاخره. نمیتونه ماست مالی کنه تهشو. ۴۰ ساله منتظریم یه ۵ سال دیگه ام روش. ناراحتین برین وی آی پی*-*

kamand
kamand
3 ماه قبل

چرا با قلبم بازی میکنی

چشم به راه جین شی
چشم به راه جین شی
3 ماه قبل

حنانه خانوم اگه جای اینکه انقد به تصویر کاور رمانت اهمیت بدی میشستی مث آدم رمانتو مینوشتی الان تموم شده بود و ماهی یبار یه چس پارت نمیدادی خودتم خسته نمیکردی
انقد زیاد بود این پارت به ده قسمت مساوی تقسیمش کردم، ده روز روزی یه خط بخونم

P:z
P:z
3 ماه قبل

بعد از سه سال خوندن این رمان،،بالاخره ارسلان یه حرکتی زد،دلارای هم همینطور
اصن مطمئنید این پارت نویسنده بود؟
😂 😂 😂

دسته‌ها

48
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x