رمان طلوع پارت ۱۴۹

4
(2)

 

 

 

_ چی میل دارین خانم؟…

 

_ مرسی…منتظر کسی هستم…بیاد سفارش میدم….

 

دور میشه و من تو جام جا به جا میشم….نشستن برام سخته….اونم رو این صندلی ها…نیم ساعتی هست که منتظرم و هنوزم هیچ خبری نیست…..

 

 

موبایل رو از رو میز برمیدارم تا بهش زنگ بزنم که همون لحظه در کافه باز میشه و مردی با قد متوسط و یه تیشرت و شلوار مشکی داخل میاد….

 

 

عینکش رو برمیداره و نگاهش رو اطراف میچرخونه….

 

 

با دیدنم نگاهش تو نگاهم گره میخوره و با لبخند سمتم میاد…..

 

 

سر تا پاش رو از نظر میگذرونم..در حقیقت دنبال یه نشونی م….یه شباهت…..

 

 

 

از استرس همه ی وجودم میره رو ویبره….و بیچاره بچه ی تو شکمم که دکتر گفته هیجان و استرس براش خوب نیست….

 

 

دستام رو تو هم گره میزنم و همه ی وجودم چشم میشه و به مردی که حالا طرف دیگه ی میز ایستاده نگاه میکنم…..

 

 

باورش برام سخته همچین مردی پدرم باشه….چهره ش به پدر بودن نمیخوره….برا پدر بودن دختری به سن من خیلی جوونه….

 

با کمک دسته ی صندلی بلند میشم و رو به روش وایمیسم….

 

_ سلام عزیزدلم…..

 

با عزیزم گفتنش حس بدی بهم دست میده و وقتی میخواد برا بغل کردنم جلو بیاد چند قدم عقب میرم و دستمو به معنی نه جلوش میگیرم….

 

 

هیچ حالت ناراحتی تو صورتش پیش نمیاد و برعکس به خنده میگه: بشین عزیزم….برات خوب نیست زیاد سر پا وایسی….بشین….

 

 

خودش میشینه و منم رو صندلی که نشسته بودم میشینم……

 

 

_ خوبی؟…..

 

نه….خوب نیستم…..اصلا….دست هام میلرزه و تنم از سرما یخ زده…..

 

 

 

فقط نگاهش میکنم که دست میبره تو جیبش و یه برگه درمیاره و سمتم میگیره….

 

 

حالا چشمام میچرخه رو برگه و از دستش میگیرم…..

 

 

بازش میکنم و با دیدنش میفهمم برگه ی دی ان ای….

 

 

دیگه چند باری که آزمایش دادم حالا با دیدن این آزمایش میفهمم که جوابش چیه….

 

 

_ به من شباهت نداری…..

 

 

بهش نگاه میکنم که ادامه میده: بیشتر به ساره شباهت داری….نه من…‌‌

 

_ __________

 

_ یه چیزی بگو حداقل صداتو بشنوم……

 

 

چقد این حرفا برام عجیب غریبن…‌‌

 

 

حس میکنم خوابم و نمیدونم وضعیتی که توش گیر کردم رویاست یا یه کابوس ترسناکه…..

 

 

نفس عمیقی میکشم و  لبام رو با زبونم تر میکنم…..

 

 

برگه رو بالا میارم و رو بهش میگم: این….این آزمایش رو چطوری گرفتین؟….

 

 

با کج کردن سرش میگه: همون وقتی که با ساره آزمایش داده بودی….

 

 

اخمام از گیجی تو هم میره……

 

با ساره!!……

 

نگاه گنگم رو که میبینه میگه: به تاریخ و اسم آزمایشگاه نگاه کن…برا همون وقتیه که با ساره آزمایش دادی….

 

 

تند برگه رو میچرخونم و بهش نگاه میکنم….

 

 

راست میگه….برا همون موقع است…..همون تاریخ….همون آزمایشگاه….ولی آخه چه جوری…..

 

 

باز بهش نگاه میکنم و میگم: یعنی چی؟….چطور ممکنه….من فقط با ساره ازمایش دادم…اصلا شما کجا بودین….چطور میدونستین ما قراره آزمایش بدیم……

 

 

 

 

_ صبر کن…..بهت میگم…بذار یه چیزی سفارش بدم…رنگ به روت نیست قربونت برم….

 

 

دستمو جلوش میگیرم و تند میگم: لطفا با من اینجوری حرف نزنین….

 

 

_ دخترمی…..

 

 

پوزخندی که میزنم خیلی واضحه….دخترم……

 

 

با دیدن پوزخندم متاسف سرش زو تکون میده و میگه: باشه…هر جوری که خودت بخوای حرف میزنم…الان فقط آروم باش….میترسم حالت بد شه…..

 

 

پلک هامو رو هم فشار میدم و میگم: لطفا زودتر حرفاتون رو‌ بزنین و جواب سوال های من رو‌ بدین….وقت ندارم و باید زودتر برگردم….

 

 

سرش رو به معنی باشه تکون میده و میگه:خیلی خب باشه…..میگم….روزی که تو و ساره رفتین آزمایشگاه من با خبر شدم و دنبالتون اومدم….میخواستم ببینم دختری که اومده پیش ساره کیه و چه نسبتی باهاش داره…..ته دلم امید داشتم حتما همون بچه ای که در به در دنبالش بودم….همون بچه ای که ساره هیچوقت نگفت چیکارش کرده….من خیلی وقت بود دنبالت بودم طلوع….ساره بهم گفته بود وقتی به دنیا اومدی مردی…..اونجا آشنا داشتم و ازشون خواستم از همون نمونه ی تو برا منم استفاده کنن….

 

 

_ چطوری با خبر شدین؟…..کی بهتون گفت من پیش ساره م؟…..

 

 

_ من خونه ی ساره رو بلد بودم…..خودم کمک کردم اون خونه رو بگیره….

 

 

دست خودم نیست که با صدای بلند میگم: چی!!!….چی میگین شما؟……

 

 

 

دستش برا اینکه دستمو بگیره جلو میاد که محکم عقب میکشم……وااای چه حس بدی دارم….خدایا…..

 

 

_ آروم باش دختر جان…..اگه همون یه وجب جا نبود معلوم نبود چه بلایی سرش میومد…..بهش ظلم شده بود..‌‌…بدترین اتفاق براش افتاده بود…. دو تا از دوستای نامردم بهش تجاوز کردن….حالش بد بود….خانوادش تا حد مرگ کتکش زدن و وقتی هم فهمیدن بارداره از خونه انداختنش بیرون‌……من دوسش داشتم….دنبالش گشتم و وقتی پیداش کردم ازش خواستم با هم زندگی کنیم….گفتم تا وقتی بچه م به دنیا بیاد با هم باشیم….قبول نکرد…ساره قبل از تجاوز باردار بود….مطمعن بودم بچه مال منه….ولی با این وجود میبینی که آزمایش هم دادم….من میخواستم بهش کمک کنم….دیگه چیکار باید میکردم؟…خانواده ی خودش یه درصد کارهایی که من براش کردم و نکردن….برادراش به خونش تشنه بودن….نمیگم تو اتفاق هایی که براش افتاد کاملا بی تقصیرم….نه نیستم…..ولی همه ی سعیم رو هم برا جبران کردم….چون دوسش داشتم…..ولی خب…..نشد…..یعنی خودش نخواست….

 

 

 

تجاوز!….اونم دو نفری!…خدایا….آخ بیچاره ساره!….

 

 

حرفی نمیزنم و نگاه خیره م رو به میز میدم….

 

 

 

_ تو یه خانواده ی فقیر بزرگ شدم…از بچه گی هر کاری که فکرشو کنی انجام دادم….هر کاری..‌‌‌‌‌…از طریق یه دوستی با حمید رستایی آشنا شدم….پدرشوهرت….یه چند وقت که گذشت یه روز پیغام داد که باهام کار مهمی داره….منم رفته بودم فروشگاهش….اون موقع تو فروشگاه حاج رستایی کار میکرد مثل الان نبود که برا چند دیقه دیدنش باید از دو هفته قبل نوبت بگیری….وقتی رسیدم گفت کار مهمی باهام داره و با هم سوار ماشینش شدیم….چند خیابون بالاتر نگه داشت و بعد از اینکه ازم قول گرفت که حرفایی که میزنیم بین خودمون بمونه… دست گذاشت رو نقطه ضعفم و از بدبختی و نداریم سو استفاده کرد و حسابی وسوسه کرد…ازم خواست به حاج رستایی نزدیک شم و بشم دست راستش تو فروشگاه و شرکت….گفت خودمم حسابی ازت تعریف میکنم تا راحتتر قبولت کنه…. بعدش بهم گفت باید از طریق خواستگار وارد خونشون شم…..گذشت و تا اینکه حاج رستایی واقعا بهم اعتماد کرد و برا خودم تو فروشگاه و شرکتش جایی باز کردم….ولی نه…وقتی ساره رو ازش خواستگاری کردم هیچ جوره زیر بار نرفت‌….حمید هم وقتی دید پدرش راضی نمیشه گفت تا همینجا بسه…..نیازی نیست دیگه اصرار کنی…ولی من واقعا ساره رو دوست داشتم و عاشقش شدم….قرار بود با کمک دو تا از دوستام وارد خونه شیم و سکه هایی که برا حاج رستایی بود رو بدزدیم…..حمید ازمون این رو خواسته بود ولی وقتی پام به خونشون نرسید و حاج رستایی جوابم کرد حمید هم پدرش رو راضی کرد تا سکه ها رو تو فروشگاه نگه داره.‌‌…قرارمون به نصف نصف بود…..ولی لحظه ی آخر من کشیدم کنار…..فقط و فقط به خاطر ساره…ولی دوستام رو نتونستم راضی کنم….اونا هم ادامه ی نقشه رو رفتن و وقتی کار رو تموم کردن حمید با لگد از میدون پرتشون کرد بیرون…مثل خودم بدبخت بودن و حمید با خانواده هاشون تهدیدشون کرد…..بدجور ضدحال خوردن و انتقامش رو از ساره بیچاره گرفتن و بهش تجاوز کردن..‌‌‌‌‌….

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
photo 2017 04 20 14 37 49 330x205 1

رمان ماه مه آلود جلد سوم 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر…
IMG ۲۰۲۱۰۹۲۶ ۱۴۵۶۴۵

دانلود رمان بی قرارم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی…
IMG 20210725 110243

دانلود رمان دلشوره 1.5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۴۴۲۹۸

دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره…
IMG 20240717 155824 919 scaled

دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای…
رمان شاه خشت

دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز 3.3 (9)

8 دیدگاه
  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که..
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۱ ۲۰۰۸۰۲۶۰۸

دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود…
IMG 20240622 010718 301 scaled

دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو 3.3 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
lolo
lolo
11 ماه قبل

حااالللم اززز حمییید بهمممم خورددددد…. نه فک کنم این پدر جدیده واقعا راست میگه🥲 ولی هنوز هم نمیتونم دوسش داشته باشم🥲🥲

مینا
مینا
پاسخ به  lolo
11 ماه قبل

نقشه داره براش برای پدری کردن نیومده سراغش حتما میخواد اینبار بارمان و تیغ بزنه طلوع با پنهون کاریش قبر خودش و میکنه اینبارم بارمان میزارتش کنار

janan
janan
11 ماه قبل

خودت داری میگی جوونه مردی که جوونه چطوری پدر تو باشه…به نظر من این کار پدر بارمانه تهدیدش کرده خونه و نمایشگاه رو پس گرفته ترسیده بارمان بره به همه بگه یکی رو اجیر کرده بره به طلوع بگه من پدرتم بعدشم بارمان رو مقصر جلوه بده که طلوع از بارمان جدا شه طلوع هم هی داره بازی میخوره…من جای طلوع بودم بهش میگفتم برو همون جهنمی که قبلا توش بودی بعد چند سال تازه میای قربون صدقه میری منو خر کنی چرا همون اول نیومدی سراغم اصلا از کجا معلوم راست میگی اگه تو مواظب ساره بودی معتاد نمیشد در آخر بیوفته بمیره حداقل وقتی ساره میخواست منو بده به سوگل میومدی منو میگرفتی!!!

مینا
مینا
پاسخ به  janan
11 ماه قبل

ولی فک نکنم کار پدر بارمان باشه چون به طلوع گفت دزد سکه ها پدر بارمانه اینجوری خودش تو دردسر میفته طلوع ولش نمیکنه بارمان چون پدرشه لاپوشونی میکنه ولی طلوع بفهمه بی آبروش میکنه با پولم نمیتونه دهنش و ببنده پس چنین ریسکی نمیکنه یا این طرف و محمد حسین فرستاده که طلوع از ماجرا باخبر شه یا اینکه وقتی بارمان دنبال اصلان بوده اونم فهمیده بارمان پولداره میخواد اینجوری تیغش بزنه عوض اون سکه ها هم در بیاد

مینا
مینا
11 ماه قبل

ولی بچه ها الان که دوباره رمان و خوندم به یه چیزی شک کردم طلوع گفته برای پدر دختری به سن من خیلی جوونه شاید اصلا این مرد اصلان نباشه چون اصلان از ساره بزرگتر بود الان باید یه مرد مسن باشه بعدم از کجا معلوم اون آزمایش جعلی نباشه نمیدونم چرا فک میکنم این آدم از طرف محمد حسینه میخواد به طلوع برسونه که ساره بی گناهه و دزد سکه ها پدر بارمانه چون محاله کار پدر بارمان باشه اون هیچوقت نمیزاره طلوع بفهمه دزد سکه ها ساره نبوده یا شایدم اصلان و بارمان بیدار کرده وقتی بخاطر اموالش پیگیرش بوده تو گوشیش هم که شمارش هست ولی کاش از طرف محمد حسین باشه اگه واقعا اصلان باشه فاتحه طلوع خوندست با این حجم حماقتش

خواننده رمان
خواننده رمان
11 ماه قبل

عجب نامردیه مگه خودش ساره بیچاره رو نداد دست دو تا رفقیقش
نکنه طلوع حماقت کنه به خاطر حرفای این عوضی بارمان بذاره بره

مینا
مینا
پاسخ به  خواننده رمان
11 ماه قبل

از این دختره احمق هیچی بعید نیست البته اگه سر خودش و به باد نده اگه به اصلان اعتماد کنه شک نکن این بارمانه که کنارش میزاره حتی عقل نکرد از بارمان توضیح بخواد همینطوری حکم صادر کرد بارمان دروغگوعه و بازم دروغ میگه ولی نگفت ولی کل خانواده رستایی من و حرومزاده میخوندن و نجس تنها کسی که پشتم وایستاد همین بارمان بود دختره احمق نمک نشناس

مینا
مینا
11 ماه قبل

ای تو روحت آشغااااالللل 😡😡😡😡😡😡😡😡طلوووووع احمققققق خدایا کاش محمد حسین دفتر خاطرات ساره رو به طلوع میداد قبل اینکه دیر بشه یا بارمان میفهمید طلوع داره حماقت میکنه طلوع تو رو خدااااا به ندای قلبت گوش کن حداقل اون پدرت نیست احمققققق ازش دور شو تا مثل مادرت بلا سرت نیاورده😭😭

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x