رمان دل دیوانه پسندم پارت 42

5
(2)

 

حدس می زدم بخاطر چی اونقدر تعجب کرد.
با شرایطی که استاد برام گذاشته بود توقع نداشتن دیگه برم اونجا.

ولی خب، من از هدفم دست نمی کشیدم.
نمی خواستم یه آدم ضعیف و ناتوان جلوه کنم.

آدمی که کوتاه میاد و تا شرایط سخت میشه دست می کشه.
اصلا شغلم این رو ایجاب نمی کرد.

با اعتماد به نفس اما جدی جلو رفتم و گفتم :
سلام دکتر.
اومدم مریضم رو ببینم.

از پشت میز بلند شد. و محترمانه گفت :
سلام خانم یاقوتیان
بفرمایید بشینید.
به صندلی کنار میزش اشاره کرد.

گفتم : نه ممنون عجله دارم.
_ می خواستم چند دقیقه باهاتون صحبت کنم اگر امکانش هست.

دیگه مخالفتی نکردم و روی همون صندلی که اشاره کرده بود نشستم.
کیفم رو روی پام گذاشتم و منتظر بهش خیره شدم.

یکم دست دست کرد و گفت :
چون فرمودید عجله دارید کن سریع می رم سر اصل مطلب.

خانم یاقوتیان، مطمئنید که می تونید این کارو انجام بدید!
اصلا از حرفش خوشم نیومد.

اون دیگه چش شده بود؟
چی کار به اون؟
گیج گفتم : ببخشید؟ یعنی چی؟
_ سوء تفاهم نشه.
میگم یعنی تا الان هرچی راه بوده امتحان کردیم و نشده.

به نظرم فقط، دارید خودتون رو خسته می کنید!
کلافه گفتم : ببخشید آقای موسوی، چی شد که یهو نظرتون تغییر کرد؟

نکنه شما رو هم شست و شوی مغزی دادن؟
انگار از حرفم جا خورد.
با بهت گفت : نه چرا همچین فکری کردید؟ کی باید منو شست و شوی مغزی بده؟

اتفاقا رفتن این مریض از اینجا به نفع ما هم هست.
اما خب از استاد شنیدم که چه شرایطی رو در اختیارتون گذاشتن.

واسه همین گفتم. اینجوری روحیه خودتون نابود میشه

با اینکه حرفش رو قبول داشتم. اما بازم خودم رو نباختم و گفتم :
نگران نباشید. از پسش بر میام.

_ امیدوارم.
و اینم بدونید این حرف های من دلیلی بر این نبود که من هم قراره سنگ جلوی پای شما بندازم.

امیدوارم بین خودمون بمونه. اما درخواست استاد تقریبا همین بود.
که به نحوی شرایط رو واسه شما سخت تر کنیم.

اما خب وقتی که فهمیدم اصل ماجرا چیه و شما گناهی این وسط ندارید من درخواستشون رو قبول نکردم.

حالا هم هر کمکی بود من در خدمتم. هرچیز احتیاج داشتید بگید براتون آماده کنیم.

هم از کار استاد به شدت کفری شده بودم هم از طرفی خوشحال بودم که موسوی با صداقت باهام رفتار کرد.

و پشتم بود.
لبخند محبت آمیزی زدم و گفتم : ممنونم آقای دکتر.
امیدوارم تقاص این کار هاش رو پس بدن.

اما من اجازه نمی دم به سادگی موقعیتی که سالها واسش زحمت کشیدم از دستم بره.

واسه رسیدن بهش هرکاری می کنم. هرکاری.
لبخند زد

_ همین خوبه. خوبه که جا نزدید. امیدوارم این مریض ما هم زودتر سر عقل بیاد

_ ان‌شاءالله. حالا می تونم برم ببینمش؟
_ بله حتما. همراهتون بیام؟
دوست داشتم بگم آره.

ولی گفتم : اگه امکانش هست شما بیرون باشید، اگه نیاز شد صداتون می کنم.

_ مشکلی نیست. هر طور راحتید.
با هم رفتیم سمت اتاقش.
من رفتم داخل و موسوی همون بیرون موند

نمی دونستم قراره چه اتفاقی توی این دیدار بیفته. اما بازم باید تمام تلاشم رو می کردم.

در اتاق رو آروم باز کردم و رفتم داخل.
باز هم روی تختش تو همون حالت دراز کشیده بود.

و با ورود من کوچک ترین تکونی هم نخورد.
نمی دونم چرا یهو از دستش حرصم گرفت. حس کردم مقصر اونه

بی دلیل نبود. چون دلم خیلی پر بود و دوست داشتم یه نفر رو بالاخره مقصر جلوه بدم و همه تقصیر ها رو بندازم گردن اون

درو این بار کامل و محکم بستم. عمدا محکم بستم که صدا ایجاد کنه و تکونی بخوره.

اما اصلا. دریغ از یه تکون کوچیک.
رفتم و باز پرده ها رو کشیدم تا نور بیفته توی اتاق.

و بعد روی صندلی کنارش نشستم. پا رو پا انداختم و به جلو خم شدم
چند دقیقه نشستم ولی حرکتی نکرد.

جدی گفتم : نمی خوای یه عکس العملی نشون بدی؟
و باز هم هیچ.

تصمیم گرفتم حداقل یه بار منطقی باهاش صحبت کنم.

_ یعنی اونقدر وضعت خرابه که اگه بدونی آینده و پیشرفت یه دختر، یه همکاری تو بستگی داره، بازم اعتنا نمی کنی؟

حس کردم نفس صداداری کشید.
اما بازم حرکتی نکرد. انگار واسش مهم نبود
خب معلومه که نبود.

_ ببین… می خوام باهات صحبت کنم.
اول از همه، واقعا از موندن اینجا لذت می بری!

چه سودی برات داره هان؟!
چرا هیچ تلاشی نمی کنی تا آزادی نصیبت بشه؟

یهو دستش رو از روی صورتش برداشت که باعث شد بترسم و خودم رو بکشم عصب.
حس کردم اون حرکت رو کرد که چیزی بگه.

ولی بازم پشیمون شد و من صداش رو نشنیدم.
دوباره به حالت قبل برگشت.

_ خب بگو مشکلت چیه.
اگه نمی تونی حرف بزنی بهم نشون بده.

تو دنیا هیچ مشکلی نیست که حل نشه.
اگرم برات اتفاقی افتاده که فکر می کنی جبران ناپذیره

حتما لازم بوده که اتفاق بیفته.
مگه ما چقدر زنده ایم هان؟

فکر می کنی چند سال دیگه قراره عمر کنی؟
می دونی کی قراره روز موعود برسه؟
پس چرا از این روزایی که داری استفاده نمی کنی؟

اصلا انگار حرفام روش اثر نداشت.
هوفی کشیدم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۰ ۰۰۰۲۱۳۸۵۰

دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۹ ۰۱۱۹۰۱۶۸۸

دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات…
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
520281726 8216679582

رمان باورم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار…
دانلود رمان بوی گندم

دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

11 دیدگاه
      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (3)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
عاشقانه بدون متن e1638795564620

دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد…
InShot ۲۰۲۴۰۳۰۴ ۰۱۱۳۲۱۲۹۱

دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی 3.8 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

سروش خر میشه همکاری کنیییی مرسی از قلم تون

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

نویسنده کارش خیلی خوب بود شخصیت مازیار بدجور خراب کرد من از مازیار خیلی بدم اومد مردک عوضی.

Nahar
Nahar
1 سال قبل

وای ی پارت دیگه🥺🥺🥺

Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

بابا سروش جون هر کی دوست داری جون عزیزت یه بابا مامان بگو دل دلارام خوش کن

Atena
Atena
1 سال قبل

خیلی خوبه ولی به همون اندازه کوتاهه 😶

...
...
1 سال قبل

خیلی می‌خوام بدونم مازیار چرا اونطوری بود خیلی زود بهم زد و رفت با کیه
اگه با یه نفری باشه تو خیلی از رمان ها بعد پسره با دختره راه نمیاد برمیگرده

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x