10 دیدگاه

رمان سکوت تلخ پارت 2

4.2
(145)

بچه ها من این رمان رو از کانال خود نویسنده پارت نمی‌ذارم،اگه اسمی یا هرچیزی از رمان فرق کرده مربوط به کاناله‌…اینو گفتم که اونایی ک اگ ی‌موقع جای‌دیگ خوندن بدونن…🤷🏻‍♀️🧡🙏

 

 

 

ت««ن»««ش خ««ی««س از ع««رق بود

 

تمام مدت سر جا ایستاده بود و حرف‌ و طعنه های کیارش را شنیده بود

 

– مانلی

 

مردمک های خشک شده چشمانش را تکان داد

 

سر بالا گرفت و با صدای خفه ای زمزمه کرد

 

– درکت میکنم ، مشکلی با این قضیه ندارم

 

چشم از نگاه متعجب کیارش گرفت و گفت

 

– میرم لباسام رو بپوشم

 

به اتاق برگشت

 

لباس هایش را پوشید

 

کیفش را برداشت و دو دل نگاهی به کادویی که برای او گرفته انداخت

 

میان دو راهی مانده بود

 

اما در آخر تصمیمش را گرفت و کادو را روی میز گذاشت

 

از اتاق بیرون آمد

 

کیارش همچنان روی همان مبل نشسته بود

 

بی آنکه حرف دیگری بزند و از او خداحافظی کند از خانه بیرون آمد

 

چانه اش لرزید اما حالا وقت ترکیدن بغضش نبود

 

سوار ماشین شد و حرکت کرد

 

تمام علاقه اش به آن مرد را فراموش میکرد

 

 

 

* * *

 

دو روز از آن شب نفرت انگیز میگذشت و در تمام این مدت خود را در اتاقش ح^ب^س کرده بود

 

هنوز کسی از قضیه پیش آمده بین او و کیارش خبر نداشت

 

منتظر بود همین روزها خاله نوشینش زنگ بزند و موضوع را به گوش پدربزرگش برساند

 

اما هیچ خبری از آنها نبود.

 

دستی به روسری اش کشید و گره زیر گلویش را کمی شل کرد

 

به اصرار خاله نسترنش به خانه آنها امده بود

 

خبر از این مهمانی ترتیب داده شده نداشت وگرنه هرگز قبول نمیکرد تا به اینجا بیاید

 

– چیه دختر؟ پکری!

 

نگاه چرخاند و دستپاچه در جواب نیما گفت

 

– نه دایی جون خوبم

 

نیما خیره نگاهش کرد و با مکث ادامه داد

 

– مطمئن؟

 

لبخندی زد

 

سر به تایید تکان داد و برای فرار از سوال و جواب های نیما کمک به نسترن را بهانه کرد و از کنار او برخاست

 

به آشپزخانه رفت ، مشغول همراهی فرگل در تزئین سالاد شد که صدای زنگ آیفون در خانه پیچید

 

فرگل همانطور که از پشت میز بلند میشد رو به او گفت

 

– انگار خاله نوشین اومد

 

 

 

 

شوکه نگاهش کرد

 

انتظار آمدن آنها را نداشت .

 

آب دهانش را قورت داد ، کیارش هم همراه آنها بود؟

 

به دنبال فرگل از آشپزخانه بیرون رفت

 

صدای احوال پرسی نوشین و کمال آقا را شنید

 

قدم دیگری نزدیک شد

 

حالا تمام خانواده آنها در تیرراس نگاهش بودند

 

کیوان و کوروش ..

 

ابتدا از نبود کیارش نفس راحتی کشید اما نسیم ، دختر دایی‌اش پرسید

 

– عمه جون کیارش نیومده؟

 

نوشین لبخند زد و همانطور که دست در دست فرگل گذاشته بود جواب داد

 

– چرا عزیزم ، الان میاد …

 

ضربان قلبش اوج گرفت

 

هیچ دلش نمیخواست او را ببیند ، کاش نیامده بود

 

با نزدیک شدن نوشین به ناچار لبخند زد و احوال پرسی کرد

 

گرم گرفتن نوشین و کمال آقا با او خبر از آن میداد که کیارش هنوز با آنها صحبت نکرده است

 

چند دقیقه که گذشت سر و کله کیارش نیز پیدا شد

 

 

 

کیارش در عین خونسردی مقابلش قرار گرفت

 

حالش را پرسد و در آخر به او اشاره کرد و خندید

 

– جمع کن اینارو از دورت ، شبیه گوسفند شدی

 

نسیم که حرف او را شنیده بود

 

با صدای بلند خندید

 

دستش کنار تنش مشت شد

 

اما لبخند زد

 

جوابی در آستین نداشت ، جز همین لبخندی که برای حفظ ظاهر بود .

 

روی مبل نشست و کیارش مبل جای خالی کنار او را نادیده گرفت و روی‌مبلی تک نفره نشست

 

نگاه جمع مشکوک بود

 

نوشین چشم و ابرو آمد و کیارش اهمیت نداد

 

مشغول صحبت با نسیم که نزدیکش بود شد .

 

احساس حقارت تمام وجودش را گرفت

 

کمی که گذشت به بهانه تماس با‌پدربزرگش از میان جمع برخاست و به اتاق رفت

 

تلفن همراهش را از داخل کیف برداشت

 

نمی دانست باید با کی تماس بگیرد

 

حالش خوب نبود

 

احساس خفگی میکرد

چند دقیقه ای را در اتاق ماند

 

احتیاج داشت تا دقایقی از جمع فاصله بگیرد

 

پس از آنکه حالش‌ کمی بهتر شد خود را جمع و جور کرد

 

مقابل آینه ایستاد

 

کمی رژگونه به صورت رنگ پریده خود زد ، دستی

به موهای بلند فر و خرمایی رنگ خود کشید .

 

لبخندی به خود زد

 

چشم گرفت و از اتاق بیرون رفت

 

در جمع نشست ، سرگرم صحبت با بقیه شد

 

کیارش را نادیده گرفت

 

با دخترها گفت و خندید و در آخر برای کمک در چیدن میز شام همراه بقیه به آشپزخانه رفت

 

میز شام که چیده شد

 

نوشین به سراغش آمد

 

– مانلی

 

سر چرخاند و لب زد

 

– جانم؟

 

نوشین با‌محبت نگاهش کرد و گفت

 

– برو کیارش رو صدا کن بیاد دخترم ، رفته پایین …گوشیشم با خودش نبرده

 

ناچاره مانده‌ گوش داد

 

تلاش داشت با او برخوردی نداشته باشد اما حالا مجبور بود

 

از خانه بیرون آمد ..

 

دو طبقه بودن خانه نسترن را دوست نداشت

 

بالا و پایین شدن مدام پله ها خسته کننده بود.

 

کفش هایش را پوشید و به سمت راه پله ها رفت..

 

پله ها را یکی یکی بدون هیچ سر و صدایی پایین آمد

 

به‌ پاگرد اول که رسید ایستاد

 

دست به زیر موهای فرش برد و آنها را با کش موی مانده به دور مچ دستش بست.

 

نفس عمیقی کشید و باقی پله ها را نیز پایین رفت

 

نگاهی به دور و بر انداخت

 

قدمی به سمت درب ورودی ساختمان برداشت که با شنیدن صدا از پارکینگ متعجب سر جا ایستاد

 

صدای خنده‌هایی مردانه که به شدت برایش آشنا بود..

 

آرام و بی سر و صدا به سمت پارکینگ قدم برداشت

 

به کنار دیوار رسید ، دست پیش برد در را به عقب  هل دهد که با شنیدن صدای n اله ای زن-_-انه سر جا میخکوب شد

– ن…ک…ن کیارش ، آخ ، دس…ت…ت..و بردار…

 

 

«این پارتم گذاشتم که با رمان آشنا شین ،

و نحوه پارت گذاری هم یک‌ روز در میانه »

😍»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 145

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

ممنون ندا بانو خیلی رمان قشنگیه فقط یه کم پارتا رو بیشتر کن مادر 🙏

خواننده رمان 2
خواننده رمان 2
3 ماه قبل

من هنوزم آشنا نشدم
یک پارت دیگه هم بده 🤣😂
عالی

تارا فرهادی
تارا فرهادی
3 ماه قبل

خیلی گشنگههه
مرسی ننه ندا♥️

به تو چه😐
به تو چه😐
3 ماه قبل

جای حساس تموم شد🥺🥺
ندا جوون یه این چشای مظلوم بالا نگاه کن دلت میاد یک پارت دیگه نزاری🥺❤️
یک پارت دیگه هم بده برای اشنایی بیشتر دیگه اصلانده😁🍃❤️

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
3 ماه قبل

ندومبه ندا هر چی خودت صلاح میدونی

به تو چه😐
به تو چه😐
3 ماه قبل

خیلی قشنگه:)❤️
البته قشنگ ترم میشه اگه هر روز باشه پارتگذاری🤣😁

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x