10 دیدگاه

رمان سکوت تلخ پارت 2

4.2
(150)

بچه ها من این رمان رو از کانال خود نویسنده پارت نمی‌ذارم،اگه اسمی یا هرچیزی از رمان فرق کرده مربوط به کاناله‌…اینو گفتم که اونایی ک اگ ی‌موقع جای‌دیگ خوندن بدونن…🤷🏻‍♀️🧡🙏

 

 

 

ت««ن»««ش خ««ی««س از ع««رق بود

 

تمام مدت سر جا ایستاده بود و حرف‌ و طعنه های کیارش را شنیده بود

 

– مانلی

 

مردمک های خشک شده چشمانش را تکان داد

 

سر بالا گرفت و با صدای خفه ای زمزمه کرد

 

– درکت میکنم ، مشکلی با این قضیه ندارم

 

چشم از نگاه متعجب کیارش گرفت و گفت

 

– میرم لباسام رو بپوشم

 

به اتاق برگشت

 

لباس هایش را پوشید

 

کیفش را برداشت و دو دل نگاهی به کادویی که برای او گرفته انداخت

 

میان دو راهی مانده بود

 

اما در آخر تصمیمش را گرفت و کادو را روی میز گذاشت

 

از اتاق بیرون آمد

 

کیارش همچنان روی همان مبل نشسته بود

 

بی آنکه حرف دیگری بزند و از او خداحافظی کند از خانه بیرون آمد

 

چانه اش لرزید اما حالا وقت ترکیدن بغضش نبود

 

سوار ماشین شد و حرکت کرد

 

تمام علاقه اش به آن مرد را فراموش میکرد

 

 

 

* * *

 

دو روز از آن شب نفرت انگیز میگذشت و در تمام این مدت خود را در اتاقش ح^ب^س کرده بود

 

هنوز کسی از قضیه پیش آمده بین او و کیارش خبر نداشت

 

منتظر بود همین روزها خاله نوشینش زنگ بزند و موضوع را به گوش پدربزرگش برساند

 

اما هیچ خبری از آنها نبود.

 

دستی به روسری اش کشید و گره زیر گلویش را کمی شل کرد

 

به اصرار خاله نسترنش به خانه آنها امده بود

 

خبر از این مهمانی ترتیب داده شده نداشت وگرنه هرگز قبول نمیکرد تا به اینجا بیاید

 

– چیه دختر؟ پکری!

 

نگاه چرخاند و دستپاچه در جواب نیما گفت

 

– نه دایی جون خوبم

 

نیما خیره نگاهش کرد و با مکث ادامه داد

 

– مطمئن؟

 

لبخندی زد

 

سر به تایید تکان داد و برای فرار از سوال و جواب های نیما کمک به نسترن را بهانه کرد و از کنار او برخاست

 

به آشپزخانه رفت ، مشغول همراهی فرگل در تزئین سالاد شد که صدای زنگ آیفون در خانه پیچید

 

فرگل همانطور که از پشت میز بلند میشد رو به او گفت

 

– انگار خاله نوشین اومد

 

 

 

 

شوکه نگاهش کرد

 

انتظار آمدن آنها را نداشت .

 

آب دهانش را قورت داد ، کیارش هم همراه آنها بود؟

 

به دنبال فرگل از آشپزخانه بیرون رفت

 

صدای احوال پرسی نوشین و کمال آقا را شنید

 

قدم دیگری نزدیک شد

 

حالا تمام خانواده آنها در تیرراس نگاهش بودند

 

کیوان و کوروش ..

 

ابتدا از نبود کیارش نفس راحتی کشید اما نسیم ، دختر دایی‌اش پرسید

 

– عمه جون کیارش نیومده؟

 

نوشین لبخند زد و همانطور که دست در دست فرگل گذاشته بود جواب داد

 

– چرا عزیزم ، الان میاد …

 

ضربان قلبش اوج گرفت

 

هیچ دلش نمیخواست او را ببیند ، کاش نیامده بود

 

با نزدیک شدن نوشین به ناچار لبخند زد و احوال پرسی کرد

 

گرم گرفتن نوشین و کمال آقا با او خبر از آن میداد که کیارش هنوز با آنها صحبت نکرده است

 

چند دقیقه که گذشت سر و کله کیارش نیز پیدا شد

 

 

 

کیارش در عین خونسردی مقابلش قرار گرفت

 

حالش را پرسد و در آخر به او اشاره کرد و خندید

 

– جمع کن اینارو از دورت ، شبیه گوسفند شدی

 

نسیم که حرف او را شنیده بود

 

با صدای بلند خندید

 

دستش کنار تنش مشت شد

 

اما لبخند زد

 

جوابی در آستین نداشت ، جز همین لبخندی که برای حفظ ظاهر بود .

 

روی مبل نشست و کیارش مبل جای خالی کنار او را نادیده گرفت و روی‌مبلی تک نفره نشست

 

نگاه جمع مشکوک بود

 

نوشین چشم و ابرو آمد و کیارش اهمیت نداد

 

مشغول صحبت با نسیم که نزدیکش بود شد .

 

احساس حقارت تمام وجودش را گرفت

 

کمی که گذشت به بهانه تماس با‌پدربزرگش از میان جمع برخاست و به اتاق رفت

 

تلفن همراهش را از داخل کیف برداشت

 

نمی دانست باید با کی تماس بگیرد

 

حالش خوب نبود

 

احساس خفگی میکرد

چند دقیقه ای را در اتاق ماند

 

احتیاج داشت تا دقایقی از جمع فاصله بگیرد

 

پس از آنکه حالش‌ کمی بهتر شد خود را جمع و جور کرد

 

مقابل آینه ایستاد

 

کمی رژگونه به صورت رنگ پریده خود زد ، دستی

به موهای بلند فر و خرمایی رنگ خود کشید .

 

لبخندی به خود زد

 

چشم گرفت و از اتاق بیرون رفت

 

در جمع نشست ، سرگرم صحبت با بقیه شد

 

کیارش را نادیده گرفت

 

با دخترها گفت و خندید و در آخر برای کمک در چیدن میز شام همراه بقیه به آشپزخانه رفت

 

میز شام که چیده شد

 

نوشین به سراغش آمد

 

– مانلی

 

سر چرخاند و لب زد

 

– جانم؟

 

نوشین با‌محبت نگاهش کرد و گفت

 

– برو کیارش رو صدا کن بیاد دخترم ، رفته پایین …گوشیشم با خودش نبرده

 

ناچاره مانده‌ گوش داد

 

تلاش داشت با او برخوردی نداشته باشد اما حالا مجبور بود

 

از خانه بیرون آمد ..

 

دو طبقه بودن خانه نسترن را دوست نداشت

 

بالا و پایین شدن مدام پله ها خسته کننده بود.

 

کفش هایش را پوشید و به سمت راه پله ها رفت..

 

پله ها را یکی یکی بدون هیچ سر و صدایی پایین آمد

 

به‌ پاگرد اول که رسید ایستاد

 

دست به زیر موهای فرش برد و آنها را با کش موی مانده به دور مچ دستش بست.

 

نفس عمیقی کشید و باقی پله ها را نیز پایین رفت

 

نگاهی به دور و بر انداخت

 

قدمی به سمت درب ورودی ساختمان برداشت که با شنیدن صدا از پارکینگ متعجب سر جا ایستاد

 

صدای خنده‌هایی مردانه که به شدت برایش آشنا بود..

 

آرام و بی سر و صدا به سمت پارکینگ قدم برداشت

 

به کنار دیوار رسید ، دست پیش برد در را به عقب  هل دهد که با شنیدن صدای n اله ای زن-_-انه سر جا میخکوب شد

– ن…ک…ن کیارش ، آخ ، دس…ت…ت..و بردار…

 

 

«این پارتم گذاشتم که با رمان آشنا شین ،

و نحوه پارت گذاری هم یک‌ روز در میانه »

😍»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 150

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۹ ۲۳۲۳۱۳۸۷۱

دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی 2 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی…
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
IMG 20240711 140104 027

دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد ) 4.3 (4)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر…
1050448 سیم خاردار روی حصار تاریک عکس سیلوئت تک رنگ

دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی…
رمان دلدادگی شیطان

رمان دلدادگی شیطان 5 (1)

13 دیدگاه
  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این…
IMG 20210725 110243

دانلود رمان دلشوره 1.5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با…
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
IMG 20230127 013632 7692 scaled

دانلود رمان به چشمانت مومن شدم 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل…
IMG 20230123 123948 944

دانلود رمان ضماد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

ممنون ندا بانو خیلی رمان قشنگیه فقط یه کم پارتا رو بیشتر کن مادر 🙏

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
5 ماه قبل

من هنوزم آشنا نشدم
یک پارت دیگه هم بده 🤣😂
عالی

تارا فرهادی
تارا فرهادی
5 ماه قبل

خیلی گشنگههه
مرسی ننه ندا♥️

به تو چه😐
به تو چه😐
5 ماه قبل

جای حساس تموم شد🥺🥺
ندا جوون یه این چشای مظلوم بالا نگاه کن دلت میاد یک پارت دیگه نزاری🥺❤️
یک پارت دیگه هم بده برای اشنایی بیشتر دیگه اصلانده😁🍃❤️

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
5 ماه قبل

ندومبه ندا هر چی خودت صلاح میدونی

به تو چه😐
به تو چه😐
5 ماه قبل

خیلی قشنگه:)❤️
البته قشنگ ترم میشه اگه هر روز باشه پارتگذاری🤣😁

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x