ارسلان کمرنگ اخم کرد و صورت کوچک هاوژین را میان دستش گرفت
نمایشی سرش را پایین آورد و کنار صورت دخترک گرفت
_ شبیهم نیست مگه؟
ساینا بهت زده پچ زد
_ یاخدا … نه!
ارسلان پوزخند زد
_ آره
_ دخترته؟!
ارسلان گونهی آویزان هاوژین را بوسید
_ خودشه
_ خدمتکارو حامله کردی؟!
کمرنگ اخم کرد
_ خدمتکار نیست ، زنمو حامله کردم با اجازت
ساینا خندهی تلخی کرد و گونهی هاوژین را نوازش کرد
_ مبارکه … پسرحاجی!
هاوژین خودش را عقب کشید و ارسلان پوزخند زد
_ خوشش نمیاد لپشو بکشی
ساینا پشت میز نشست
چشمانش خیس بود اما اشکی روی گونه هایش سقوط نمیکرد
_ به باباش رفته یا مامانشم اعصاب درست حسابی نداره؟
سیگاری از پاکت روی میز بیرون کشید و فندک صورتی رنگ دخترانه اش را چنگ زد
_ همیشه تصور میکردم بچهات آروم و مظلوم بشه
آلپارسلان پشت میز نشست و هاوژین را روی پایش نشاند
هم زمان دستش را لبه میز گذاشت تا در صورت پایین افتادن سر بچه ، صورتش با لبه میز برخورد نکند
این کار را از دلارای یاد گرفته بود!
_ چرا آروم؟
ننه باباش اصلا آروم نیستن
ساینا دود را بیرون فرستاد و از پشت هالهای از اشک به هاوژین خیره شد
_ مامانی که من براش تصور میکردم مظلوم بود ولی!
ارسلان پوزخند زد
گیلاس شراب روی میز را برداشت و سر تکان داد
_ کی بود حالا این نقشِ مامانِ مظلوم بچهی من؟
_ نمیدونی؟
_ تا قبل مظلوم گفتنت فکرم رفت سمت خواهرت اما بعدش نه!
صدف شیطون رو درس میداد
ساینا تلخ و پر کینه پوزخند زد
_ مظلوم نبود و رفت زیر خاک؟
_ هرکی میره زیر خاک صرفا مظلوم نیست ساینا
جرعه ای از گیلاس نوشید و آن را سرجایش برگرداند
هم زمان که بلند میشد ادامه داد
_ بعضیا بخاطر حماقتشونه!
ساینا کام عمیقی از سیگارش گرفت و ارسلان به برگه های اطرافش اشاره زد
_ اینجایی چون تو این شهر بیشتر از همه طراحی تورو قبول دارم!
ولی اگر بخوای گذشته رو وسط بکشی هزینه میکنم و طراح برجای حاجی رو از ایران میارم
_ ترسیدی ارس؟
_ ترس؟ ترسناک تر از تو الان زیر خاکه
_ پس بذار حداقل وقتی بعد از چندسال بچه به بغل میبینمت خودمو خالی کنم!
خاکستر سیگارش را در زیرسیگاری تکاند و خیره به هاوژین زمزمه کرد
_ شاید اگر تقدیر باهامون مهربون تر بود الان من خالهاش بودم!
هاوژین کلافه و گیج خواب سرش را روی شانه ی ارسلان گذاشت و بی حوصله به ساینا خیره شد
_ ماما
دلش مادرش را میخواست
از ناز کردن خسته شده بود!
_ بچهی من خاله نداره ساینی جون!
خواستی میتونه خاله صدات کنه به شرطی که قبلا با مادرش هماهنگ کنی
_ از قصد میکنی؟
_ نمیفهمم…
_ از قصد خواستی بیام اینجا
که گذشته رو شخم بزنی؟ که اذیتم کنی؟
_ به هرحال وقتی صدف خودشو راحت کرد خواهرش باید جورکش بشه
_ بسه لعنتی … صدف مرده
چطور دلت میاد؟!
_ من دل ندارم
_ پس اون بچه چیه بغلت؟
_ دل واسه تو و خواهرت ندارم
ساینا با حرص سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد
_ مادرش کیه؟
چند دقیقه پیش دیدمش ولی بغل خدمتکار بود
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 449
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مثله اینکه اصلا قصد نداری رزهای وحشی و فئودالو بزاری
رز های وحشی پارتگذاری رو تو اینستا انجام میده از این ب بعد اگه داری بگو پیجشو بدم
دارم بده
خو صب کن چنتا پارتی که هستو بزارم بعد بری اونجا بخونی،،چون اونجا دیگه اینا رو نداره
یدونه بود گذاشتمش،اول اونو بخون
https://www.instagram.com/roman_kimiyamehr
برام بالا نمیاد
چرا برام بالا نمیاد میگه این صفحه مشکل داره
من الان چند ساله این رمان رو دنبال کردم ولی وقتی یع رمان بهتر بخونی میفهمی که رمان دلارای چرت ترین رمانی بوده که خوندی
متاسفم برای نویسنده
بچه برید رمان《 شوگار، زئوس ، تژگاه رو بخونید 》
بهترین رمان هایی هستند که تا الان خوندم اصلا رمان دلارای در برابر اینا هیچ هستش
اینقدر خوبن که یک لحظه به سمت همچین رمانی نمیآید
اسمشو بزنید اینترنت رایگان پیدیاف شو بخونید
تازه نویسنده هاشونم یکی هستش اصلا معلومه خیلی جالب هستن رماناش .
دیگه وقت خودتونو با این رمان مزخرف تلف نکنید
دمستان هیچ رمان خوبی بارداری ناخاستە یا اجباری سراغ دارین
تقاص
خدا نیامرزدش روحش غمگین😁😁
خدابیامرزه نویسنده رو آدم خوبی بود 🖤
دوستان به نظر من اگه برای رمانای اینجوری اصلا نه نظر بدیم نه امتیاز بهتر باشه تا بدونن چقدر دارن به ماها توهین میکنن من که دیگه امتیاز نمیدم
شما امتیاز میدادین؟
ما نزدیک یه ساله امتیاز نمیدیم اصن😂
بمیر
کاش اصن من بمیرم از دست تو راحت بشم،توکه جون سختی نمیمیری الکی فقط همه و اذیت میکنی خودتم فهش میخوری
لعنت به روزی که داشتم تو سایت میگشتم چشمم به این رمان کوفتی خورد
خسته شدمممم
ماهم خیالمون راحت شه که کلن دیگه خبری از پارت نیست
کاشکی بمیری
دیگه خسته شدممممم
بمیرررر
خدالعنتت کنههه
نویسنده بمیر،اوکی
خواستم یاداوری کنم الان بعد از دوماه شایدم بیشتر فقط یه شب از شبی که این هاوژین کچه سگ (توله سگ) از بیمارستان اومده میگذره حتی شاید همون یه شب هم نشده(بس که نویسنده تند تند پارت میده یادم نمی مونه)
یه شب هم نگذشته
همین دیشب بیمارستان بود
بچه ها رمان خوب پلیسی ،مافیایی اگر سراغ دارید معرفی کنید ممنون.
تیری در مسیر
اکالیپتوس
گریز از تو
گرد باروت
تیری در مسیر خوبه
تا تباهی خیلی دوسش داشتم
بال های خیس
دل یار
ناقوس مرگ
مرده شور که ادامه قتل سریالی هست
نفوذ ناپذیر
تو اگه اینطور بودی نویسنده از همون اول رمان نمیزاشتی 😑
بچه ها رمان پیچک و آیین رو کسی خونده ؟کسی میدونه از کجا باید پیداش کنم ؟
منم به شدت دنبال این رمانم
میگن نویسنده چاپش کرده
هرچی میگردم پیداش نمیکنم
آخرین تیکه ای که من خوندم اونجا بود که پیچک فهمید آیین استادش شده
من تا اونجا خوندم ک پیچک تو خونه آیین میرفت ب عنوان خدمتکار بعد فامیلاشون از روستا اومدن پیچک غذا درست کرده بود سر سفره غذا همه میگفتن این غذا مثل دستپخت مامانه پیچکه و …
واقعاااا دلم میخواد بقیشو بخونمممم
اسم اصلی اش چیع
اونموقع ک من میخوندمش اسمش پیچک بود
فک کنم تو تلگرام توی کانال بانوی امروز پارت گذاری میشه
ایدی کانالشو بهم میدی ؟