رمان طلوع پارت ۱۴۵

3.3
(3)

 

 

 

همه جا رو نگاه میکنه و وقتی مطمعن میشه کسی تو سالن نیست بیرون میره…

 

 

_ کجا؟….

 

انگاری اشتباه فکر میکرده..

 

دسته ی کیف رو محکم تو دستش فشار میده و میچرخه طرف مادرش…

 

 

با دیدنش که گوشه ی روسریش رو به چشماش میکشه دلش زیر و رو میشه….و با خودش فکر میکنه چه دختر بدی براش بوده…..

 

 

نفس عمیقی میکشه تا مثل مادرش اشکاش رو گونه هاش نریزه…قرار نیست گریه کنه….به خودش قول داده بود دیگه برا هیچ چیزی گریه نکنه…حتی مادری که این چندوقته یه چشمش اشک بوده و یکی خون….ولی….ولی کجا بوده وقتی همین دیشب پسراش باز افتاده بودن به جونش و تا تونسته بودن دق و دلی هر چیزی که تو دلشون بوده و نبوده رو رو سرش درآوردن و اون از ته دل پدر مادرش رو صدا زده و هیشکی برا کمک پیش قدم نشده بود….

 

 

_ دارم….دارم میرم آگاهی….

 

مادرش بی حس بهش چشم میدوزه….

 

وقتی جوابی ازش نمیشنوه میخواد بچرخه که میشنوه….

 

_ روزی که به دنیا اومدی هم من خوشحال بودم هم بابات که بعد از سه تا پسر بالاخره خدا بهمون یه دختر داده….ولی دو روز پیش که رضا سی دی انداخته شده تو حیاط رو رو تلویزیون گذاشت و برادرها و پدرت تن لختت رو زیر چند مرد دیدن دلم میخواست زمین دهن باز کنه و یه قطره آب بشم و فرو برم توش….آرزو کردم کاش هیچوقت دختری مثل تو نداشتم…کاش روزی که به دنیا اومدی می مردی ساره….

 

 

دلش از حرفاش میگیره…هزار تکه میشه….میچرخه و از خونه میزنه بیرون و با خودش فکر میکنه انگاری برا خانواده ش مهم نیست که بهش تجاوز کردن و به خواست خودش نبود و به زور بود….

 

 

 

 

نگاهش به سر در دفترش میفته و با استرس وارد میشه….

 

 

بار آخری که اینجا بوده حرفای خوبی رو نشنیده بود……

 

ولی چاره ای نیست……دفتر خلوته و با اجازه ی منشی وارد میشه….

 

 

محمدحسین سرش میون دم و دستک جلوشه که با صدای سلام بی جون دختری سرش بالا میاد….

 

با دیدن ساره ای که صورت همیشه سفیدش حالا کبود کبود شده متعجب و با نگرانی بلند میشه…..

 

 

_ ساره؟!….

 

 

ساره خجالت زده ولی مشتاق بهش چشم میدوزه…..ته دلش هنوزم دوسش داره…ولی خب….خیلی مسخره ست اگه مثل قبل بخواد دوست داشتنش رو به زبون بیاره….

 

 

محمدحسین از پشت میزش بلند میشه و سمتش میاد…دلش از دیدن دختری که یه روز نامزدش بوده و حالا به این روز افتاده به درد میاد….

 

 

_ ببینمت…..چی به روزت اومده دختر؟….کار کیه؟….حمید؟…..آره؟….

 

پشت سر هم حرف میزنه و متوجه نمیشه نگرانی هایی که به زبون آورده چی به روز دل بیچاره ی ساره میاره….

 

 

دست محمد حسین که سمت صورت درب و داغونش میاد عقب میکشه و طرف مبل رو به روی میز میره و میشینه…..

 

 

محمد حسین اما اینبار به جای پشت میز نشستن سمت ساره میره و روی همون مبلی که اون نشسته کنارش میشینه…..

 

 

به خودش قول داده بود گریه نکنه….ولی دلش خیلی گرفته…..دیگه نمیتونه خوددار باشه و با صدای بلندی میزنه زیر گریه….

 

دستاش بالا میاد و رو صورتش میشینه و تموم تنش از گریه ی از ته دلش به لرزه درمیاد….

 

 

محمدحسین سکوت میکنه و تا وقتی که گریه ی ساره تموم شه حرفی نمیزنه….

 

 

_ من…..من….بهم تجاوز شده….

 

 

اخماش از شنیدن حرفایی که میشنوه تو هم میره….

 

 

حرفایی که شنیده بود جز این بود….سکه هایی که ساره با دوست پسرش برداشته و در رفته بود….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

_ مامان بخدا من نمیدونم سکه ها کجاست…..اصن روحمم خبر نداره اونا چی شدن؟…..چرا اینقده بهم بی اعتمادین آخه….

 

 

بی اهمیت به خودش و حرفاش طرف آشپزخونه میره….باید تو دلش اعتراف کنه دیگه تو این خونه برا هیشکی مهم نیست…حتی الان که دو ماه از اون ماجرا گذشته….حتی اگه صد سال دیگه هم بگذره…..

 

 

با شنیدن صدای پدرش و حمید از بیرون تند از پله ها بالا میره تا باهاشون رو به رو نشه….

 

 

در اتاق رو باز میکنه و وارد میشه..سمت تخت میره و روش میشینه….دو ماه گذشته ولی هیچی تغییر نکرده…بدتر شده که بهتر نشده…حاج بابایی که حتی دلش نمیخواد باهاش یک کلمه حرف بزنه…مادری که جز برا غذا دادن بهش پاش رو تو این اتاق نمیذاره و اونم حرفی باهاش نداره…حتی وقتی همه چی رو بهش توضیح داده….هیچ جوره راضی نیستن حرفاش رو باور کنن….

 

 

با صدای محمدحسین از پایین متعجب و هول زده بلند میشه…..

 

 

در اتاق رو نیمه باز میذاره تا صداشون رو بشنوه….

 

 

 

_ چی شده؟….زودتر کارت رو بگو هزار بدبختی داریم……

 

 

_ با شما کاری ندارم آقا حمید….کارم با ساره ست….

 

 

پوزخند صداداری رو که حمید میزنه دلش رو به درد میاره وقتی پشت بندش میگه:تو بهتر از ما شناختیش که خودت رو کنار کشیدی….فقط کاش به ما هم یه ندا میدادی زودتر جمع و جورش میکردیم تا اینجوری مایه ی آبروریزی نشه….

 

 

_ دختری که بهش تجاوز کرده باشن مایه ی آبروریزی نمیشه اقا حمید…..شما اگه برادر باشین باید پشت و پناه خواهرتون بودین نه اینکه تا بریدن سرش پیش برین و….

 

با صدای حاج بابا حرفایی که حال مزخرف ساره رو یکم بهتر میکرد قطع میشه…..

 

 

_ بسه دیگه…گفتی کار دارم…کارت رو بگو و از اینجا برو….

 

 

_ بله خب….کار دارم…ساره کارهای شکایتش رو به من سپرده و الان اومدم بگم که یکی از اونهایی که بهش تجاوز کرده دستگیر شده‌….

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۰۷۱۸۶

دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۰۶۴۴۶

دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه…
عاشقانه بدون متن e1638795564620

دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر 2 (1)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد…
1 1

رمان کویر عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از…
IMG 20240701 230458 934

دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح 4 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر…
IMG 20230127 015557 9102 scaled

دانلود رمان نقطه کور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره…
چشم دختر زیبا

دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال…
IMG 20240522 075749 599

دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی 4 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
11 ماه قبل

عالیه

صحرا
صحرا
11 ماه قبل

به نظرم بابای طلوع محموده

Atosa
Atosa
11 ماه قبل

اگر قرار بر فهمیدن طلوع و گرفتن انتقام باشه قطعا از پدر بارمان و پدربزرگش میگره ، بارمان هیچ نقشی نه توی تجاوز ساره داشت نه دزیدن طلا ها

مینا
مینا
پاسخ به  Atosa
11 ماه قبل

تو پنهونکاریش مقصره و قطعا به همین خاطر طلوع ازش شاکی میشه

Raha
Raha
11 ماه قبل

مطمئنم پایانی تلخ برا این رمانه🥲💔
طلوع اینارو میفهمه
به ی روشی انتقام میگیرع (احتمال هم میدم از رادمان استفادع کنه🥲)
سپس بچشو ورمیدارع از اونجا میرع
تلخ هم از نظری میگم ک طلوع و رادمان از هم جدا میشن چون دیگ طلوع نمیخواد باهاش باشه😭
در نهایت هم لعنت به رستایی ها🌚

Raha
Raha
پاسخ به  Raha
11 ماه قبل

ای وای خاک تو سرم به جای بارمان نوشتم رادمان😂😂💔

مینا
مینا
پاسخ به  Raha
11 ماه قبل

دور از جونت بابا اشتباه تایپیه دیگه

مینا
مینا
پاسخ به  Raha
11 ماه قبل

از اولم اشتباه بود ازدواجش با بارمان

مینا
مینا
پاسخ به  Raha
11 ماه قبل

طلوع مثل رستایی ها نیست که بخواد از بارمان سوء استفاده کنه اون اگه از این کارا بلد بود که از همون اول زمینشون میزد با نقشه ولی قطعا دلخور میشه چرا پنهونکاری کرده ولی امکان این هست که بارمان بخواد جلوش و بگیره نزاره انتقام بگیره همین طوری که با تمام ظلمی که خانوادش کردن تا طلوع میخواد حرفی بزنه بر علیهشون جلوش جبهه میگیره از این لحاظ حتما رو در رو قرار میگیرن

مینا
مینا
11 ماه قبل

چه پدر مادر دلسوزی😏😏😏😏😏همینه که میگن چوب خدا صدا نداره آه ساره مادرش و گرفته که الان زمین گیره و به اون روز افتاده ولی کو کسی که عبرت بگیره

lolo
lolo
11 ماه قبل

چقدر این پارتا غمگین هستند کاش حداقل مادرش به اون اعتماد داشت مادرش باید درد دخترشو از چشماش میفهمید غمگینیش رو حقیقت رو ..دلم میخواد بارمان همه چیز رو به خانواده‌ش مخصوصا حاج رستایی بگه و اون برادرای چندش ساره رو نابود کنه ولی دیگه ادم مرده دیگه بر نمیگرده .. ساره خودشو با مواد کشیدن اروم میکرد

مینا
مینا
پاسخ به  lolo
11 ماه قبل

اون مردک هم میدونه ساره بیگناهه ولی میبینی که پسراش و بر علیه طلوع بسیج میکنه مگه فهمید نوه هاش به طلوع تجاوز کردن چه غلطی کرد که خیال کردی الان بفهمه انتقام ساره رو میگیره این اگه پدر بود جلوی پسراش و میگرفت و میگفت اگر هم تنبیهی در کار باشه خودم انجام میدم غلط کردنش به شما نیومده

Atosa
Atosa
11 ماه قبل

یعنی اگر طلوع همه اینا و ادامه شو که خدا میدونه چی هست رو بدونه چه واکنشی نشون میده ؟

مینا
مینا
پاسخ به  Atosa
11 ماه قبل

شک نکن انتقام سختی میگیره ممکنه از بارمانم جدا شه

خواننده
خواننده
11 ماه قبل

به نظرتون ساره خیلی زود با این قضیه کنار نیامد

مینا
مینا
پاسخ به  خواننده
11 ماه قبل

چیکار کنه انتظار داشتی خودکشی کنه؟بهترین کار و انجام داد رفت پیگیری کرد حداقل یکیشون دستگیر شد

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

وای چرا اینقدر کم خانم شاهانی خودتون قضاوت کنین برای یه روز در میون کم نیس این پارتا واقعا

مینا
مینا
پاسخ به  خواننده رمان
11 ماه قبل

یک روز در میان نیست دیگه هفته ای دو بار همین میدن پارت

:///
:///
11 ماه قبل

دلم جیزززز شده برای ساره ای خداااا
خدا لعنتشون کنه:))))))))

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x